سطح تکالیف پیامبران

در آیه 48 سوره قلم خطاب به پیامبر اکرم آمده: «و لا تکن کصاحب الحوت، مانند آن همدم ماهی (یونس) مباش». پیغمبران هم در سطح خودشان که سطح بسیار بسیار بالاست تکالیفی دارند که برای غیر آنها رسیدن به آن سطح، مقام و درجه است. برای یک مومن، این که در این حالت باشد که غضب کند به خاطر خدا، خوشحال شود به خاطر خدا، یک مقامی است، خیلی هم مقام بزرگ و بالایی است، اینکه در اثر غیرت در دین، کاری را انجام بدهد، احیانا کار تندی را هم انجام بدهد، ولی در این کار هیچ غرضی جز خدا نداشته باشد، این چیزی است که ما همیشه باید آرزو کنیم که اعم از اینکه در کار خودمان اشتباه بکنیم یا نکنیم، به مرحله ای رسیده باشیم که در کار خودمان جز خدا هیچ چیز را در نظر نگرفته باشیم، مثلا غضب کرده باشیم به خاطر خدا.

داستان اعتراض حاج آقا حسین قمی و حمایت آیت الله بروجردی
این داستان را خودم شاهد و حاضر بودم. در سال 22 مرحوم آقای حاج آقا حسین قمی از عتبات در نهایت احترام به ایران آمدند، بعد به مشهد رفتند و بعد که از مشهد برگشتند در تهران توقف کردند، یک سلسله تقاضاها و درخواستهای دینی و مذهبی داشتند، ایستادگی کردند، گفتند: اینها باید انجام بشود، اگر انجام نشود من از اینجا نمی روم. اوضاعی شد. دولت وقت هم خیلی شدید ایستادگی کرد و اگر با وسایلی که داشتند ایشان را مدتی نگه می داشتند و آن درخواستها را انجام نمی دادند کم کم احساسات و حرارتهای مردم که یک مدت موقتی است، فروکش می کرد و هر کس دنبال کار خودش می رفت. علمای ایران از همه جا آمدند. آن تابستان ما در بروجرد بودیم. مرحوم آیت الله حاج سید حسین طباطبائی بروجردی هنوز به قم نیامده بودند و در بروجرد بودند. علمای تهران دو نفر را به بروجرد فرستادند و از آقای بروجردی خواستند که ایشان هم به تهران تشریف بیاورند برای اینکه تقویتی باشد در کار آقای حاج آقا حسین، چون ایشان در منطقه لرستان خیلی نفوذ داشتند و می توانستند کارهایی انجام بدهند. یکی از آندو مرحوم آقا سید کاظم کرونی واعظ معروف بود (همه مقدماتش را نمی خواهم بگویم).
روز آخر ماه شعبان بود، ما به درس ایشان رفتیم، آن درسی که در منزل می گفتند. طلبه ها قبل از اینکه ایشان بیایند بنا را بر شوخی گذاشتند (این رسم را من آنجا شنیدم، بعد دیدم در جاهای دیگر هم هست. در خراسان چنین چیزی نشنیده بودیم. اصطلاحا می گویند: روز کلوخ اندازان. روز آخر ماه شعبان را می روند بیرون برای گردش و سیاحت، که به اصطلاح روز خوشی شان باشد و شکمها را از عزا دربیاورند، برای اینکه از فردا روزه بگیرند). گفتند اگر آقا آمدند درس را تعطیل می کنیم. تا ایشان نشستند، شروع کردند به شوخی کردن، گفتند آقا روز آخر شعبان است، روز کلوخ اندازان است، می خواهیم برویم بیرون. ایشان یک تبسمی کردند و زود خودشان را ضبط کردند. گفتند این قضیه تهران حواس برای من نگذاشته است، هیچ حواس ندارم. یک نفر از این آدمهای فضولی که همیشه هستند گفت: شما وظیفه ندارید در این کارها مداخله کنید، مبادا یک وقت مداخله کنید، به این دلیل و آن دلیل، آقای آقا سید ابوالحسن (اصفهانی) هم اقدامی نکردند، مبادا شما اقدامی بکنید. از حرف او خوششان نیامد. بعد گفت: البته اگر ایشان قبلا با من مشورت کرده بودند من می گفتم به گونه دیگری عمل کنند. ولی من می دانم که این مرد در کار خودش جز خدا هیچ نظری ندارد و برای من جایز نیست که در مورد کسی که در کار خودش جز خدا هیچ نظری ندارد سکوت کنم. البته بعد هم همان اقدام ایشان بود که موثر واقع شد. یک تلگراف شدیدی کرد که اگر ترتیب اثر داده نشود من چنین می کنم و امنیت غرب در خطر خواهد بود. همین سبب شد که دولت سر و ته قضیه را بهم آورد و بعد قضیه هرچه بود یک سر و صورت ظاهری پیدا کرد.
غرضم این جهت است که این «کار» برای مثل مرحوم حاج آقا حسین یک کمالی است، و چه کمالی است که انسان غضب کند برای خدا، و در کارش غرضی جز خدا نداشته باشد! اما از این بالاتر هم هست: یک پیغمبر، مسلم اگر غضب کند برای خدا غضب می کند، ولی یک وقت به او می گویند: این کار زمان هم می خواهد، تو که غضبت جز برای خدا نیست، معذلک یک مدتی صبر کن. همین غضبت برای خدا فعلا برای تو یک ترک اولی شمرده می شود. «فاصبر» یعنی همان غضب برای خدا را فعلا رها کن، و الا او غضب برای غیر خدا که ندارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 325-327

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25455