سیاست پیامبر (ص) در مقابله با کفار

عده ای از مستشرقین و بیشتر، از مستشرقین یهودی شروع شده است، شاید اول کسی که این حرف را گفته گلدزیهر بوده و بعد نولدکه و امثال او گفته اند که پیغمبر (ص) العیاذبالله در مکه یک شخصیت داشت و در مدینه یک شخصیت دیگر شد و به کلی روش خودش را عوض کرد. در مکه در چهره مسیح (ع) بود و مانند مسیح فقط دعوت می کرد، حرف محبت آمیز می زد (و ناچار باید بگویند مانند مسیح می گفت اگر به طرف راست صورتت سیلی زدند طرف چپ آن را بیاور، کار خدا را به خدا واگذار و کار قیصر را به قیصر)، راهش همانند راه مسیح بود و لهذا در مکه می بینید که پیغمبر (ص) اجازه جنگیدن و جهاد نداد، اصحابش را این همه معذب می کردند و هیچ اجازه نمی داد که دفاع کنند، به اصحابش اجازه داد هجرت کنند و به حبشه بروند. به مدینه که می آید یک گردش صد و هشتاد درجه ای می کند، به شکل یک امپراطور و یک فرد مقتدر درمی آید، فرمان جهاد می دهد، دیگر آن روش گذشته خودش را به کلی کنار می گذارد.
این یک دروغ محض است و اگر یک وقتی مقتضی باشد ادله دروغ بودنش را از هر جهت می گویم که پیغمبر اکرم (ص) نه در مکه مسیح محض بود، مسیحی که آنها می شناسند، و نه در مدینه روشش روش امپراطور بود آن طور که آنها تصور کرده اند. روش عینا یک روش است ولی شک ندارد که پیغمبر (ص) چنین عمل کرد، باید هم عمل کند. سیزده سال دعوت کرد، بعد از سیزده سال اجازه «دفاع داد،» گفت: «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا»؛ «به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده اذن (جهاد) داده شده است». (حج/ 39)، آن هم تا از ناحیه دشمن شروع نشد اجازه دفاع نداد. اگر پیغمبر (ص) از روز اول شروع «به جهاد» می کرد، آن وقت شما بیشتر اعتراض می کردید که آخر یک مدتی مردم را دعوت کن، اگر زیر بار نرفتند و تکبر و عناد ورزیدند آن وقت «جهاد کن،» نه از روز اول. در مدینه هم پیغمبر (ص) همان چهره یک انسان کامل و جامع را داشت، یعنی قرآن، هم تکیه دارد روی کتاب و دعوت، و هم روی عدالت، و هم می گوید در آنجا که کتاب و دعوت، عدالت را برقرار نمی کند باید دست به شمشیر برد «و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس»؛ «و آهن را که در آن نیرویی شدید و منافعی برای مردم است پدید آوردیم». (حدید/ 25). حال یکی از آن ادله را عرض می کنم.
اگر کسی در آیات مکی دقت کند (اینها اعجاز قرآن است که قرآن چگونه همیشه پیشاپیش طوری حرف می زند که جواب این حرفها داده شود) می فهمد که یک آینده دست به سوی قدرت و شمشیر بردن وجود دارد، یعنی این طور نیست که پیغمبر در مکه یک راه را می رفت، بعد به مدینه آمد، راهش را عوض کرد، نشان می دهد همان راهی را که در مدینه رفت در مکه بیان می کند. یکی همین جاست. در مکه می گوید: «سنسمه علی الخرطوم» اینها چاره ای ندارند جز اینکه باید این دماغهای مانند خرطوم اینها به خاک مالیده شود. در سوره طور هم که آن نیز مکی است آیاتی است که چنین اشاراتی در آن هست. از همه صریحتر سوره مبارکه والعادیات است، آن خیلی عجیب است. سوره والعادیات از سوره های کوچک مکی است و آهنگ مکی هم دارد، چون سوره های مکی همه با آیات کوتاه و حماسی است. مسلم در همان زمان که این سوره در مکه نازل شده بسیاری از مسلمین بوده اند که می دانسته اند رو به چه جهتی دارند می روند و شاید از کفار قریش هم فهمیدند.
قرآن در سوره والعادیات می گوید: «و العادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاثرن به نقعا، فوسطن به جمعا، ان الانسان لربه لکنود، و إنه علی ذلک لشهید، و إنه لحب الخیر لشدید، أفلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور، و حصل ما فی الصدور، إن ربهم بهم یومئذ لخبیر»؛ «قسم به اسبان تیزپای جهاد که نفس نفس می زنند، و به آنها که با سم های خود جرقه ها افروزند، و قسم به هجوم آوران در سپیده دم، که بدان گردی برانگیزند، و ناگهان با آن بر قلب دشمن زنند. آری انسان نسبت به پروردگارش بسی ناسپاس است، و او خود بر این معنا گواه است. و به راستی او علاقه شدیدی به مال دارد. مگر نمی داند که خفتگان قبور برخیزند؟ و آنچه از کفر و ایمان، در سینه هاست فاش گردد، در آن روز پروردگارشان به آنها کاملا آگاه است».(والعادیات /10-1).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 279-277

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25430