رابطه بین اطاعت از رسول و اطاعت از خدا

درباره آیه 12 سوره تغابن «واطیعو الله و اطیعو الرسول؛ و خدا را فرمان برید و پیامبر را فرمان برید» دو احتمال هست، یکی اینکه بگوییم مقصود از اطاعت پیامبر اکرم (ص) همان اطاعت خداست در آنچه که خدا دستور داده است چون پیغمبر هیچ چیزی را از ناحیه خود نمی گوید. هر آنچه شما در دستورات دین عمل کنید، هم عمل به دستور خداست و هم عمل به گفته پیغمبر است. بعضی از مفسرین به گونه دیگری گفته اند و درست هم هست و از آیات دیگر قرآن کریم هم این مطلب استنباط می شود، گفته اند مسئله اطاعت خدا در قوانین دینی و مسئله اطاعت پیغمبر در مسایل اجرایی است مثلا "جهاد کنید" امر خداست. بسیار خوب، می خواهیم جهاد کنیم. پیغمبر تعیین می کند که مثلا اسامه امیر جیش باشد. این قانون کلی الهی نیست، مربوط به امر جزئی و شخصی است ولی این هم مانند آن قانون کلی اطاعتش واجب است. خدا او را "ولی امر مسلمین" قرار داده است و اطاعت امر ولی امر مسلمین واجب است. در مقام تشبیه مثل این است که دستور خدا این است که اطاعت امر والدین واجب است. اگر والدین شخص، او را از یک سفر مباح نهی کنند، آیا رفتن به این سفر مخالفت خداست یا مخالفت والدین؟ مخالفت والدین است ولی چون مخالفت والدین است، مخالفت خدا هم هست زیرا خدا امر کرده است که اطاعت امر والدین واجب است. درست است که خدا مستقیم نگفته است که این مسافرت را نرو، دستور مستقیم خدا این نیست، دستور مستقیم خدا این است که اطاعت والدین واجب است، ولی دستور غیر مستقیم خدا این است که رفتن به این سفر حرام است چون والدین این چنین امر می کنند، قهرا این امر خدا می شود. «فان تولیتم فانما علی رسولنا البلاغ المبین»؛ «اگر اعراض کردید، پشت کردید و روی گرداندید (اطاعت نکردن را روگرداندن می گویند) و امر خدا و رسول (ص) را اطاعت نکردید، جبری در کار نیست. همانا آنچه بر رسول و فرستاده ماست ابلاغ و رساندن آشکار است.»
رابطه بین اطاعت و عبادت
در آیه 13 سوره تغابن آمده: «الله لا اله الا هو؛ معبودی جز خدا نیست» از جهت معنا این آیه دنباله آیه قبل است. (در آیه قبل صحبت از "اطاعت" بود و در این آیه مسئله "عبادت" مطرح شده است. ارتباط این دو آیه از این جهت است که هر طاعتی نوعی عبادت است. ما دو جور عبادت داریم: یک عبادت، عبادت معمولی است یعنی مراسم نیایش آمیز، مثل نماز که برای خدا می خوانیم یا هر نیایشی که یک عابد در مقابل معبود خود انجام می دهد. قرآن کریم در مواردی اطاعت هایی را عبادت می نامد بلکه هر اطاعتی نوعی عبادت است. قرآن راجع به
موسی (ع) و فرعون و بنی اسرائیل این طور نقل می فرماید که موسی (ع) به فرعون گفت: «و تلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛ یک منتی هم سر من می گذاری که همه بنی اسرائیل را عابد خودت قرار داده و تعبید کرده ای؟!» (شعراء/22) درصورتی که نه بنی اسرائیل برده مصطلح بودند چون به حسب ظاهر آزاد بودند و نه می رفتند پیش فرعون نیایش کنند ولی فرعون بنی اسرائیل را اجبارا به اطاعت خود وادار کرده بود. قرآن این اطاعت را "تعبید" یا "عبادت" نامیده است و آیات مشابهی در این زمینه هست و در نهج البلاغه هم شواهدی داریم. انسان فقط خدا را باید اطاعت کند و اطاعت پیغمبر هم چون خدا امر کرده است اطاعت خداست. اگر خدا امر نکرده بود که پیغمبر را اطاعت کنید اطاعت پیغمبر لازم نبود. «الله لا اله الا هو» یعنی معبودی جز خدا نیست. در واقع می خواهد بفرماید مطاعی جز خدا نیست یعنی هیچ موجودی جز خدا استحقاق و شایستگی مطاع بودن ندارد و جز اطاعت خدا هیچ اطاعتی برای انسان روا نیست. «لا اله» یعنی "لا اطاعو لاعباد". «الا الله» یعنی معبودی و مطاعی جز خدا نیست، «و علی الله فلیتوکل المؤمنون؛ و مومنین تنها باید به خدا توکل کنند.»
