رابطه بین دو صفت قدوس و ملک درباره خداوند

در دو جای قرآن کریم می بینیم ترکیب «الملک القدوس» آمده است و ظاهرا غیر از این دو جا ما جای دیگر نداریم. یکی در اول سوره جمعه است که می فرماید: «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض الملک القدوس العزیز الحکیم؛ آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است تسبیح خدا می گویند، خدایی که فرمانروای پاک و شکست ناپذیر حکیم است.» (جمعه/ 1) آنجا کلمه "ملک" که آمده پشت سرش کلمه "قدوس" آمده است.
در آخر سوره حشر آیه 23 هم بلافاصله بعد از کلمه "ملک" کلمه "قدوس" آمده، چرا؟ قدوس از ماده "قدوس" است (و قدس و) قداست یعنی طهارت، نزاهت، مبرا بودن از هر عیب و نقص و از هر کار ناکردنی کما اینکه کلمه "سبوح" هم بر خداوند اطلاق می شود، همان معنای «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض»  که در اول این سوره و اول یک سوره دیگر هست و در یک سوره دیگر بدون "ما" هست، "خداوند قدوس است" یعنی از هر چه که نقص و کمبودی و نبایستنی هست منزه است، یعنی «تعالی الله» برتر است خداوند از اینکه به چیزی که دلالت کند بر یک کمی، بر یک کاستی، بر یک نقص، بر یک نباستنی، متصف باشد، مبالغه هم هست، یعنی پروردگار در نهایت درجه قدوس است، یعنی هر چه هم که شما بخواهید صفات کمال به او نسبت بدهید آخرش آن صفات کمال (چون شما نسبت می دهید) عاری از نوعی نقص نیست، این جامه هایی که بشر در معرفت خودش به پروردگار می پوشاند، در نهایت امر باید پروردگار را از اینها منزه بداند، یعنی باز او برتر و بالاتر از همه اینهاست.
نکته ای در یک تقسیر نوشته شده بود که چرا همیشه بعد از "ملک" کلمه "قدوس" می آید؟ چون "ملک" نهایت اقتدار را می رساند. بشر روی تجربه های ذهنی خودش هر جا که اقتدار و قدرت را دیده است یک نوع نامنزهی هم پشت سرش دیده است، یعنی وقتی خود بشر قدرت پیدا می کند دیگر حسابها و معیارها از دست می رود، قدرت که پیدا شود، آلودگی به نقایص و به کارهایی که نبایست کرد هم پیدا می شود، به اصطلاح معروف "سوء استفاده". قدرت که آمد سوء استفاده هم پیدا می شود.
پیامبر اکرم فرمود: «من ملک استأثر؛ هر کسی که قدرت زیاد پیدا کند (در بشرها) بعد استیثار پیدا می کند.» یعنی همه چیز را به خودش اختصاص می دهد، می گوید "من". ولی پروردگار آن ملک و صاحب قدرت و صاحب اقتدار بی منتهایی است که در عین اینکه این قدرت بی منتهاست دامن کبریائش هرگز به هیچ نقصی آلوده نمی شود.
تا شنیدید او قدرت علی الاطلاق است، اقتدار علی الاطلاق و اقتدارش غیر منتها است یک وقت فکر نکنید پس ما کجا، پروردگار کجا؟! یک وقت خدا (خداست دیگر) ظلم هم کرد کرد، کیست که بیاید جلویش را بگیرد؟
بله، هیچ کس نیست بیاید جلویش را بگیرد ولی او خودش است که نمی کند، نه اینکه کسی جلویش را می گیرد. او از اینکه ظلم کند، از اینکه بی عدالتی کند، از اینکه تبعیض کند، از اینکه چیزی را برای خود بخواهد، از اینکه بخل و امساک بورزد، از همه اینها منزه است، در نهایت اقتدار، نهایت قدوسیت را دارد. نکته خوبی است که این مفسرین گفته اند، خصوصا که بعد کلمه "السلام" را دارد.
به نظر می رسد این سه کلمه خیلی عجیب پشت سر یکدیگر وارد شده است. قرآن است، کلمات قرآن آنچنان با یکدیگر ردیف می شوند که انسان حیرت می کند. وقتی که کلمه "ملک" می آید: «هو الله الذی لا اله الا هو الملک؛ آن صاحب اقتدار علی الاطلاق، خوف و خشیت و ابهت و عظمت و جلال پروردگار قلب انسان را پر می کند.» (حشر/ 23)
خصوصا اگر بتواند این معنی ملک را خوب تصور کند، دیگر در مقابل پروردگار هیچ چیزی اساسا به نظرش نمی آید. گفتیم پشت سرش ممکن است یک توهم پیدا شود: قدرت است، به دنبال خود سوء استفاده می آورد. فرنگیها تعبیرهای خوبی در زمینه قدرت دارند، مثل این که می گویند قدرت آنارشیت است، قدرت هر جا که پیدا شد دیگر پایبند قانون و حساب و نظم و این حرفها نیست، قدرت است دیگر، قاعده و قانون به هم می خورد. «القدوس» خیر، آن قدرت علی الاطلاق، قدوس است، از هر گونه نقصی منزه است.

