تقدم «ماده بر روح» در نظریه ماتریالیسم فلسفی تاریخی

انسان هم جسم دارد و هم روح. جسم انسان موضوع مطالعات زیستی، پزشکی، وظایف الاعضایی و غیره است، اما روح و امور روحی موضوع مطالعات فلسفی و روانشناسی است. اندیشه ها، ایمانها، احساسها، گرایشها، نظریه ها و ایدئولوژی ها جزء امور روانی اند. اصل تقدم ماده بر روح یعنی امور روانی اصالتی ندارند، صرفا یک سلسله انعکاسات مادی از ماده عینی بر اعصاب و مغز می باشند.
ارزش این امور تنها در این حد است که میان قوای مادی درونی و جهان بیرون رابطه برقرار سازند، ولی هرگز خود این امور، نیرویی در مقابل نیروهای مادی حاکم بر وجود انسان به شمار نمی روند.
در مقام مثال، امور روانی را به چراغ اتومبیل باید تشبیه کرد. اتومبیل در شب بدون چراغ نمی تواند حرکت کند، در پرتو چراغ، اتومبیل راه خود را ادامه می دهد، اما آنچه اتومبیل را به حرکت درمی آورد نور چراغ نیست، موتور است. امور روانی یعنی اندیشه ها، ایمانها، نظریه ها، ایدئولوژی ها اگر در مسیر جریان نیروهای مادی تاریخ قرار گیرند به حرکت تاریخ کمک می کنند، ولی هرگز خود آنها نمی توانند حرکتی به وجود آورند و هرگز نیرویی در برابر نیروهای مادی به شمار نمی روند. امور روانی اساسا نیرو نیستند، نه اینکه نیرو هستند ولی واقعیت مادی دارند. نیروهای واقعی وجود انسان همانهاست که به عنوان نیروی مادی شناخته می شوند و با مقیاسهای مادی قابل اندازه گیری می باشند.
از این رو امور روانی قادر نیستند که حرکت زا و جهت بخش بشوند و هرگز "اهرمی" برای حرکت جامعه به شمار نمی روند. ارزشهای روانی مطلقا اگر متکی و توجیه کننده ارزش های مادی نباشند، امکان ندارد که منشأ یا غایت یک حرکت اجتماعی واقع گردند.
بنابراین در تفسیر تاریخ باید دقیق بود و فریب ظاهر را نخورد. اگر احیانا در یک مقطع تاریخی به ظاهر دیده شد که اندیشه ای، عقیده ای، ایمانی جامعه ای را به حرکت درآورده و به یک مرحله تکاملی سوق داده، اگر درست تاریخ را کالبد شکافی کنیم خواهیم دید که این عقیده ها اصالت ندارند، انعکاس نیروهای مادی جامعه اند و آن نیروهای مادی است که در شکل ایمانها جامعه را به حرکت درآورده است. نیروی مادی پیش برنده تاریخ از نظر فنی، نظام تولیدی جامعه است و از نظر انسانی، طبقه محروم و استثمار شده جامعه می باشد.
"فویرباخ" فیلسوف مادی معروف که مارکس بسیاری از نظریات مادی خود را از او گرفته است می گوید: "نظریه چیست؟ پراکسیس چیست؟ تفاوت این دو در چیست؟" به این پرسش چنین پاسخ می دهد: "هر چیزی که محدود به ذهن من باشد نظری است. آنچه در بسیاری اذهان می جنبد عملی است. آنچه بسیاری از اذهان را با هم متحد می سازد، تشکیل توده می دهد و بدین ترتیب برای خود جایی در جهان می یابد."
و مارکس، شاگرد وفادار وی می نویسد: "واضح است که سلاح انتقاد نمی تواند جایگزین انتقاد سلاحها شود. نیروی مادی را فقط با نیروی مادی می توان سرکوب کرد." مارکس برای اینکه اصالتی برای نیروهای غیر مادی قائل نشده باشد و ارزش روشنگری آنها را، و نه بیشتر، روشن کرده باشد به سخن خود اینچنین ادامه می دهد: "اما نظریه نیز به محض اینکه در توده ها رسوخ کرد، به نیروی مادی مبدل می شود."


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 95-93

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22983