رابطه بین اطاعت و توکل
هر اطاعتی مستلزم یک نوع توکل است. اطاعت از توکل جدا نیست حتی اطاعت غیر خدا. اطاعت یک انسان از نوعی توکل به آن انسان جدایی ناپذیر است. انسانی را فرض کنید که در یک دستگاه انسانی کار می کند مثل یک کارمند که در دستگاه دولت کار می کند. چنین شخصی دستورهایی را که دریافت می کند اجرا می کند. در مقابل این که برای این دستگاه کار می کند، این دستگاه متعهد است مخارج ماهانه او را برساند، اگر بیمار شد در بیمارستان از او پذیرایی کند. اطاعت، یک رابطه طرفینی است. از یک طرف اطاعت کردن، تسلیم بودن، جز درباره امر آن مقام یا آن دستگاه و جز درباره وظیفه نیندیشیدن و از طرف دیگر تعهد به تحت حمایت قرار دادن و او را به خود وا نگذاشتن. البته در دستگاه های بشری توکل صحیح نیست. یکی از اشتباهاتی که در باب توکل می شود خلط میان "توکل در سرنوشت" و "توکل در وظیفه" است. ما در باب توکل یک وظیفه داریم که همان اطاعت است. ما باید کار را به منظور اطاعت و به منظور امر انجام دهیم ولی اوست که ما را در حفاظت خود قرار می دهد. بعضی از افراد به جای اینکه توکل در سرنوشت کنند توکل در وظیفه می کنند یعنی به جای اینکه اطاعت کنند، توکل می کنند. نه، اطاعت کن، ببین او چه دستور داده است، اگر دستور داده است که حرکت کنی حرکت کن و اگر دستور داده است نروی نرو، تو خود را آماده اجرای دستور او کن و آن وقت اعتماد داشته باش که او تو را به خود وا نمی گذارد مثلا به انسان گفته اند تو وظیفه داری تحصیل علم کنی و درس بخوانی، این امر خداست. اگر کسی بگوید من به جای اینکه درس بخوانم توکل می کنم، صحیح نیست. این مرحله، مرحله اطاعت است. اطاعت کن و مرحله نهایی را که سرنوشت است به او واگذار کن، تو به وظیفه ات عمل کن، اگر گفته اند بر تو لازم و واجب است کسب و کار کنی، اگر بگویی به جای کار کردن توکل می کنم صحیح نیست. کارکردن وظیفه است، کار کردن اطاعت است، تو اطاعت کن، دستور را اجرا کن اگرچه (سرنوشت کار را) به او واگذار کرده ای. «الله لا اله الا هو و علی الله فلیتوکل المؤمنون؛ معبودی جز او نیست، مطاعی جز او نیست، پس مومنین فقط او را اطاعت می کنند و تنها باید بر او توکل کنند» (تغابن/13)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 7 صفحه 169-170 و صفحه 171-173

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22914