نقد و بررسی فرضیه گذر از سوسیالیسم تخیلی به سوسیالیسم علمی

در صفحه 10 "سوسیالیسم" عنوان شده است که:
"باری، برای این که این یا آن تغییر شکل اجتماعی امکان پذیر شود باید شرایط فنی و اقتصادی آماده و مهیا گردند. سوسیالیزم تخیلی عملا نشان می دهد که تغییر شکل اجتماعی را نتیجه روح عدالت خواهی انسانها می داند، در حالی که این تغییرات حاصل تضادهای اجتماعی و مبارزاتی است که از این تضادها سرچشمه می گیرد (این که تغییر شکل اجتماعی معلول روح عدالت خواهی باشد یا تغییر شرایط اقتصادی، یک مطلب است، و این که یک سلسله حقوق طبیعی هست که سوسیالیزم یا نوعی دیگر زندگی را نتیجه می دهد، مطلب دیگری است).
بر عکس، اگر سوسیالیزم را به عنوان یک شکل تاریخی مشخص جامعه، شکلی که بعد از گذشتن نیروهای مولده از یک درجه خاص تکامل، وجود آن ضرورت پیدا می کند، تلقی نماییم، سوسیالیزم به صورت یک علم در می آید (ولی تاریخ، خلاف آن را نشان داد، و از طرف دیگر علمی بودن سوسیالیزم هیچ گونه نیازی به این گونه فرض حرکت تاریخ ندارد، بلکه فرضا جبر تاریخ به شکلی که مارکسیست ها ادعا کرده اند درست باشد، ماتریالیسم تاریخی علم است نه سوسیالیسم. مثل این است که بگوییم قوانین جنین شناسی حکم می کند که کودک به دنیا بیاید، پس کودک علم است.
این اشکال، اشکال مهم و قابل توجهی است. حداکثر علمی بودن این است که راه علمی ایجاد و وصول به آن نشان داده شده است. پس سوسیالیزم، علمی است نه علم. بهتر است که تعبیر علمی بکنیم، نه علم آنچنانکه در متن آمده است). سوسیالیزم علمی مبتنی است بر بررسی وقایع و تحقیق درباره قوانینی که این وقایع را می آفریند، و بهره برداری از تضادهایی که بر جامعه سایه افکنده اند، و تفهیم طبقات زجر کشیده به نقش تاریخی آنها در مبارزاتی که در پیش روی دارند.
در این که انسان و روح عدالت خواهی انسان، خود عاملی است مستقل و اصیل، و پیدایش این چنین انسانهایی جزء قوانین طبیعت و خلقت است، نظیر چشم هستند برای پیکر انسان و حیوان و انسان، تنها، مخلوق تاریخ نیست، خالق و آفریننده تاریخ نیز هست ما تردیدی نداریم، و در این که شرایط مادی اجتماع، خود عامل مؤثری است برای گردش تاریخ، باز هم نباید تردید کرد. سوسیالیزم به اصطلاح تخیلی، نقش زمینه های مادی و تضادهای اجتماعی و طبقاتی را نادیده نمی گیرد، اما عامل تغییرات را منحصرا تضادهای اجتماعی نمی داند. اما این که سوسیالیزم را از چه نظر باید علم بدانیم، مسئله مهمی است که احتیاج به توضیح دارد.
ما در ورقه های "اسلام و سرمایه داری و سوسیالیزم" گفته ایم که قوانین اقتصادی و اجتماعی را از دو نظر می توان مورد مطالعه قرار داد، یکی از آن نظر که وقایع و حوادث، علت و معلول یکدیگر هستند، و یکی از نظر این که انسان بهتر است جامعه را چه جور بسازد که به سعادت و کمال و عدالت نزدیکتر باشد، از نظر اول، علمی است توصیفی و بیانی، و از نظر دوم، علمی است دستوری. تفاوت این دو نوع از قبیل تفاوت روانشناسی است با اخلاق، که اولی توصیفی، و دومی دستوری است.

