معیارهای متعالی و مقدس بودن نهضت ها

می توان گفت علت و مناط اینکه یک نهضت، مقدس و محترم و متعالی می شود و سیادت روحانی بر افکار و عقول مردم پیدا می کند چند چیز است: در درجه اول پاکی و طهارت و قداست هدف و مقصد است، آلوده به اغراض شخصی و منافع مادی و مطامع و حرصها و آزها و جاه طلبی ها و شهوترانیها و خودخواهی ها و خودپرستی ها و تعصبها و قومیتها و حمیتها نیست، به خاطر خدا و امر خدا و توحید و عدل و قیام به قسط و حریت و حمایت مظلوم و دفاع از ضعیف است: «ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم...؛ همانا فرعون در زمین سر برافراشت و مردم آن را چند فرقه ای کرد. گروهی از آنها را به زبونی می کشید...» (قصص/ 4) به خاطر ارتعاش و سوزشی است که در وجدان و ضمیر انسانی پیدا می شود، به خاطر انسانیت و جامعه انسانیت است، به خاطر اصول مقدس اجتماع بشری است، و به عبارت دیگر جنبه اصولی دارد نه جنبه فردی (و به عبارت دیگر از این جنبه است که از خودپرستی و منفعت پرستی گذشته و خود را فدای مصالح جامعه می کنند، فدای حق و عدالت می شوند، تبدیل می شوند به حق و عدالت و لهذا مثل حق و عدالت مقدس می گردند)، آنهم اصول عالی انسانیت که قوام زندگی انسانی به آنها است و روح زندگی انسانی آنها است، به خاطر روح زندگی است که بالاتر از ابزار زندگی است. اگر ابزار موجود نباشد بشر می تواند با ابزار دیگر زندگی کند اما اگر کلمات مقدس عدالت و حق و حریت از قاموس بشریت محو بشود، مثل اینست که از این فضا هوا را محو کنند. فرق است بین اینکه در این فضا چراغ نباشد، فرش نباشد، بلندگو نباشد، چادر نباشد، بادبزن نباشد، یا آنکه هوا نباشد.
علت دوم مقدس و متعالی و محترم بودن این نهضتها اینست که در ظلمتهای متراکم و در میان یأسها و ناامیدیهای مطلق، در مواقعی که ستاره ای در آسمان بشریت دیده نمی شود مانند برقی می درخشد و مانند شعله ای حقانی فرا راه آدمیان ظاهر می شود، حرکتی است در میان سکونها و ندائی است در سکوت مرگبار و خاموشی مرگبار، برقی است در تاریکی و قلیلی است در برابر کثیر: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله؛ چه بسا گروهی اندک به خواست خدا بر گروهی بسیار غلبه یافته است» (بقره/ 249)، و لهذا مورد تصویب عقلای خودپرست واقع نمی گردد. مانند ابری است در بیابان که بر تشنه ای ببارد، مانند محبوبی است که بدون وعده قبلی و در حال نزار عاشق، خود را به محب خود برساند:
و برید یأتی بوصل حبیب *** و حبیب یأتی بلا میعاد
و پیکی که خبر وصال و یار می آورد، و یاری که بدون وعده از راه می رسد.
علت سوم تقدس این نهضتها اینست که همراه است با یک درک قوی و یک بصیرت نافذ که پشت پرده ظواهر را می بیند و به عبارت معروف: در خشت خام می بیند چیزی را که دیگران در آینه نمی بینند. همانطوری که آن دو قسمت، از آیات قرآن استنباط می شود مثل آیه: «من انصاری الی الله؛ یاوران من به سوی خدا چه کسانی هستند» (آل عمران/ 52) و آیه «سراج منیر؛ چراغی تابان» (احزاب/ 46) و آیه «یستضعف طائفه؛ گروهی از آنان را به زبونی می کشید» (قصص/ 4)، این قسمت که در این نهضتهای مقدس بصیرتی و احساسی قوی موجود است و آنها چیزی را حس می کنند که دیگران حس نمی کنند، چیزی را می بینند که دیگران نمی بینند نیز از قرآن استنباط می شود، مثل آیه: «و لقد آتینا ابراهیم رشده؛ به تحقیق برای ابراهیم اسباب رشد او را فراهم آوردیم» (انبیاء/ 51) و آیه: «نحن نقص علیک نبأهم بالحق انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی؛ ما اخبار آنها را به حق برای تو باز گوئیم. به درستی که آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم» (کهف/ 13).
کلمه رشد در عربی به معنای نمو نیست که در فارسی استعمال می شود بلکه همان معنائی است که در فقه می گویند عاقل، بالغ، رشید. کلمه «زدناهم هدی» نیز همان معنای رشد را می فهماند. نهضت سیدجمال الدین اسدآبادی از آن جهت مقدس است که بیش از عصر خود بصیرت داشت. از نامه هایی که به علما نوشته پیدا است. البته جنبه های دیگر هم هست از قبیل عدم تعادل قوا و تجهیزات ظاهری و مادی که موسی و ابراهیم و محمد (ص) یک تنه قیام کردند و همچنین امام حسین (ع). این جنبه ها به علت دوم برمی گردد.
در نهضت امام حسین یک درک قوی وجود داشت و آن جریان پشت پرده ضداسلامی امویان را که مردم ظاهربین نمی دیدند، می دید. ابوسفیان در خانه عثمان گفت: یا بنی امیه! تلقفوها تلقف الکرة، اما والذی یحلف به ابوسفیان لاجنة و لانار، و ما زلت ارجوها لکم و لتصیرن الی ابنائکم وراثة؛ ابوسفیان گفت: ملک است و سلطنت، حق و معنا و بهشت و جهنم همه دروغ است. این توپ را نگذارید از تیپ شما خارج بشود، به یکدیگر پاس بدهید و نگذارید از میان شما خارج شود، آن را موروثی کنید. موضوع ولایت عهد یزید و بیعت گرفتن از مردم و در مقدم همه امام حسین، جامه عمل پوشاندن به تفکر خطرناک ابوسفیانی یعنی به تفکر حزبی بود که آن هم به نوبه خود اصولی بود. ولی مردم ظاهربین و گول تظاهرخور و حمل به ظاهرکن هیچگونه توجهی به این امور نداشتند و اینکه امام حسین فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ باید با اسلام خداحافظی کرد آنگاه که امت زمامداری چون یزید داشته باشد»، حقیقتی بود که حسین درک می کرد و دیگران درک نمی کردند.
امام حسین می دید که با خلافت یزید اصل ابوسفیانی: و لتصبرن الی صبیانکم وراثة دارد عملی می شود و ممکن است در اثر سکوت، این مطلب سنتی بشود و احادیثی هم جعل شود که خلافت باید در خاندان ابوسفیان بماند. امام حسین به دست یهود و نصاری و مجوس و یا مشرکین عرب یا اهل رده کشته نشد، به دست مسلمانان و بلکه دوستان پدرش کشته شد و حتی به دست شامیان کشته نشد، به دست کوفیان کشته شد. البته کوفیان مرعوب بودند و عامه پیرو رؤسا بودند و رؤسا از رشوه آبستن بودند: «اما رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم»؛ اما سران آنان اندرونشان از رشوه پر شده است. آنها جوالهاشان پر شده بود، حواله های کلان بانکی دریافت کرده بودند، لیره و دلار سبیل بود برای آنها، ولی عمده درک ضعیف عامه فراموش کاری عامه بود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حماسه حسینی 2- صفحه 29-32

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24591