طرز مواجهه با مرگ یکی از مظاهر کمال انسان

شک نداریم یکی از مظاهر کمال انسان، طرز مواجهه او با مرگ است، چون ترس از مرگ یک نقطه ضعف بزرگ در انسان است و بسیاری از بدبختیهای بشر ناشی از ترس از مرگ است مانند تن به پستیها و ذنائتها دادن و هزاران بدبختی دیگر. اگر کسی از مرگ نترسد، سراسر زندگیش عوض می شود و انسانهای خیلی بزرگ، آن انسانهایی هستند که در مواجهه با مرگ، در نهایت شهامت و بلکه بالاتر از شهامت با لبخند و خوشروئی به سراغ مرگ رفته اند. اگر مرگ در راه انجام مسئولیت فرا رسد، برای انسان سعادت است: «انی لا اری الموت الا سعادة، و لا الحیاة مع الظالمین الا برما؛ من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز خستگی نمی بینم». مواجهه با مرگ به این شکل را کسی نمی تواند ادعا کند، جز اولیاء حق، آنها که مرگ برایشان جز انتقال از خانه ای به خانه دیگر و یا به تعبیر امام حسین (ع) جز عبور از روی یک پل، چیز دیگری نیست.
امام حسین (ع) صبح عاشورا به اصحابش فرمود: «ما الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البوس و الضراء الی الجنان؛ مرگ پلی است که شما را از سختی و فشار به سوی بهشت های رحمت رهنمون می شود». مرگ جز یک پل که از رویش می گذرید، چیز دیگری نیست، اصحاب من! ما یک پلی پیش رو داریم که باید از روی آن عبور کنیم، این پل نامش مرگ است، از این پل که رد شدیم، دیگر رسیده ایم به آنجا که قابل تصور نیست. لحظه به لحظه که مرگ نزدیکتر می شود، چهره اباعبدالله خندانتر و متبسمتر می شود. یکی از کسانی که همراه عمر سعد و وقایع نگار قضایا بود، در لحظات آخر حیات امام حسین ع که دیگر جنگها تمام شده بود و ایشان در همان گودال قتلگاه، بی حال افتاده بودند، برای اینکه ثوابی کرده باشد، رفت نزد عمر سعد و گفت: اجازه بده من یک جرعه آب برای حسین بن علی ببرم، چون او به هر حال رفتنی است، این آب را بخورد یا نخورد، برای تو تأثیری ندارد. عمر سعد اجازه داد، ولی وقتی این مرد رفت، آن لعین ازل و ابد -شمر- داشت برمی گشت، در حالیکه سرمقدس را همراه داشت. همین مردی که برای امام آب برده بود، می گوید: والله لقد شغلنی نور وجهه عن الفکرة فی قتله؛ بشاشت چهره اش نگذاشت که اصلا درباره کشته شدنش فکر کنم، یعنی در حالیکه سرامام حسین بریده می شد، لبش خندان بوده است.
انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمی گذارد. علی (ع) آن کسی است که مراحل و مراتب اجتماعی را از پائین ترین شغل از جنبه اقتصادی مثل عملگی تا عالیترین مناصب اجتماعی که زمامداری و خلافت است طی کرده است. "علی الوردی" می گوید علی (ع) فلسفه کارل مارکس را نقض کرد، برای اینکه علی در کوخ همانجور زندگی می کرد که در کاخ، و در کاخ همانطور زندگی می کرد که در کوخ (مقصود کاخ واقعی نیست)، یعنی علی (ع) در پست عملگی همانطور فکر می کند که در پست خلافت. به این دلیل، اینها را انسان کامل می گویند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 121 و 122 و 123

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24851