درس هایی از شگفتی های آفرینش جنین

داستان خلقت انسان عجیب و عجیب تر نیست؟! هنگامی که در آیات آفاقیه حضرت رب العزه فکر میکند هیچگاه مانند تفکر در جنین و طفل در شکم مادر اینقدر دچار تحیر و سرگشتگی نمی شود. انسان اصلش از نطفه است. بعد عَلقه میشود و پس از آن مُضغه و سپس استخوان، و گوشتی هم بر روی آن می پوشد و این دورانی که جنین در رحم مادر طی میکند تا تبدیل به انسان کامل میگردد و نَفَس می کشد و دارای شعور و عقل می شود و پا به دنیا میگذارد، چه خبرها هست! و پس از آنکه به دنیا قدم گذاشت و به گفتگو پرداخت و فریاد أنا رَجُلٌ او بلند شد، این تحولات و تطورات بقدری عجیب و غریب است که همینکه انسان بخواهد تفکر کند و در مدارج و معارج صعودی و تکاملی این نطفه تدبر نماید عقلش می ایستد و زبانش لال می شود. خلقت همه موجودات عجیب است ولیکن تعجب در طی مراحلِ تکاملی نطفه بسیار است.
در چند مورد که خداوند در قرآن کریم داستان جنین انسان را بیان میکند، با بزرگی و عظمت یاد میکند؛ و در یک جا میفرماید: «فَتَبَارَکَ اللَهُ أَحْسَنُ الْخَـ'لِقِینَ؛ پس پرخیر و پاینده است خدایی که بهترین آفرینندگان است» (مؤمنون/ 14). خودش به خودش میگوید: بَه بَه از این خدا! مبارک باد آن دستی که چنین آفریده است؛ پربرکت باد و پربرکت است آن پروردگاری که بهترین خلقت کنندگان است. و واقعاً پربرکت و پرجود است چنین دستی که چنین می آفریند. نطفه، یک ذره غیر مرئی به چشم غیر مسلح است، که نه عقل دارد و نه شعور، و نه دست دارد و نه پا، و نه سائر اعضاء و جوارح. این مبدأ آفرینش انسان است. یک قطره از نطفه چون به میلیونها ذره قسمت گردد، یک ذره نادیدنی آن نطفه است؛ یعنی هیچ. از آن هیچ خداوند چشم می آفریند، گوش می آفریند، قلب و کبد و ریه و کلیه و رگ و پی درست میکند، استخوان و غضروف و ماهیچه و عصب می آفریند؛ هر دست پنج انگشت و هر انگشت هم بندهائی دارد، تمام اینها عَصَب دارند و تمام اعصاب متصل به مغز است، عصب حس هست، عصب حرکت هست، یک جا عصب حرکت هست و عصب احساس نیست؛ روده انسان حرکت دارد ولی حس ندارد، معده و قلب و کلیه حرکت دارند ولی حس ندارند یعنی احساسشان ضعیف است.
پیوسته کلیه ما و معده ما در حرکت است، ولی ما آن حرکت را احساس نمی کنیم؛ اینها عجائبی است. اینها همه چطور از یک ذره اسپرم درست شد؟! اسپرمی که آنقدر ریز است که به چشم دیده نمی شود. آن ذره ای که باید زیر دستگاه های بزرگ کننده و ذره بین های قوی قرار دهند تا قابل دیدن باشد؛ و با این حال یک ذره بسیطی است که بهیچوجه من الوجوه در آن این اعضاء گرچه به عنوان اندماج دیده نمی شود.
این نطفه در جوهره و کینونت خود چگونه حرکت دارد و با چه سرعت عجیبی خود را تغییر و تحویل میدهد؟ و در هر آن به جلو می آید؛ به صورت خون بسته شده، و پس از آن به صورت موجود محکم تری به مثابه گوشت جویده شده درمی آید. و بعداً چند نقطه به صورت خالهائی در آن پیدا می شود که میگویند: این نقطه ها و خال ها همان مغز و کبد و قلب است؛ و سپس به سرعت نیز رو بطرف تکامل خویش در حرکت است. و در اینحال اگر انسان این خال ها را ببیند، نمی تواند بفهمد که چشم است و قلب است. عیناً مانند اینکه شما با مِدادی به روی کاغذی چند خال بگذارید؛ آیا می شود گفت که این خال ها چشم است، و قلب و کبد است؟ می شود گفت این بطن راست، و آن بطن چپ قلب است؟ این دهلیز قلب است؟ این دهانه قلب است؟ مُخ چیست؟ چه خبرها هست! قوه حافظه، قوه متفکره، قوه متخیله، قوه واهمه، حس مشترک؛ هر کدام از اینها چه دستگاههائی را دارند؟ چه نوارهائی را دارند؟ نوارهای مغزی انسان چقدر طولانی است؟! اینها از کجا درست شده اند؟ ما ظاهرش را مشاهده می کنیم و متحیر و مبهوت و گنگ و لال از صنع پروردگار متعال میگردیم، و عقلمان می ایستد و از تفکر می ماند؛ اگر باطنش را پی ببریم دیگر هیچ. اینها همه از آن ذره غیر مرئی بود: «سُبحانَ الخالِقِ العَظیمِ الحَکیم؛ منزه است خالق بزرگ حکیم».


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 5- ص 261-258

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25627