تفسیر آیات 17 تا 25 سوره قلم

در آیات 17 تا 25 سوره قلم می خوانیم: «انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنه؛ ما اینها را مورد آزمایش قرار دادیم، آنچنان که صاحبان باغ را مورد آزمایش قرار دادیم.» کلمه "صاحب" در فارسی به معنی "مالک" گفته می شود، می گوییم صاحب این خانه، یعنی مالک این خانه. در اینجا اتفاقا همین معنا درست است، ولی کلمه "صاحب" در زبان عربی معنای وسیع تری دارد. انسان با هر چیزی که نوعی همراهی داشته باشد، به آن می گویند صاحب او، یار او. اصلا صاحب یعنی همراه. به مالک هم اگر می گویند صاحب، چون نوعی همراهی میان مالک و مملوک وجود دارد، و لهذا همراه سفر انسان را می گویند صاحب سفر، یعنی همراه سفر. ما آنها را مورد آزمایش قرار دادیم، همچنان که قبلا صاحبان باغ را، همراهان باغ را (مقصود در اینجا همان مالکان است: مالکان باغ را) مورد آزمایش قرار دادیم «اذ اقسموا لیصر منها مصبحین؛ آنگاه که با یکدیگر تبانی کردند و هم قسم شدند که صبح بسیار زود، بامدادان میوه های این باغ را بچینند، که تا دیگران خبر شدند اینها برده باشند.»
«و لایستثنون؛ و قسم خوردند که استثنا نکنند.» استثنا یعنی جداکردن. کلمه «و لایستثنون» را مفسرین دو جور تفسیر کرده اند: یکی اینکه «و لایستثنون» یعنی (قسم خوردند که صبحانه بچینند و) قسم خوردند که جدا نکنند، یعنی گفتند همه یک جور کار کنیم، سهمی برای فقرا جدا نکنیم، این هم جزء قسمشان بود. دیگر اینکه چون در زبان عربی "ان شاالله" گفتن را هم استثنا می گویند (می گویند: استثنا کرد، یعنی گفت: فلان کار را می کنم اگر خدا بخواهد. معنایش این است: مگر اینکه خدا نخواهد) بعضی گفتند: اینجا مقصود از «و لایستثنون» این است که قسم خوردند و "ان شاالله" نگفتند. ولی ظاهر این است که اگر مقصود آن می بود با صیغه مضارع نمی آمد که «و لایستثنون»، مثلا باید گفته می شد: "و ما استثنوا" و "ان شاالله" نگفتند، یعنی آن وقت عطف به «اقسموا» می شد نه عطف به «یصر منها».
به عبارت دیگر اگر به معنای "ان شاالله" گفتن می بود، عطف به «اقسموا» بود و باید ماضی آورده می شد، ولی چون مضارع آورده شده علی الظاهر عطف به «یصر منها» است. پس معنای آیه این است: قسم خوردند که صبح بسیار زود، هنوز که کسی خبردار نشده، میوه های باغ را بچینند و هیچ چیزی هم جدا نکنند.
«فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون؛ گذشت بر آن باغ عبور کننده ای از جانب پروردگار تو (این را خدا فرستاده بود، یک وسیله الهی بود، یک تسبیب الهی بود، یک نوع سبب سازی الهی بود. آن عبورکننده الهی که قرآن اسمش را نمی برد که چه بود و از چه نوع بود) در وقتی آمد که آنها خواب بودند.» یعنی شب که اینها خواب بودند کار را یکسره کرد. «فاصبحت کالصریم؛ این باغ گردید (اصبح به معنی "گردید" است ولی گردیدن در صبح را می گویند "اصبح"، گردیدن در شام را می گویند "امسی". اصبح یعنی صبح چنین شد) این باغ داخل صبح شد درحالی که درست به شکل یک صریم یعنی یک باغ چیده شده درآمده بود، کاملا چیده بودند و چیزی باقی نمانده بود.»
آنجا هم کلمه «لیصر منها» بود. "صرم" در آنجا به همان معنای چیدن و قطع کردن میوه از درخت و از بن خودش است. اینجا هم کلمه "صریم" را آورده است. اگر ما "کالصریم" را به همین معنا بگیریم که ظاهرش هم همین است معنایش این است که آن آفت هرچه بود و هر که بود در همین حد بود که از تمام میوه های باغ که اینها برای خودشان چطور حدس می زدند و خراصی می کردند که چقدر و چقدر می شود اثری باقی نمانده بود.
بعضی گفته اند که "صریم" در اینجا به معنی شب است (البته با اقرار و اعتراف به اینکه "صریم" هم به روز اطلاق می شود و هم به شب، روز که می آید شب را قطع می کند و شب که می آید روز را قطع می کند، به هر دو می گویند صریم)، گفته اند که مقصود آیه این است که باغ مانند یک شب ظلمانی و تاریک شد، و مقصودشان این است که آن بلای آسمانی که آمد نه تنها میوه ها را از بین برد، حتی درخت ها را به کلی از بین برد. البته این لغت این نظر را چندان تأیید نمی کند.
