نمود داشتن باطل و اصالت حق

سوره رعد آیه 17: «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الذبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیکمث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال»؛ «از آسمان آبی فرو فرستاد، پس دره ها و مسیل ها به وسعت خود جاری شدند و سیلاب، کف بالا آمده ای برداشت و از آنچه (از فلزات) بر آتش ذوب می کنند تا زیور و کالایی سازند نیز مانند آن کفی است. خداوند حق و باطل را چنین مثل می زند. اما کف به کنار می رود، ولی آنچه به مردم سود می دهد در زمین می ماند. خداوند این گونه مثل ها می زند.»
«فاحتمل السیل زبدا رابیا» یعنی کف روی آب را می گیرد و می پوشاند، به طوری که اگر آدم جاهلی بیاید نگاه کند و از ماهیت قضیه خبر نداشته باشد، کف خروشانی را می بیند که در حرکت است و توجهی به آب باران که زیر این کف هاست نمی کند، در حالی که این آب است که چنین خروشان حرکت می کند نه کف، ولی چون کف ها روی آب را گرفته اند چشم ظاهر بین که به اعماق واقعیات نفوذ نداشته باشد فقط کف را می بیند.
باطل هم چنین است که بر نیروی حق سوار می شود و روی آن را می پوشاند، به طوری که اگر کسی ظاهر جامعه را ببیند و به اعماق آن نظر نیندازد همان قله های شامخ و افراد چشم پر کن را می بیند مثلا اگر برگردیم به قرن سیزدهم در ایران، اول کسی که چشممان به او می افتد ناصرالدین شاه است و ممکن است فکر کنیم که همه مردم همان طور بوده اند، در صورتی که اگر همه مردم مثل ناصرالدین شاه بودند، اصلا امروز ایرانی وجود نداشت اگر همه مردم هارون الرشید بودند و ماهیت هارون الرشیدی داشتند، محال بود جامعه اسلامی باقی بماند.
چون هارون الرشید مظهر ظلم و تجاوز و دروغ و خدعه و شهوت رانی و بی عفتی و ناپاکی بود آیا اگر همان وقت ما می رفتیم به تمام روستاهای کشور اسلامی، هر چه می دیدیم هارون الرشید بود؟ یعنی همه مردم را با روحیه و صفات هارون الرشید می دیدیم؟ هر کارگر و کشاورز صاحب حرفه و فن و بازرگان، یک هارون الرشید بود؟ یعنی همه به همدیگر دروغ می گفتند؟ همه به همدیگر خیانت می کردند؟ همه بی عفتی می کردند، بی تقوا بودند؟ هرگز این طور نبوده است هارون الرشید از صدقه سر آن اشخاص، از صداقت، امانت، درستی و حقیقت آنها زندگی می کرد، حالا اگر هزار نفر هم هارون الرشید و اطرافیانش بوده اند، این نباید معیار ما باشد که شر بر خیر غلبه داشته است.
شما اگر به همین مسیحیت تحریف شده نگاه کنید و بروید در دهات و شهرها، آیا هر کشیشی را که می بینید، آدم فاسد و کثیفی است؟ و الله میان همین ها صدی هفتاد هشتادشان مردمی هستند با یک احساس ایمانی و تقوا و خلوص که به نام مسیح و مریم چقدر راستی و تقوا و پاکی به مردم داده اند، تقصیری هم ندارند، آنها به بهشت می روند، کشیش آنها هم به بهشت می رود، پس حساب روحانیت حاکم فاسد مسیحی و پاپ ها را باید از اکثریت مبلغین و پیروان مسیح جدا کرد.
آن چیزی که ما می بینیم همان زبدا رابیا و کف های روی آب است که به چشم می آید ولی وقتی انسان وارد متن جامعه می شود و کسانی را که اساسا به چشم نمی آیند و در واقع جامعه را آنها می چرخانند می بیند، آنها را منطبق بر حق و همراه با راستی و صداقت می یابد آن راننده ای که با زحمت دائما از این شهر به آن شهر می رود و جان خودش را می گذارد در این راه تا روزی 150 یا 200 تومان بگیرد، یا آن کشاورزی که دائما تلاش می کند و زحمت می کشد، آیا در وجود اینها شر بر خیر غلبه دارد؟
هرگز، اغلب اینها بر آن فطرت پاک اسلامی و انسانی خودشان باقی هستند این همه کارگرانی که در کارخانه ها کار می کنند وقتی آدم م ی رود سراغ اینها اصلا تعجب می کند که با آن وضع چطور اینها به جامعه و دین خوش بین هستند و دغدغه دین و ایمانشان را دارند.
پس اکثریت جامعه را انسان هایی تشکیل می دهند که صلاح آنها بر فسادشان غلبه دارد، اگر هم احیانا فسادی در آنها هست، فساد ناشی از جهل است، از قصور است، نمی داند، تقصیر هم ندارد، نادان است، این را نمی شود آدم مقصر حساب کرد و جزء مفسدین و خراب کاران و منحرفین دانست به این ترتیب حق و نظام حق اصیل است و مثل آب در زیر جریان دارد و جامعه را به جلو می برد، اما باطل ها بر روی آن قرار می گیرند و نمود پیدا می کنند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 49-52

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24271