نسبت علیت با تاریخ

آیا اصل علیت بر تاریخ حکمفرماست؟ اگر اصل علیت حکمفرماست، لازمه اش این است که وقوع هر حادثه ای در ظرف خودش حتمی و اجتناب ناپذیر بوده است و یک نوع "جبر" بر تاریخ حکمفرماست. اگر جبر بر تاریخ حکمفرماست پس تکلیف آزادی و اختیار انسانها چه می شود؟ اگر واقعا وقوع حوادث تاریخی جبری است پس هیچ فردی مسؤولیت ندارد و هیچ فردی استحقاق تمجید و ستایش و یا استحقاق ملامت و نکوهش ندارد. و اگر اصل علیت حکمفرما نیست، پس کلیت وجود ندارد، و اگر کلیت وجود ندارد پس تاریخ قانون و سنت ندارد، زیرا قانون فرع بر کلیت است و کلیت فرع بر اصل علیت. این است مشکلی که در مورد تاریخ علمی و فلسفه تاریخ وجود دارد. برخی به اصل علیت و به اصل کلیت گراییده، آزادی و اختیار را انکار کرده اند و آنچه به نام آزادی پذیرفته اند در حقیقت آزادی نیست، و برخی دیگر برعکس، اصل آزادی را پذیرفته و قانونمندی تاریخ را نفی نموده اند. اکثر جامعه شناسان اصل علیت و آزادی را غیر قابل جمع دانسته و به علیت گراییده و آزادی را نفی کرده اند.
حقیقت این است که آزادی انسانی جز با "نظریه فطرت"، یعنی اینکه انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهان با بعدی علاوه به جهان می آید و پایه اولی شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تکمیل می شود و پرورش می یابد، قابل تصور نیست. این بعد وجودی است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند. آزادی انسان به مفهومی که اشاره کردیم نه با قانون علیت منافات دارد و نه با کلیت مسائل تاریخی و قانونمندی تاریخ. اینکه انسان در عین اختیار و آزادی و به موجب اندیشمندی و اراده، مسیری معین و مشخص و غیر قابل تخلف در زندگی اجتماعی داشته باشد، یعنی ضرورت بالاختیار، جز این است که ضرورتی کور و حاکم بر انسان و اراده انسان حکمفرما باشد.

اولین مورخی که به بحث علیت در تاریخ پرداخته است
ای اچ کار مولف کتاب "تاریخ چیست؟" می گوید اولین کسی که، اول که نیست، بلکه باید گفت از اولین کسانی که متوجه این نوع بحث در تاریخ شد منتسکیو است؛ قبلا تاریخ صورت علمی نداشت زیرا صرفا وقایع را متعرض می شدند بدون اینکه به علل آن توجهی کنند تازه وقایعی که ذکر می کردند وقایع جزئی مربوط به زندگی اشخاص بود نه وقایع مربوط به حالات جامعه و تحولات اجتماعی منتسکیو از اولین کسانی بود که به این مسأله توجه کرد و کتابی به نام "علل عظمت و انحطاط روم" نوشته است که در آن، تمدن قدیم روم را که بعد از تمدن یونان و قبل از تمدن اسلامی و حتی قبل از تمدن اسکندرانی بوده بررسی و بحث کرده است.
در کتاب "روح القوانین" هم راجع به این موضوع سخن گفته است منتها او تکیه دارد روی "علل کلی" که بعدا در بحث تصادف در این باره بیشتر صحبت می کنیم و یک سلسله علل کلی را مؤثر می داند بحث معروفی که در باب محرک تاریخ میان علما هست که نیروی محرک تاریخ چیست؟ و بعضی می گویند این محرک عوامل جغرافیایی است، بعضی عوامل نژادی را محرک می دانند، بعضی گفته اند عوامل شخصی یعنی قهرمان است، بعضی گفته اند عوامل اقتصادی، و بعضی عوامل دینی و الهی، این بحث مبتنی بر این است که ما اصل علیت را در تاریخ بپذیریم، وگرنه، با نپذیرفتن اصل علیت در تاریخ، بحث محرک تاریخ قهرا بی معنی خواهد بود.

رابطه علیت با جبر تاریخ
جبر تاریخ بستگی دارد به اصل علیت در تاریخ، کما اینکه جبر طبیعت ناشی از حکومت اصل علیت در طبیعت است، که شهید مطهری در "اصول فلسفه" این اصل را به سه اصل تقسیم کرده است:
1- حادثه ای که در طبیعت رخ می دهد ناشی از علت خاص است.
2- در رابطه علت با معلول یک نوع سنخیت حکم فرماست هر معلولی با یک علت خاص ارتباط دارد اگر آن علت خاص به وجود بیاید آن معلول به وجود می آید، و اگر بجای آن علت، علت دیگری بود بجای آن معلول هم معلول دیگری بود.
3- این رابطه، ضروری است، یعنی با وجود آن علت و همه شرایط، وجود آن معلول قطعی و خلاف ناپذیر است، و با نبودن آن علت یا یکی از شرایط آن، عدم آن ضروری است، یعنی وجودش محال است. این می شود جبر طبیعت پس جبر در طبیعت به این معنی است که هر حادثه طبیعی بستگی دارد به یک رشته علل خاص که با وجود آن علل، وجود آن حادثه تخلف ناپذیر است و با عدم آن علل و یا جانشین شدن یک سلسله علل دیگر بجای آن علل، وجود این معلول ممتنع است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 86-83

  2. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 202

  3. کتاب فلسفه تاریخ صفحه 205 و 206

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22952