قوانین اقتصادی را نیز از دو جنبه می توان مورد مطالعه قرار داد، یکی از نظر توصیفی، یعنی اینکه جامعه انسانی از نظر روابط تولیدی، چگونه خود به خود تحول پیدا می کند تا آنجا که به سوسیالیزم منتهی می شود، فرضا قبول کنیم که کاپیتالیسم جبرا به سوسیالیسم منتهی می شود (در صورتی که مورد تردید، بلکه انکار است)، از این نظر سوسیالیزم را در شکل تاریخی خود مطالعه کرده ایم (و سوسیالیسم یک پدیده اجتماعی خواهد بود، مانند کاپیتالیسم و غیره، ولی خود سوسیالیسم علم نخواهد بود «بلکه علمی است نه علم، و فرق است میان علم و علمی» همان طوری که کاپیتالیسم علم نیست. علم عبارت است از قوانینی که بر اجتماع حاکم است نه خود اجتماع، همان طوری که قبلا گفتیم که اگر علمی داریم به نام جنین شناسی که تحولات جنینی را بیان می کند تا آخرین مرحله، دلیل نمی شود پس خود جنین یا طفل، علم است). ولی یک وقت سوسیالیزم را به عنوان یک طرح و یک نقشه عالی مبتنی بر حقوق انسانی که عامل انسانی می خواهد نقش خود را در ایجاد آن ایفا کند، و آن طرح قادر است سعادت همگانی را تأمین کند، مطالعه می کنیم، از این نظر فنی است دستوری، و تنها در این صورت است که خود سوسیالیزم علم است.
این که گفته شد: "سوسیالیسم علمی، مبتنی است بر بررسی وقایع و تحقیق درباره قوانینی که این وقایع را می آفریند و بهره برداری... و تفهیم طبقات..." مثل این است که میان این دو نوع علم تمیز و تفکیک واقع نشده است.
علی هذا هیچ مانع و دلیل مخالفی نیست که افکار صحیح سوسیالیستی، قبل از دوره کاپیتالیستی پیدا شده باشد. این که محال است که این طرح قبلا تهیه شده باشد، مبتنی است بر یک اصل فلسفی درباره انسان و جهان، یعنی مبتنی بر ماتریالیسم است، و سوسیالیزم از ماتریالیسم قابل انفکاک است، بلکه چاره ای از انفکاک ندارد. و این که محال است سوسیالیزم عملا در دنیا صورت وقوع پیدا کند و حتما زاده کاپیتالیسم است، این نیز از جهاتی مورد تردید است (به عبارت بهتر، از نظر مارکسیست ها، سوسیالیزم از جنبه علمی، زاده ماتریالیسم، و از جنبه عینی، زاده کاپیتالیسم است، به عبارت دیگر نطفه اش و نیروی محرکه اش از ماتریالیسم است، و مادرش، یعنی آن که او را در رحم خود پرورش می دهد، کاپیتالیسم است. از نظر مارکسیستها، هم در نطفه سوسیالیزم خلل است و هم در بطن و شیری که به او داده شده است، از نظر نطفه، با پدیده پلیدی مشترک است، و از نظر مادر، ظالمانه ترین نقش تاریخ است). اولا در دنیای قدیم، قبل از دوره کاپیتالیسم، نمونه هایی از سوسیالیزم پیدا می شود. ثانیا جامعه های کاپیتالیستی با حفظ روح کاپیتالیستی و یا لااقل بدون اینکه به سوسیالیزم منتهی شوند، می توانند به حیات خود ادامه دهند. ثالثا جامعه هایی دوره کاپیتالیستی را گذراندند و به سوسیالیزم واقعی نائل نشدند، مثل آمریکا، و جامعه هایی به سوسیالیزم رسیدند بدون آن که از کاپیتالیزم عبور کنند، مثل شوروی و الجزایر.
پس جبر تاریخ به شکلی که ادعا شده که سوسیالیزم قبل از کاپیتالیسم امکان پذیر نیست و پس از رشد کاپیتالیسم لابد منه است مخدوش است، و به عبارت دیگر، مارکسیسم، هم از شناساندن پدر و هم از شناساندن مادر سوسیالیزم ناتوان بوده است. به علاوه و گذشته از همه اینها، فرضا بپذیریم که سوسیالیزم عملا جز بعد از کاپیتالیسم به وجود نمی آید، یعنی بشر بعد از این دوره آماده پذیرش و قبول سوسیالیزم می شود، به معنی این خواهد بود که پاره ای نظرات صحیح و عالی ممکن است در بشر پیدا شود که جامعه بشریت بعد از قرنها آماده قبول و پذیرش بهتر آنها می شود. پس مانعی ندارد که سوسیالیزم از آن جنبه علمی باشد که نظریه ای است حقوقی و طرحی است عالی و در عین حال در عمل جای مشخصی از تاریخ دارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی اسلام- صفحه 182-179

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24423