حجت خدا از نظر امام علی (ع)

امام علی (ع) در سخنی به کمیل ابن زیاد می فرماید:
«اللهم بلی. لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا. لئلا تبطل حجج الله و بیناته. و کم ذا و این اولئک؟ اولئک -و الله- الاقلون عددا و الاعظمون عند الله قدرا، یحفظ الله بهم حججه و بیناته، حتی یودعوها نظرائهم و یزرعوها فی قلوب اشباههم. هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی اولئک خلفاء الله فی الارض و الدعاة الی دینه؛ آری، هیچ گاه زمین از کسی که به حجت الهی قیام کند، خالی نمی ماند، خواه آشکار و مشهور باشد یا ترسان و پنهان، تا حجت ها و نشانه های روشن خداوند از میان نرود. مگر آنان چند نفرند و کجا به سر می برند؟ به خدا سوگند که آنان شمارشان اندک است و قدر و منزلتشان نزد خداوند بسیار است. خداوند به وسیله آنان حجت ها و نشانه های روشن خویش را حفظ می کند تا آن امانت ها را به همانندان خود بسپارند. و آن بذرها را در دل های امثال خود بکارند. علم همراه با بینش حقیقی به آنان هجوم آورده و آنان با روح لذت، هم آغوش گشته اند و آنچه را نازپروردگان رفاه طلب دشوار پندارند، بر خود نرم و هموار شمارند، و به آنچه نادانان از آن گریزانند، انس گرفته اند، و به بدن هایی با دنیا همدم گشته اند که جانشان به جهان برین وابسته است. آنان جانشینان خدا در زمین و داعیان دین اویند». (نهج البلاغه- حکمت 147)
امیرالمؤمنین (ع) راجع به این افراد که از یک مبدأ ملکوتی استفاده می کنند می فرماید: «هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة؛ علم بر آنها تهاجم می کند نه آنها بر علم». (مقصود اینست که علمشان افاضی است) و آن علمی که به آنها هجوم می آورد، بصیرت را به معنای حقیقی به آنها می دهد یعنی در آن علم، اشتباهی، نقصی، خطایی وجود ندارد. «و باشروا روح الیقین؛ و روح یقین را مباشرتا واجد هستند». مقصود اینست که اتصالشان به عالم دیگر به گونه ای است که متصل هستند «و استلانوا ما استوعره المترفون؛ آن چیزهایی که مردمان مترف (یعنی خوگرفتگان به عیش و ناز و نعمت) خیلی سخت می شمارند، برای آنها آسان است». مثلا برای مردمانی که به عیش و نعمت و دنیا خو گرفته اند، یک ساعت مأنوس بودن یا خلوت با خدا بسیار سخت است، از هر کار سختی برایشان سختتر است، ولی آنها انسشان به این است. «و انسوا بما استوحش منه الجاهلون؛ آن چیزهایی که نادانان از آنها وحشت می کنند، اینان به آنها مأنوسند». «و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی؛ با مردم همراهی می کنند با بدنهای خودشان در حالی که در همان وقت روحشان به محل اعلی پیوستگی دارد». یعنی بدنشان با مردم هست اما روحشان اینجا نیست. مردمی که با اینها محشورند آنها را انسانهایی مثل خودشان می دانند و هیچ فرقی بین خودشان و آنها قائل نیستند ولی نمی دانند که باطن او به جای دیگری وابسته است.
به هر حال چنین منطقی است و لذا در اصول کافی هم بابی تحت عنوان باب الحجه وجود دارد و می گوید: اگر در دنیا دو نفر باقی بمانند یکی از آنها چنین انسانی خواهد بود؛ کما اینکه اولین باری که یک انسان پیدا شد، چنین انسانی بود.
سایر مسائل مثل اینکه امام باید باشد تا در میان مردم به عدالت حکومت بکند یا مرجع اختلافات مردم در امور دینی باشد، همه طفیلی این اصل است نه اینکه امام را به خاطر اینکه در میان مردم حکومت بکنند باید امام قرار بدهند. مسئله بالاتر از این حرفهاست. اینها به اصطلاح از فوائد استجراری یعنی از فوائد تبعی است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 188-187 و 191-190

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22800