تفسیر آیه «الملک القدوس السلام» درباره خداوند
د
ر قرآن کریم در آیه 23 سوره حشر درباره خداوند آمده است: «الملک القدوس السلام»
«الملک؛ یعنی صاحب اقتدار علی الاطلاق.»
«القدوس» هر جا که سخن از اقتدار مطلق بیاید، از باب اینکه در انسانها همیشه اذهان چنین تجربه ای نشان داده است، در غیر انسان هم احیانا بشر آن را توسعه می دهد. امروز می گویند قدرت، آنارشیست است یعنی هر جا که قدرت پیدا شود استبداد و زورگویی و بی حسابی و ظلم و تجاوز وجود دارد. برای اینکه این توهم نشود که این ملک مطلق و صاحب اقتدار مطلق به دلیل اینکه صاحب اقتدار مطلق است و در مقابل اقتدار او اصلا اقتداری در عالم وجود ندارد، خدایی که اقتدار مطلق است و هیچ ترمزی ندارد پس هر کاری کرد کرد (ظلم و ستم)، لذا می فرماید ولی او در مرتبه ذات خودش منزه است، متعالی است. "ترمز ندارد" یعنی معنی ندارد که قدرتی از خارج (العیاذ بالله) بیاید جلو او را بگیرد ولی ذات او از کار زشت و پست ابا دارد، خود ذاتش متعالی است از اینکه ظلم کند، بخل بورزد، امساک کند. ذاتش از هر چه که نقص است ابا دارد، یعنی خود او، آن علوش و آن نزاهتش و آن قدوسیتش از چنین کاری ابا دارد. پس ملک صاحب اقتدار مطلقی است که در عین حال قدوس است، منزه است از آنچه از شما درباره صاحب اقتدارها تصور می کنید و آن را لازمه قدرت می دانید. نه، آن، لازمه قدرت است در بشر، آن هم بشرهای عادی، نه در ذات پروردگار.

«السلام» یعنی سلامت محض است، یعنی آنچه به او منسوب است، از آن جهت که به او منسوب است خیر است. به اصطلاح دیگری که حکما و غیر حکما دارند او خیر مطلق است. گفته شد که در "ملک" اقتدار خوابیده است و قهرا وحشت ایجاد می کند، عظمت دارد و وحشت ایجاد می کند. وقتی که «القدوس» فرمود آن وحشتی که از بی حسابی اقتدار باشد از بین می رود. بعد صفت "سلام" را که ذکر می کند، به معنی این است که او یک موجود دوست داشتنی است. در اینجا به اصطلاح یک صفت جمال ذکر شده است. "سلام است" یعنی از ناحیه او آنچه که به عالم می رسد فیض و خیر می رسد، منبع خیر و کمال است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 6 صفحه 200-198 و 210-209

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22725