نحوه وضع اصطلاح معجزه و کیفیت آن

کلمه "معجزه" اصطلاح متکلمین است و در قرآن کریم به این تعبیر یعنی همان چیزهایی که ما امروز معجزه می گوییم با کلمه "معجزه" بیان نشده است، با کلمه "آیت" بیان شده است. آیت یعنی نشانه، یعنی چیزی که نشانه ای باشد بر صدق دعوی این پیغمبر. نه این است که این پیغمبر ادعا می کند که من اطلاع و علم و خبر خودم را از جهان دیگر آورده ام؟ معجزه آن چیزی است که دلالت کند بر رابطه و اتصال او با جهان دیگر. به عبارت دیگر او ادعا می کند که علم و اطلاع من از جهان دیگر است، معجزه دلالت می کند که او که از جنبه علم و معرفت ادعا می کند اتصالش را با جهان دیگر، از جنبه قدرت هم باید نشانه ای از آن جهان بیاورد. متکلمین از این، تعبیر به معجزه کرده اند برای اینکه یکی از لوازم آیت بودن این است که مردم دیگر ناتوان و عاجزند از آوردن مثل آن، و پیامبران هم مردم را به صورت تعجیز مخاطب قرار می دادند، می گفتند اگر می توانید، شما هم مثل این بیاورید. لهذا اسمش را گذاشته اند "معجزه" یعنی چیزی که آشکار می کند ناتوانی دیگران را، چون می گویند یک معنی باب "افعال" آشکار کردن است.

نارسائی اصطلاح معجزه برای کارهای غیر بشری پیامبران
ولی این کلمه یک نارسایی دارد و آن این است که هر آیتی آشکار کننده ناتوانی دیگران هست یعنی دیگران در مقابل آن ناتوان هستند اما هر چیزی که دیگران در مقابل آن ناتوان باشند معجزه اصطلاحی یا به اصطلاح قرآن آیت نیست، چطور؟ و بعضی اشخاص می گویند ما قبول می کنیم که پیغمبران معجزه آورده اند و از آن جمله خود قرآن. شما می گویید قرآن معجزه است به دلیل اینکه کسی مثل آن را نیاورده است. می گوید در هر رشته علمی یا ذوقی و صنعتی بشر بالاخره یک نفر هست که حد اعلی است که دیگران مثل (اثر) او را نمی توانند بیاورند. آیا این دلیل شد، معجزه است؟
شما در تمام شاهکارهای بشری مثلا ادبی یا صنعتی، پیدا خواهید کرد شاهکاری را که دیگران هر چه تلاش کرده اند نتوانسته اند مثل آن را بیاورند. مثلا می گویند در حماسه، هزار سال است که شاهنامه فردوسی به وجود آمده است و بعد از آن خیلی افراد دیگر خواسته اند شعر حماسی بگویند ولی نتوانسته اند مثل او بیاورند. واقعا همه شعرای فارسی زبان دیگر از هزار سال پیش تا امروز ناتوان بوده اند که مثل فردوسی حماسه بگویند. همان طوری که غزل حافظ هم خودش یک شاهکار است و از زمان حافظ تا حالا کسی نتوانسته است برابری کند با حافظ. سعدی در تیپ خودش، مولوی هم در تیپ خودش.
آیا ما اینها را باید معجزه به آن معنایی که قرآن می گوید تلقی کنیم چون کسی مثل مولوی یا دیگری نیاورده است؟ نه. بالاخره در افراد بشر (از هر نظر یک حد اعلی هست)، مثل اینکه مردم از نظر بلندی و کوتاهی قد با همدیگر فرق دارند ولی بالاخره یک نفر هست که از همه بلندتر است. مردم از نظر زور بازو با همدیگر فرق دارند ولی بالاخره یک نفر هست که دارای حد اعلای زور بازوست. مردم از نظر نبوغ در قدرت فکر و استدلال با همدیگر تفاوت دارند ولی بالاخره یک نفر هست که حد اعلی است.
پس آیا حد اعلی بودن، در حد اعلی قرار گرفتن که نتیجه اش ناتوان بودن دیگران است از آوردن به مثل آن، معجزه اصطلاحی شماست یا نه؟ از همین جا معلوم می شود این کلمه نارساست، ما هم تابع این کلمه نیستیم. نه، معجزه به آن معنایی که اصطلاح متکلمین است (به آن معنا که قرآن آورده، ما به لفظ معجزه کار نداریم، آیت) این است که آن کار نشان بدهد که کار غیر بشری است نه اینکه حد اعلایی است که بشر انجام می دهد و دیگران فقط نمی توانند. اصلا باید نشان بدهد این جهت را که از مرز قدرت بشری خارج است.
پس خیلی تفاوت است میان کاری که بشر آن را از سنخ کار خودش می داند ولی حد اعلی و دست بالا، و کاری که از سنخ کار بشر و از حد و مرز بشریت خارج است. معجزه هایی که قرآن از پیغمبران نشان می دهد مخصوصا معجزه پیغمبران سلف چیزهایی است که اصلا از مرز بشر و نبوغ بشری خارج است (حالا ما نمی خواهیم بگوییم وجود داشته یا وجود نداشته که بگویید اشخاص قبول ندارند، ما اکنون بر اساس قبول معجزات داریم بحث می کنیم، نظریات را عرض خواهم کرد) مثل معجزاتی که برای موسای پیغمبر یا عیسای پیغمبر نقل شده یا آنچه که برای نوح نقل شده گرچه از استجابت دعاست نه معجزه و این دو با هم فرق دارند.

