نیاز بشر به مغفرت الهی

انسان هر چه باشد، در هر مقامی باشد، در آن مقام باز دچار نوعی لغزش و کدورت می شود که نیاز به پاک کردن و تنزیه دارد. احدی نیست که از مغفرت خدا بی نیاز باشد، حتی پیغمبر (ص). در ذیل آیه سوره انعام که می فرماید: «من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه؛ هر کس در آن روز (عذاب) از وی برگردانده شود، حقا (خدا) به او رحم کرده است.» (انعام/ 16) که خلاصه اش این است: هر کسی به هر مقامی که می رسد در نهایت امر به فضل الهی است، پیغمبر (ص) فرمود: و حتی خود من، یعنی هیچ کس از خدا طلبکار نمی شود اگر پای مناقشه در حساب و نقاش در حساب باشد. اگر پای عدالت بخواهد در میان باشد، یعنی مسئله تنها مسئله حساب کشی است: خدایا تو یکی من یکی، می خواهم ببینم تو از من طلبکاری یا من از تو. چون انسان هر چه دارد از خدا دارد، اگر بگوید تمام عبادت های من شکر یکی از نعمت های خداست، همان هم «انجام» نشده تا چه رسد به باقی دیگر. این است که هر مؤمنی در درجه اول نیاز به مغفرت و آمرزش دارد، پاک کردن آلودگی های او، صرف نظر کردن از لغزش ها، خطاها، گناهان و تیرگی ها، که این جنبه منفی قضیه است و بعد هم اجر کبیر و مزد بسیار زیاد.

خواب جوان قمی
حدود یک هفته پیش بود، در قم یکی از دوستان ما که از اهل علم است گفت: یک جریان خیلی عجیبی رخ داده و آن جریان این است که یک جوان قمی گفته است: من مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده پسر مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی را که چند ماه پیش فوت کرد همین چند روز پیش به خواب دیدم (و من با این مرد آشنا بودم، بسیار بسیار مرد صالح و صادق و با ایمانی بود که خودم از او داستان ها دارم، یعنی واقعا چیزی از روح پدرش مرحوم حاج شیخ عباس در این مرد بود و او یک عجایبی داشت در روابطش با پدرش بعد از مردن و راهنمایی هایی که این پدر او را بعد از مردن می کرد که داستان ها برای خود من نقل کرد). در خواب متوجه شدم که فوت کرده. از او پرسیدم که وضعت چگونه است، حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله خوب است. ولی جمله ای گفت که: امان از نقاش در حساب. این شخص بازاری بوده و معنای این کلمه را نفهمیده بود. یک وقت هست انسان معنی یک کلمه را قبلا می داند. او اصلا معنای این جمله را که در خواب به او گفته بودند نفهمیده بود، بعد در بیداری آمده بود پرسیده بود که نقاش در حساب یعنی چه؟ یعنی حساب را دقیق رسیدن. یک حساب هایی را دقیق به انسان می رسند که آدم خودش توجه ندارد و با خودش خیال می کند که یک انبار عمل صالح فرستاده ایم و دیگر کار ما درست است. می داند وقتی که تفتیش بشود و نقاش بشود همه اینها مثل کالایی است که این کالا را مثلا بید یا سن زده باشد..
مرحوم آقای بروجردی (ره) در همان مرض فوتشان، عده ای از اطرافیانشان حضور داشتند، آنها گفتند یک حالت غمناکی به خود گرفته بود و بعد گفت: رفتیم و عملی انجام ندادیم، رفتیم و دست خالی رفتیم. یکی از اصحاب گفته بود: آقا شما این حرف را می زنید؟! شما دیگر چرا؟! شما الحمدلله کسی هستید که حوزه علمیه را احیا کردید، شما چقدر مسجد ساختید، چقدر مدرسه ساختید، چنین کردید، چنان کردید. ایشان حرفی نزد جز یک جمله ای که در حدیث است، فرمود: «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر؛ عمل را خالص کن که نقد کن، آن نقاش، آن مناقش بسیار دقیق و بیناست.» و چه اشتباه بزرگی است که انسان چنین توهمی در خیالش پیدا بشود و بگوید: من از مغفرت خدای متعال بی نیازم، ما که کار بدی نکردیم که بخواهد ما را بیامرزد، حالا طلب هایمان را می خواهیم از او وصول کنیم. این احمقانه ترین حرفی است که یک بنده در مسائل الهی و در رابطه اش با پروردگار بگوید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 8- صفحه 178-180

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25339