نسبت کار مجسم و کار مجرد با ارزش کالا

در صفحه 23 کتاب "اصول علم اقتصاد" نوشین، تحت عنوان "کار مجسم و کار مجرد" می گوید:
"در اقتصاد مبتنی بر مبادله، به طور کلی و عموما کالاها بر حسب ارزش کارشان یعنی بر حسب مقدار کاری که برای تولید آنها لازم است مبادله می گردند. ولی کالاهایی که در بازار با یکدیگر مبادله می شوند، نه فقط یک شکل نیستند بلکه غالبا از هر جهت مختلف اند. مثلا هیچ کس در بازار کوشش نمی کند یک جفت کفش را با یک جفت کفش دیگر که از کلیه جهات با یکدیگر شبیه و نظیرند مبادله کند. بنابراین، مبادله همیشه بین دو جنس مختلف انجام می گیرد... در این صورت مقایسه و سنجش ارزش محصولات کارهای مختلف لازم می آید، کار کفشدوز، کار بافنده،... وقتی این دو جنس به بازار می آیند، با یکدیگر قابل تعویض و مبادله اند. به واسطه این عمل، خصائص ظاهری اشکال مختلف کار از میان می رود. از این مطالب که گفته شد این نتیجه حاصل می گردد که کارهای پیشه وران مختلف، کارهای تولید کنندگان ارزش استعمال های گوناگون، نمی توانند با یکدیگر مقایسه شوند مگر به واسطه آنکه انواع کار به یک مفهوم کلی و عمومی منجر می شود و آن "صرف انرژی بشری" است بدون آن که شکلی که این مصرف انرژی به خود می گیرد، در آن دخالت داشته باشد. در اقتصاد مبادله ای اگر کار را از نظر کلی، یعنی مصرف انرژی بشری ملاحظه کنیم، آن را کار مجرد گوییم، و اگر کار از نظر شکلی که این مصرف انرژی به خود می گیرد ملاحظه شود، "کار مجسم" نام دارد. پس کار مجرد، ایجاد کننده ارزش، قیمت و بها است، در صورتی که کار مجسم، ایجاد کننده ارزش استعمال می باشد".
اشکالی که در اینجا به نظر می رسد این است که با وجود این که کار در اقتصاد مبادله ای تابع قانون عرضه و تقاضا است، و در میان انواع کارها طبعا رقابت هست، یعنی کار سودمندتر، جای کار کم سودتر را می گیرد، معذلک به علل خاصی کار پرسود و کم سود، هر دو به بازار می آیند، به واسطه این که در شرایط خاصی، کار پرسود نمی تواند جای کار کم سود را بگیرد. مثلا برای تولید گندم و جو، یک مقدار کار مجرد صرف می شود، در صورتی که ارزش جو، نصف ارزش گندم است. چرا کشاورز به جای جو، گندم نمی کارد تا کار خود را به قیمت بیشتری به فروش برساند؟ به واسطه این که ممکن است زمینی که جو تولید می کند، گندم تولید نمی کند، یا زمانی که در آن زمان باید به کشت گندم بپردازد و آب مصرف کند و یا محصول را بردارد، غیر از زمان گندم است، یعنی زمان بیکاری قهری او از این لحاظ است، یا مثلا همان کشاورز در روزهای برف زمستان، و یا در شبها، وقت خود را صرف نخریسی می کند، در صورتی که ساعت کارش در صحرا و روی زمین زراعتی، مثلا ده ریال قیمت دارد و ساعت کارش در خانه به عنوان نخریسی یک ریال بیشتر قیمت ندارد. پس کار مجرد، یعنی "صرف انرژی" تعیین کننده واقعی ارزش نیست، مفید بودن نیز عامل خاصی است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 74-72

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24349