فوق بشری بودن معجزه حضرت موسی (ع)
حضرت موسی (ع) یا یک لشگر انبوه مثلا صدهزار نفری دویست هزار نفری از مصر می خواهد بیاید به سرزمین فلسطین. از غرب می خواهد بیاید به شرق. بعد لشکر دشمن که از او خیلی عظیمتر و قویتر است و اینها را لشگر "شرذمة قلیلون" می داند آنها را تعقیب می کند. در قرآن کریم از قول فرعون درباره پیروان موسی می فرماید: «ان هولاء لشر ذمة قلیلون؛ همانا این ها عده ای ناچیزند.» (شعرا/ 56) آنها را تعقیب می کند. بعد موسی به ساحل دریای سرخ می رسد و با اشاره عصا یکدفعه دریا شکافته می شود و مثل اینکه جاده برایش درست شود، حتی آن لای و لجن های کفش هم خشک می شود تا قدرت رفتن داشته باشد که اگر بخواهند به این شکل بروند بتوانند.
از سوی خدا به وی گفته می شود: «فاوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطود العظیم؛ پس به موسی وحی کردیم که با عصای خود به دریا بزن، پس دریا از هم شکافت و هر قسمت آن چون کوهی عظیم گردید.» (شعراء/ 63)
به او می گویند عصایت را بزن به دریا. به دریا می زند و دریا شکافته می شود. این آبی که به طبع خودش باید بریزد، همین جور به شکل دیوار می ایستد تا اینها بیایند و رد بشوند. دشمن هم در عین حال مغرور می شود و به داخل می آید و تا وقتی که همه افراد دشمن نیامده اند در قعر دریا، آب به حال خودش است. بعد یکمرتبه آب به هم می آید. این حادثه را نمی شود گفت دست بالای بشر. همه بشرها نزدیک این کار را انجام می دهند، این یک درجه از دیگران بالاتر است. تفاوت این کار با سایر کارها مثل تفاوت گلستان سعدی با پریشان قاآنی نیست. نه، این جور نیست. این را یا باید گفت وجود نداشته، مثل کسانی که اصلا منکر هستند. و یا اگر کسی گفت چنین چیزی در جهان وجود داشته است این تنها آن نیست که دیگران ناتوانند از مثل او و دست بالاست، اصلا فوق حد بشریت است و همچنین است سایر معجزاتی که ذکر آنها در قرآن آمده است.
پس در تعریف معجزه اینجور باید بگوییم که معجزه (یعنی معجزه اصطلاحی، چون این لفظ را متکلمین گفته اند ما مجبوریم با همین لفظ تلفظ بکنیم ولی بدانید ما به مفهوم مصطلحش می گوییم، آیه است به اصطلاح قرآن) آن کار و اثری است که از پیغمبری به عنوان تحدی (یعنی برای اثبات مدعای خودش) آورده بشود و نشانه ای باشد از اینکه یک قدرت ماوراء بشری در ایجاد آن دخالت دارد و فوق مرز قدرت بشری است به طور کلی.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 103-100

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23294