سیاست غرب و شرق در برابر اسلام

سیاست حاکم بر جهان یا بر نیمی از جهان می خواهد که اسلام نه بمیرد و نه زنده بماند، به حالت نیم مرده و نیم زنده بماند. دنیا به دو بلوک به اصطلاح قسمت شده است: شرق و غرب. این دو بلوک در دو مسأله، در دو چیز با هم اتفاق دارند، یکی مسأله آلمان و یکی مسئله اسلام. اما آلمان، هر دو بلوک در عین اینکه به ظاهر رویش بحث می کنند، باطنا توافق دارند به اینکه این ملت نباید زنده بشود، نباید جلویش را باز گذاشت.
راجع به اسلام هم عینا همینطور، منتهای امر فرق این است که بلوک شرق فکر می کند به این که ریشه اسلام را از بیخ بکند، بلوک غرب فکرش این است که اسلام را به حال نیم زنده و نیم مرده نگه دارد، یعنی همین که هست، این وضعی که الان هست حفظ بکند، نه بگذارد از بین برود نه بگذارد درست زنده بشود. درست مثل همان چیزی است که در کتاب های حشره شناسی و در روانشناسی (آنجا که در غرائز بحث می کنند) راجع به یک حشره ای می گویند از زنبور کوچکتر است و از مگس بزرگتر، غریزه عجیبی دارد، که مادیون در توجیه این قضیه گیر کرده اند که چه جور توجیه بکنند. می گویند این حیوان، موقع تخمگذاریش که می شود یکی از کرمها را پیدا می کند، می رود روی پشت آن کرم، یک نقطه مخصوص، یک عصب خیلی خیلی باریک مخصوص هست، آن عصب را پیدا می کند، روی آن عصب نیش می زند ولی نیش که می زند نه آن جور نیش می زند که بمیرد. اگر بخواهد بزند بمیرد می میرد.
آهسته نیش می زند، اینقدر نیش می زند که این عصب کرخ و آن حیوان بی حس بشود و بیفتد سرجایش، ولی نمی گذارد بمیرد. بعد روی پشت این حیوان همانجا تخم می گذارد. عجب این است که بعد از تخم گذاردن خودش، پیش از آنکه بچه هایش از تخم بیرون آیند می میرد. لهذا هرگز نسل گذشته و نسل آینده یکدیگر را نمی بینند. بعد بچه های او بزرگ می شوند یعنی از تخم در می آیند. وقتی که می خواهد تغذی بکنند از همان گوشت این کرم تغذی می کنند. همان را می خورند تا تمام شود و بعد خودشان راه می افتند و می روند.
حالا چرا این حیوان این کرم را اینقدر نیش نمی زند که بمیرد، چون اگر بمیرد می گندد و زود از بین می رود. چرا نیش می زند؟ برای اینکه بی حس بشود و حرکت نداشته باشد. اگر حرکت داشته باشد این نمی تواند روی او تخم بگذارد و بعد بچه هایش بیایند از گوشت او ارتزاق بکنند و بخورند و زندگی کنند. به این حالت نیم مرده و نیم زنده این را نگه می دارد به قسمی که نه بمیرد و نه آنقدر زنده باشد که حرکت داشته باشد، هیچکدام. آنچه عجیب است در غریزه این حیوان، این است که این حیوان که خودش می میرد نسل بعد نسل اولی را نمی بیند، در عین حال این نسل دیگر هم بعد که بزرگ می شود وقتی می خواهد تخم بگذارد، با همان مهارت بدون اینکه نسل قبل را دیده باشد و یاد گرفته باشد. آن عمل تزریق را انجام می دهد و کار خودش را ادامه می دهند. این، حالت نیم مردگی است.
البته به این معنا نیست که که استعمار و استثمار ما را به این حالت درآورده است. نه، ما قبلا به این حالت درآمدیم، آنها ما را امروز به این حالت نگه می دارند و علت مبقیه ما هستند، و الا ما قبل از اینکه استعمار و استثماری بیاید، افکاری از نواحیی تدریجا در ما پیدا شد و ما را به این حالت درآورد. "لنین" گفته است دین تریاک اجتماع است. یک نفر از نویسنده های عرب از یک فیلسوف مادی دیگری نقل می کند که دین انقلاب ضعفا علیه اقویا و ابرمردها است. این نویسنده عرب می گوید کدامیک درست است؟ آیا دین تریاک است و وسیله بی حسی است یا انقلاب و جنبش است؟ می گوید هر دو تا درست است: دین زندگی است، حرکت است، جنبش است، اما کدام دین؟ آن دینی که پیغمبران آوردند. در عین حال دین تریاک اجتماع است، اما کدام دین؟ آن معجونی که ما امروز ساخته ایم.

مبارزه با بدعت ها و تحریف ها؛ مهمترین وظیفه علما
حدیث معروفی است: «اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله؛  اگر بدعت ها پیدا بشود (بدعت یعنی آن چیزی که جزء دین نیست ولی نام دین به خودش گرفته است و مردم خیال می کنند مال دین است)، اگر بدعت ظاهر شد در میان مردم، بر دانا است که اظهار بکند و بگوید.» (اصول کافی/ ج 1 ص 54) این حدیث شریف، وظیفه احیاء دین را که در درجه اول بر عهده طبقه علما است بیان می کند، از راه مبارزه با بدعت ها و تحریف ها. ما اکنون بیش از هر چیزی نیازمندیم به یک رستاخیز دینی و اسلامی، به یک احیاء تفکر دینی، به یک نهضت روشنگر اسلامی.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 151-148

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23384