میزان، یکی از نعمتهای الهی

خداوند می فرماید: «و السماء رفعها و وضع المیزان» (الرحمن/آیه 7)؛ «و سماء را بلند کرد، یا او را در مقام بلند آفرید و مقیاس و میزان بر نهاد». سماء از "سمو" است که به معنی علو است، یعنی این علویات. ممکن است مقصود همین علویات جسمانی باشد، یعنی آنها را بلند در بالای سر شما آفرید و چون در قرآن کریم، سماء غالبا به امر معنوی گفته می شود، به عالم معنا هم اطلاق می گردد. «و هو القاهر فوق عباده» (انعام/آیه 18)؛ «و او بر بندگان خویش قاهر و چیره است». یا اگر گفته می شود الله، مثلا، فی السماء، مقصود از سماء همین علویات جسمانی نیست. «و وضع المیزان»، میزان یعنی آلت سنجش، و آلت سنجش نهاد. در آیات پیش صحبت از حساب بود «الشمس و القمر بحسبان» (الرحمن/آیه 5)؛ «که در کار عالم حسابی هست». بسیار خوب، در کار عالم حسابی هست، ولی آیا ما انسانها آلت به دست آوردن حساب را هم داریم یا نداریم؟ ممکن است خیلی حساب ها باشد ولی ما راهی برای کشف آن حساب ها نداشته باشیم. مثلا در اثقال یعنی در سنگینی ها ممکن است که انسان قبلا بداند که این وزن ها با یکدیگر تفاوتی دارد، حسابی در کار است، برابری ها و نابرابری هایی در کار است، ولی وقتی که ترازویی در کار نباشد، ابزاری در کار نباشد، از کجا من بتوانم بفهمم که آیا این دو وزنه برابر یکدیگر هستند یا یکی بیشتر است یکی کمتر؟ ولی وقتی که یک ابزار هم وجود دارد، من هم می دانم حسابی در کار است، هم وسیله دارم برای اینکه حساب را کشف کنم و به دست بیاورم. میزان همین طور که عرض کردم یعنی آلت سنجش، اسمی است عام، هر آلت سنجشی را "میزان" می گویند، ولی عرف بیشتر یک مصداقش را می شناسد و آن همان ترازو و قپان است، یعنی چیزی که سنگینی ها را می سنجد، که در زندگی بشر جزء لوازم و ضروریات است و یکی از آن چیزهایی است که عدالت بدون آن برقرار نمی شود. اگر همین سنجش های جسمانی نباشد روابط میان افراد بشر به کلی به هم می خورد. خود همین، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است، ولی تنها میزان عالم ترازویی که قوه ثقل را می سنجد نیست، انسان کامل میزان و معیار و آلت سنجش انسانهای دیگر است.
فلاسفه، علم منطق را "علم میزان" می نامند یعنی علم آلت سنجش می گویند چون با علم منطق می توان شکل و صورت افکار را سنجید که آیا این افکاری که ما در ذهن خودمان ترتیب می دهیم به شکل و صورت صحیحی ترتیب یافته یا نه. منطق مقیاس است، میزان و آلت سنجش فکر است. شاغول برای یک بنا میزان است چون عمودی بودن دیوار را با آن می سنجد. همچنین ترازو برای او میزان است چون افقی بودن دیواری را که کشیده با آن می سنجد. ذرع و متر و یاردی که یک ابزار در دست می گیرد برای او میزان روایی و ناروایی. عدالت که خودش حقیقتی است که قبل از قانون وجود دارد باز میزان قانون است. عمل من باید با چه سنجیده بشود؟ با قانون. خود قانون با چه سنجیده شود و از کجا که قانون، قانون درستی باشد؟ میزان قانون، عدالت است. میزان عدالت، حق یعنی استحقاق است: «اعطاء کل ذی حق حقه»؛ «به هر صاحب حقی آنچه را که استحقاق دارد داده شود». استحقاقها، که در واقع به نظام هستی مربوط می شود. پس برای هر چیزی میزان و مقیاس قرار داده شده تا می رسد به آن چیزی که خود آن، مقیاس همه چیزهاست و آن متن خلقت و جریان اصیل خلقت است که مقیاس همه چیز قرار می گیرد. پس «و النجم و الشجر یسجدان و السماء رفعها و وضع المیزان» (الرحمن/آیه 6 «خورشید و قمر بانظم و حسابی که او مقرر کرده در حرکتند». در ذیل همین آیه، حدیثی در تفسیر صافی و تفسیرهای دیگر نقل کرده اند که نشان می دهد میزان محدود به میزان جسمانی نیست بلکه توسعه اش از دایره زندگی بشر و اجتماع بشر هم بیشتر است و همه عالم را فرا می گیرد. اساسا خلقت بر اساس میزان و با یک سنجش معین است. آن حدیث این است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «بالعدل قامت السموات و الارض»، (تفسیر صافی، ج 2 ص، 638)؛ آسمانها و زمین که بپاست به عدل بپاست و با میزان عدل بپاست، یعنی اگر ظلم و اجحاف و عدم رعایت استحقاقها می بود این نظام که شما می بینید بر پا نبود. «و السماء رفعها و وضع المیزان» (الرحمن/آیه 7)؛ «آسمان را بر افراشته و میزان نهاده».

همه اینها برای چیست؟ تعبیر خاصی دارد: «الا تطغوا فی المیزان» اینکه شما بشرها در میزانها طغیان نکنید، خلاف عمل نکنید. تعبیر، خیلی خاص است که انسان اول تعجب می کند، چون «الا تطغوا فی المیزان» تفسیر است و این چه تفسیری است که: «الرحمن علم القران خلق الانسان علمه البیان الشمس و القمر بحسبان والنجم و الشجر یسجدان و السماء رفعها و وضع المیزان الا تطغوا فی المیزان»؛(الرحمن/ 1-8)؛ «خداوند رحمان، قرآن را آموخت، انسان را آفرید، او را گفتن آموخت، خورشید و ماه بر حسابی (مقرر) در کارند، و گیاه و درت (سر به فرمانند و) سجده می آورند. و آسمان را برافراشت و در آن میزان نهاد. تا در وزن کردن خلاف نکنید. اینکه شما در سنجش خطا کاری نکنید، حال اعم از اینکه این جمله تفسیر همان وضع المیزان باشد یا آن طور که من فکر می کنم تفسیر جمله های قبل هم باشد. این چه نوع تفسیر کردن است».
تفسیرش عجیب است. کأنه این است که معنی همه اینها چیست؟ همه اینها یعنی این. «الشمس و القمر بحسبان و النجم و الشجر یسجدان» (الرحمن/آیه 6)؛ «خورشید و ماه با حساب منظم هستند، گیاه و درخت خدا را دارد سجده می کند»، یعنی امر خدای خودش را اطاعت می کند، این آسمان بلندی که قرار داده شده، این مقیاسها که نهاده شده است، اینها یعنی چه؟ (نمی گوید برای چه؟) معنی اینها چیست؟ یعنی تو از اینها چه معنایی درک می کنی ای انسان؟ «الا تطغوا فی المیزان» معنی همه این حرفها و آنچه تو از همه اینها باید بفهمی این است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 27-24

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22530