ادراک نور توحید در قیامت توسط همه خلایق

در روز قیامت همه خلایق و موجودات درمی یابید که شعر لبید که پیامبر اکرم آنرا أصدق شعر قالته العرب خواند معنایش چیست؛ آنجا که لبید میگوید:
ألا کل شیء ما خلا الله باطل *** و کل نعیم لا محالة زا´ئل
ترجمه: آگاه باشید که غیر از خدا هر چه هست باطل است و هر نعمتی لا محاله زائل شدنی است.
أکـوس تلالات بمدام *** أم شموس تهللت بغمام
ترجمه: یا جام هایی اندک و پیوسته درخشانند *** یا خورشیدی که ابرها آن را فرا گرفته است.
از صفای می و لطافت جام *** در هم آمیخت رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گوئی می *** یا مدام است و نیست گوئی جام
(دیوان شیخ عراقی، ص 123)
در آن روز واضح میگردد که همه کاخ آفرینش متجلیات به جمال خدا، و متدلیات به جلال او هستند.
حسن ازل پرده ز رخ باز کرد *** فاش و نهان جلوه ای آغاز کرد
نور و ظلم شد همه ظاهر ازو *** گشت عیان جمله مظاهر ازو
بافت به هم سلسله جزو و کل *** یافت از آن مرتبه هر خار و گل
فاش و نهان هر چه بود در نظر *** مظهر حسنند همه سر به سر
در آنوقت می فهمند که خدا مـ'لک یوم الدین است. بلکه می فهمند که: «الملک لله، العزة لله، العلم لله، القدرة لله، الحیوة لله؛ همه صفات ملک و سلطنت و عزت و علم و حیات و قدرت اختصاص به ذات مقدس خدا دارد». پس نتیجه مطلب آنکه آیاتی که این صفات را به خداوند در روز قیامت نسبت میدهد، نه از نظر قیام این صفات به آن ذات مقدس در آن روز است، بلکه از جهت بروز و ظهور این صفات در آن روز است بطوریکه تمام خلائق در قیامت ادراک این معنی را ظهور نور توحید می نمایند.
«و لو یری الذین ظلمو´ا إذ یرون العذاب أن القوة لله جمیعا و أن الله شدید العذاب* إذ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و رأوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب؛ ای کاش مردم ظالم و ستمگر میدانستند که در هنگام بروز عذاب خدا می بینند که تمام قدرت دربست اختصاص به خدا دارد و خداوند شدید العذاب است* در آن وقتی که اشخاص مجرم از رؤسا و حکام و ظالمان که در دنیا متبوع بوده و عده ای از آنان تبعیت میکردند، از تابعان خود تبری جسته؛ و در آن وقتی که عذاب را مشاهده نموده، و سلسله روابط و اسباب بطور کلی به روی آنان بسته گردد» (بقره/ 165-166).
پیروان و تابعان به امید آنکه متبوعان آنها در دنیا پشت و پناه آنها بودند، و به امید پاداش از پیروی و تبعیتی که از آنها در جرائم و ستم ها و معصیت ها نموده اند، در روز قیامت برای رفع عذاب به آنها متوسل میگردند. رؤسا و متبوعان کاری از دستشان ساخته نیست، زیرا در آنجا قدرت و قوت اختصاص به خدا داشته و تمام روابط و راههائی که بتوانند به پیروان خود کمک کنند قطع شده است؛ و بنابراین در پاسخ میگویند: ما اگر قدرت داشتیم عذاب را از خودمان دور میکردیم. ما هم همانند شما بیچاره و فاقد قدرتیم، فاقد اراده و اختیاریم، فاقد وسیله و اسبابیم. «و تقطعت بهم الاسباب» میرساند که تمام سلسله روابط اعتباری متعلق به دنیا بود؛ عنوان تابعیت و متبوعیت، آمریت و مأموریت، ریاست و مرئوسیت، همه برداشته شده است. این روابط و اسباب، دیگر آنجا نیست. در آنجا فقط و فقط مخلوقات، از جنبه ربط با خدای خود زندگی و حیات دارند و همه به نور توحید بستگی و تعلق دارند و هیچ موجودی از خود، گرچه به قدر سر سوزن باشد، در مقابل هستی پروردگار هستی ندارد.
و صرح بإطلاق الجمال و لا تقل *** بتقییده میلا لزخرف زینة
فکل ملیح حسنه من جمالها *** معار له بل حسن کل ملیحة
(از اشعار نظم السلوک، تائثیه کبری ابن فارض، ص 69-70)
ترجمه: و پیوسته به اطلاق جمال تصریح کن؛ و آنرا به جهت میل به زخارف دنیا و زینتهای عالم غرور تقیید مکن. پس هر ملیحی و بلکه هر ملیحه ای حسن و زیبائی او از جمال حضرت احدیت است که به او به عنوان عاریه داده شده است.
و عدم قبول عدل و شفاعت بدون اذن خدا که «و لا یقبل منها عدل و لا تنفعها شفـ'عة؛ و نه بدل و بلاگردانى از وى پذیرفته شود و نه او را میانجیگرى سودمند افتد» (بقره/ 123) بر آن دلالت دارد، نیز در این عالم و آن عالم تفاوت ندارد؛ غایت الامر استشفاع در این عالم چون به غیرخدا صورت گیرد و اثر کند، در حقیقت از خداست؛ ولی در آن عالم مشهود است که از هر که کاری بر آید منوط و مربوط به خدا و اذن حضرت اوست.


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 5- صفحه 19-15

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25499