معیار عظمت مردان بزرگ

مردان بزرگ تاریخ، عظمت و بزرگی
مقیاس عظمت و بزرگی افراد، شخصیت روحی آنها است. البته واضح است که مقیاس عظمت افراد مشخصات بدنی یا نژادی آنها نیست. ما در تاریخ به افراد و اشخاصی بر می خوریم که آنها افراد برجسته تاریخ به شمار می روند و در صفحات تاریخ مانند قله های کوه بر روی صفحه زمین برجستگی دارند و نمایان می باشند برخلاف سایر افراد که در حکم سنگریزه ها بر روی صفحه تاریخ به شمار می روند که انسان در همان نقطه بالخصوص اگر بایستد و مطالعه کند آنها را می بیند و بعضیها هم اینقدر ریز و کوچکند که اصلا دیده نمی شوند. مثلا اسکندر و ناپلئون و نادرشاه افشار و شاه اسماعیل و امثال اینها افراد بزرگ و برجسته تاریخند همانطوری که انبیاء بزرگ و اولیاء بزرگ الهی نیز مانند ابراهیم و موسی و عیسی (ع) و محمد (ص) و علی (ع) از برجستگان تاریخ و بزرگان بشریتند.
حالا می خواهیم ببینیم بزرگی دسته اول و دسته دوم با هم قابل مقایسه هستند یا نه؟ البته نه. زیرا درست است که آن افراد از آنجهت که همت بزرگ و اراده قوی داشته اند و شعاع دائره خواستشان طولانی بوده و به کم و کوچک قناعت نداشته اند، و قهرا انسان وقتی که همت و دلاوری برخی از آنها را می خواند در مقابل عظمت آنها خیره و مبهوت می شود و احیانا سر تعظیم فرود می آورد و در قلب خود یک نوع محبتی نسبت به آنها احساس می کند (اثری که از شاهنامه فردوسی در نفوس پیدا می شود از این نوع است) ولی بزرگی دسته دوم یک نوع دیگر و یک جنس دیگر است، از آن نوع بزرگی است که مقام تقدس پیدا می کند تا آنجا که نام آنها مقدس می شود همانطوری که می بینیم نام محمد (ص) و علی (ع) و امام حسین (ع) و همچنین ابراهیم و موسی و عیسی (ع) را هاله ای از قدس احاطه کرده است. چرا؟
برای اینکه درست است که دسته اول بزرگ و عظیمند ولی عظمت آنها و درشتی آنها از نوع عظمت و درشتی خودخواهی است. هر یک از آنها سبع بزرگی و حیوان بزرگی هستند. فرق نمی کند: انسان در برابر کسی هم که خیلی پرخور است و برابر ده نفر می خورد اعجاب و احیانا تحسین دارد. یکی خورنده ریز است و دیگری خورنده درشت، یکی جاه طلب ریز است و یکی جاه طلب درشت، مثلا یک کدخدای ده ده خانواری که همه همت و آرزویش کدخدائی این ده است یک جاه طلب خرده پا است و آنکه دنبال کدخدائی قصبه هزار خانواری می رود از نوع اولی است ولی درشتتر، و آنکه دنبال حکومت یک شهرستان یا یک استان و یا یک کشور می رود به همین نسبت درشتتر است و آنکه سودای جهانگیری و جهانداری در سر دارد یک جاه طلب درشتتر است. شخصیت اینها عظیم است و شخصیت خودخواهی شأن عظیم است، سبع عظیم و جاه طلب عظیم و استثمارگر عظیم هستند. اینها وسعت روح و سعه شخصیت پیدا کرده اند ولی تمام آن توسعه و وسعت در ناحیه حوائج شخصی خودشان است، می خواهند تمام دنیا را در هاضمه بزرگ خود بریزند. اینها پرخوره های روزگارند، می خواهند همه دنیا را جزء خود بکنند، همه شخصیتها را فانی بکنند مگر شخصیت خودشان را و شخصیتهای طفیلی خودشان یعنی آن شخصیتها که جزء شخصیت آنها است و هضم شده در شخصیت آنها است. پس آنها بزرگند و فعال ولی مانند غده سرطان که یک سلول، بی تناسب شروع می کند به رشد، و همان، منشأ هلاکت بدن می شود.
ولی دسته دوم توسعه شخصیت پیدا می کنند آنطور که مادر توسعه شخصیت پیدا می کند که فرزند و شخصیت فرزند، مستقل و محفوظ و محترم می ماند و او همانطور برای آن شخصیت کار می کند که برای خودش کار می کند. او نمی خواهد آن شخصیتها را در خودش هضم کند بلکه می خواهد آنها را حفظ کند و مستقل و محترم بشمارد. او به منزله غده سرطان نیست، به منزله یک روح قوی است که در پیکر اجتماع می دود و همه را زنده و فعال می سازد. او مصداق مخالف «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم؛ هر کس روزگارش را بدون توجه به امور مسلمانان سپری کند مسلمان نیست» است. او شخصیت انسانیش توسعه پیدا کرده و روح بشری نه حیوانی او بزرگ شده. او توسعه وجدان و ایمان پیدا کرده و به قول مولوی:
روح حیوانی ندارد اتحاد *** تو مجو این اتحاد از روح باد
گر خورد این نان نگردد سیر آن *** ور کشد بار این نگردد آن گران
ما چرا امروز فدائی حسین هستیم؟ چون آنچه را پیغمبر فرمود که «حسین منی و انا من حسین» همه ما در خودمان احساس می کنیم یعنی حسین را از خود و خود را از حسین جدا نمی بینیم. ما حسین را به صورت یک فرد که منظورش انجام تقاضاهای شخصی خود است نمی بینیم. ما او را یک روح کلی می بینیم که قبل از وقت در فکر ما بوده، پس او از ما است و ما از او هستیم، او از بشریت است و بشریت از اوست، او با روح ما و سرنوشت ما آمیخته است. ما از او و او از ما است.
توسعه شخصیت انسانی همان بود که علی (ع) داشت و می فرمود:
و حسبک داء ان تبیت ببطنه *** و حولک اکباد تحت الی القد
همین درد تو را بس که شب سیر بخوابی و پیرامونت شکم های گرسنه ای باشد در آرزوی پوست خشک شده بزغاله ای (که در زمان قحطی می خورند) (نهج البلاغه، نامه 45).
یا می گفت: «و هذا اخو غامد و قد ورد خیله الانبار. .. و لو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا. ..؛ این مرد از قبیله غامد است که لشکرش به شهر انبار درآمده....به راستی اگر مرد مسلمانی پس از این حادثه از غصه بمیرد شایسته ملامت نیست» (نهج البلاغه، خطبه 27). توسعه شخصیت اینست که واقعا انسان بگوید:
من از بینوایی نیم روی زرد *** غم بینوایان رخم زرد کرد
توسعه شخصیت اینست که حسین (ع) فرمود: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا.. .؛ من برای عیش و نوش و خوشگذرانی قیام نکرده ام...» یا گفت: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله. ..؛ هر کس پادشاه ستمگری را بنگرد که محرمات الهی را حلال کرده است ...».


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حماسه حسینی 2- صفحه 44-46

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24603