نظریه صحیح درباره تکامل تاریخ

نظریه صحیح درباره تکامل تاریخ این است که تاریخ در مجموع خودش رو به تکامل است ولی این بدان معنی نیست که تاریخ مانند قافله ای است که دائما قدم به قدم جلو می رود، چون عاملش انسان است نه طبیعت و انسان یک موجود آزاد و مختار است. تاریخ باید در یک مسیری حرکت کند ولی جامعه گاهی ممکن است به چپ منحرف شود، گاهی ممکن است از حرکت باز ایستد (چنین نیست که باید هر لحظه حرکت کند، بلکه ممکن است جامعه یک مدت موقتی حالت ایستا داشته باشد) و گاهی ممکن است برای مدتی به عقب برگردد و مزایای کمالی خود را از دست بدهد. اما در مجموع، تاریخ حرکت تکاملی دارد، یعنی اگر مجموع حرکت ها را در نظر بگیریم، حالت قافله ای را پیدا می کند که گاهی حرکت می کند، گاهی می ایستد، گاهی از این طرف می رود، گاهی از آن طرف و احیانا گاهی چند قدم به عقب برمی گردد، ولی در کل، همیشه از مبدأ دور و به مقصد نزدیک می شود.
تمدن طلوع و غروب دارد یعنی در یک جامعه طلوع می کند، بعد در آنجا به انحطاط کشیده می شود و در جای دیگر طلوع می کند. این سخن حضرت رسول است درباره قرآن که می فرماید: «یجری کما یجری الشمس و القمر»؛ «جریان پیدا می کند همانطور که ماه و خورشید جریان پیدا می کنند» یعنی اگر از میان مردمی غروب کند همان گاه از میان مردم دیگر طلوع می کند. «من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه»؛ «هر کس از شما از دینش برگردد، خدا به زودی جمعیتی را به عرصه می آورد که دوستشان دارد و دوستش می دارند.» (مائده/54)
غروب نمی کند ولی از اینها غروب می کند، یک وقت حساب قرآن است که آیا قرآن غروب می کند یا نمی کند؟ نه، قرآن غروب نمی کند ولی یکوقت صحبت جامعه است جامعه ای که می بایست از پرتو آن استفاده کند منحط می شود و از بین می رود. فرهنگ بشری، فرهنگ انسانی، خود یک امری است. علل این را هم ذکر می کنند که چرا یک جامعه این حالت را پیدا می کند که وقتی به حالت رشد و کمال می رسد (انحطاط پیدا می کند) حتی توین بی معتقد است که طبیعتا باید اینطور باشد، گو اینکه می گوید می توان جلوی آن را گرفت.

بحثی است که وقتی جامعه به یک مرحله از کمال رسید عوامل انحطاط نه عوامل ضدش که می خواهد از درونش یک جامعه دیگر بیرون بیاید، عامل پیری و فرسودگی از درون خودش پیدا می شود، جامعه را پیر و فرسوده می کند و به انحطاط می کشاند، آیا این عوامل انحطاط، جبری است یعنی جلویش را نمی شود گرفت، مثل پیری در گیاهان و حیوانات که جلویش را نمی شود گرفت، فقط می شود آن را کمی عقب انداخت و عمرش را قدری زیادتر کرد ولی «ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد»؛ و پیش از تو برای هیچ بشری جاودانگی (در دنیا) مقرر نکردیم (انبیاء/34)، آیا هیچ جامعه ای هم مخلد نیست؟ یا نه، می شود جلو اینها را گرفت؟
توین بی می گوید می شود جلو اینها را گرفت، یعنی جامعه را می شود نو به نو کرد، عوامل کهنگی و فرسودگی می آید، جامعه را نو کرد و نو کرد و نگذاشت هیچگاه به انحطاط کشیده شود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 228-229

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23398