«فتنادوا مصبحین؛ صبح که شد، اینها وقتی که بیدار شدند یکدیگر را صدا زدند.» «ان اغدوا علی حرثکم؛ گفتند: فورا و به عجله، "غدوا" (صبح زود) بالای کشت و زراعت خودتان باشید (یعنی چنان برویم که هنوز صبح زود است ما آنجا باشیم.)» «ان کنتم صارمین؛ اگر چنین تصمیمی دارید که زود بچینید.» «فانطلقوا؛ راه افتادند.» «و هم یتخافتون؛ و آهسته به هم میگفتند.»
"خفت" به معنی آرام حرف زدن است. در آن آیه کریمه داریم که «و لا تجهر بصلاتک و لا تخافت بها؛ و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته ‏اش مكن.» (اسرا/ 110) در قرائت نماز، نه خیلی آرام تکلم کن و نه داد بزن. معنای "خفت" همان حالت همس است. آرام و در گوشی با هم حرف می زدند. همین طور که می رفتند، می گفتند: صدایتان را بلند نکنید. آرام با همدیگر حرف می زدند، چرا؟ «ان لایدخلنها الیوم علیکم مسکین؛ یک وقت یک گدا سر و کله اش اینجا پیدا نشود.»
«و غدوا» صبحانه وارد شدند، فرود آمدند اما بر چه؟ آنجا داشت «اغدوا علی حرثکم»، اینجا نقطه مقابل حرث، "حرد" آورده است. قرآن می گوید: به جای اینکه بر حرث وارد شوند بر حردی وارد شدند: «و غدوا علی حرد» به جای "حرث" بر "حرد" وارد شدند. سالی که از باران دادن امتناع و امساک دارد "حارد" یا "حرد" گفته می شود، حیوانی که از شیر دادن ابا دارد و لگد می زند "حرد" گفته می شود، همین طور زمینی که ابا کند از اینکه چیزی به انسان بدهد و کإنه بر صاحب خودش خشم گرفته است که هر چه او کوشش می کند از این زمین چیزی بگیرد این زمین چیزی به او نمی دهد، یک زمین خشمناک و ممسک. این زمینی که تا دیروز حرث بود امروز به صورت یک حرد درآمده است. «و غدوا علی حرد؛ وارد شدند بر چنین زمینی، زمینی که گویی قسم خورده است که یک دانه میوه به اینها ندهد.»
«قادرین». کلمه "قدر" در قرآن به دو معنا اطلاق شده است، بیشتر به همان معنی قدرت اطلاق شده است، یعنی توانایی. معنی دیگری که در قرآن اطلاق شده است "قدر" است به معنی اندازه گیری. در آیه ای هست: «لینفق ذو سعه من سعته و من قدر علیه رزقه فلینفق مما اتاه الله؛کسی که ثروتمند است انفاق کند، و کسی که روزیش بر او مقدور شده است (یعنی محدود اندازه گیری شده است، مقصود اشخاص فقیر هستند) باید از آنچه خدایش داده انفاق کند.» (طلاق/ 7)
یا در داستان حضرت یونس آیه «و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین؛ و ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودى جز تو نيست منزهى تو راستى كه من از ستمكاران بودم.» (انبیاء/ 87) معنایش این نیست که او گمان کرد که ما توانای بر او نیستیم، ما قدرت نداریم او را بگیریم (چنین چیزی محال است)، بلکه یعنی باور نمی کرد که ما او را بگیریم، اخذش کنیم، محدودش کنیم. پیغمبر خدا بود، مثل اینکه به خودش اعتماد داشت که ما پیغمبر خودمان را هرگز در تنگنا قرار نمی دهیم. باور نمی کرد که ما پیغمبر خود را در تنگنا قرار بدهیم. ولی وقتی که ما او را در تنگنا قرار دادیم، در همان ظلمات فریاد کرد که معبودی جز تو نیست. منزهی تو. به راستی که من از ستمکاران بودم.
بسیاری از مفسرین گفته اند "قادر" در اینجا به هر دو معنا درست است: در کمال قدرت بر آن حرث وارد شدند، اما چه فایده؟ آنها قدرت داشتند ولی زمین چیزی به آنها تحویل نمی داد. یا «قادرین» یعنی در حالی بر این سرزمین خشمناک و غضبناک که ابا کرده است از اینکه چیزی به آنها بدهد وارد شدند که در دل خودشان داشتند اندازه می کردند، یعنی در همان حالی که داشتند پیش خودشان حساب می کردند وارد شدند. (این معنا بهتر است و در تفسیر المیزان این طور معنی کرده اند.)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 8- صفحه 286-290

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25436