رابطه تکامل جامعه و استعدادهای فطری

بنابراین ما تکامل جامعه را این جور می‏ توانیم تعریف کنیم: (به فعلیت‏ رسیدن)، استعدادهای فطری ای که در جامعه هست و می‏ تواند به مرحله فعلیت‏ برسد با کشف استعدادها فعلیت را می ‏توان به دست آورد کما اینکه با شناخت فعلیت گاهی استعدادها (کشف می‏ شود)، البته این را ما به‏ طور جزم نمی‏ گوییم که همیشه قبلا (قبل از مرحله فعلیت) قوه و امکان را می ‏توان به دست آورد و از امکان، فعلیت را، زیرا گاهی تشخیص آن خیلی‏ مشکل است، و گاه انسان در خودش استعداد یک امری هست و خودش از استعداد خودش بی‏ خبر است، بعد که حادثه ای پیش می ‏آید، این استعداد، خودش را نشان می‏ دهد، یعنی به مرحله ای از فعلیت می ‏رسد و تازه انسان‏ وجود این استعداد را و در واقع خودش را کشف می‏ کند، و کمتر کسی است که‏ (قبل از آنکه دست به کاری بزند استعداد خود در آن کار را دریابد)، مثلا یک نویسنده، قبل از اینکه دست به نویسندگی بزند استعداد خودش را در نویسندگی کشف نمی ‏کند بلکه همین قدر که دست به قلم می‏ برد می‏ بیند که‏ استعداد دارد.
بنابراین، تعریف تکامل روی این حساب ها تا اندازه ای روشن می ‏شود ولی‏ کشف این مطلب که کمال انسان در چیست و کمال جامعه انسان در چیست، می‏ توان گفت که این، مسأله ای است که هنوز درباره آن لااقل وحدت نظر پیدا نشده است این است که مسأله تکامل خیلی مشکل می‏ شود اصلا ما چرا بحث‏ را روی جامعه ببریم، از اول روی خود انسان و فرد ببریم که ساده تر هست‏. در این صورت نیز هنوز نظریه واحدی در جهان برای کمال انسان پیدا نشده به عبارت دیگر انسان کامل چه انسانی است؟


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 234

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23402