تجلی معجزه در تمام آفرینش

انگور یاقوتی را دیده اید دانه هایش چه اندازه به هم پیوسته است؟! حیوان کوچکی است که روی این دانه ها حرکت میکند و بعضی از اوقات داخل خوشه میرود؛ ما به این حیوان پینه دوز میگوئیم. حیوانی است ریز، بالهای قرمز رنگی دارد و روی آن رنگ، خالهای سیاه است. البته این اختصاص به انگور یاقوتی ندارد، روی غالب سبزیجات و اسفناج و انگورهای دیگر نیز هست ولی بخصوص در انگور یاقوتی بیشتر است و دوست دارد لای دانه های آن برود. این حیوان سمی است، و میگویند خوردن آن خطرناک است؛ و اگر انسان دو عدد از آنرا بخورد می میرد.
حقیر در سن طفولیت با مرحوم پدر شبی در یک مجمع علمی که میهمان بودند رفتیم، در آنجا در ضمن مذاکرات، سخن از این موضوع به عمل آمد که در کتب علمی نوشته شده است که پینه دوز سمی است و دو عدد از آن کافیست که انسان را به هلاکت برساند؛ و مخصوصاً گفته شد که در وقت خوردن انگور یاقوتی باید انسان ابتداء آنرا حبه حبه نموده و سپس بخورد که پینه دوز مختفی در لابلای آن با انگورها خورده نشود. این معنی در ذهن ما بود که خداوندا! چرا یک موجود سمی را خلق فرمودی؟! و در چنین جای حساس مسکن دادی؟ تا بالنتیجه موجب مرگ انسان شود، و یا روی سبزیجات و اسفناج ها گم شود و ایجاب خطر کند. تا بالاخره بعد از کاوش در سن جوانی معلوم شد که این حیوان جنساً سمی نیست. خداوند آنرا برای دفع سموم از گیاهان آفریده است، و برای میکرب زدائی خلق کرده است که دائماً روی دانه های انگور و بر ساقه های سبزیجات حرکت میکند و از بالا به پائین و از پائین به بالا میرود و هرگونه از حیوانات ریز ذره بینی که روی آنها باشد میخورد، و بالنتیجه بدن خودش مجتمع سمومات میگردد، و انگور و سبزی را برای ما میکرب زدائی و استرلیزه میکند.
ما شب را با کمال استراحت میخوابیم؛ این حیوان بیدار است، روی ساقه های شنبلیله و اسفناج و ساقه تره و جعفری پاس میدهد و سمومات را میخورد، و گیاه را پاکیزه و تعقیم شده تحویل ما میدهد. «فَتَبَارَکَ اللَهُ أَحْسَنُ الْخَـ'لِقِینَ؛ خدایی که بهترین آفرینندگان است» (مؤمنون/ 14).
حقیر در بعضی از مزارع دیده ام که زارعان این حیوان را نمی کشند و میگویند برای دفع آفات مفید است. پس این حیوان وظیفه خود را انجام میدهد و در هر گیاهی که سموم بیشتر است این حیوان بیشتر است. ما و شما در شب خوابیده ایم، و فردا صبح که به دکان سبزی فروشی برای خرید سبزی آش و سبزی خوردن میرویم، و انگور یاقوتی میخریم؛ در شب گذشته پینه دوزها، این سبزی ها و انگورها را از وجود میکرب ها پاکسازی نموده اند. «وَ أَن الساعَةَ ءَاتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا وَ أَن اللَهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ؛ و به تحقیق که ساعتِ قیام قیامت خواهد رسید، و در آن هیچ شک و تردید نیست؛ و حقاً که خداوند مردگان در میان قبرها را برمی انگیزاند» (حج/ 7).
هر کس شب که خواب برود و صبح بیدار شود، مرگ و حیاتی را بدست آورده است. در این مسأله که شکی نیست؛ مردن و زنده شدن، از خواب و بیداری شگفت آورتر نیست. ما در شبانه روز با میلیونها عجائب و غرائب که حقاً هر کدام در حد اعجاز هستند مواجه هستیم و همین گفتار ما و استماع و ادراک شما یکایک معجزه است. نزول مطالب و معانی از صُقع نفْس و عالَمِ ذهن به عالم لفظ معجزه است؛ و صعود الفاظ بواسطه استماع به عالم معنی در ذهن و بالاخره به ناحیه نفس معجزه است. و در هر آنِ واحد چندین هزار هزار از این معجزات صورت میگیرد، و ما اصلاً به حساب معجزه در نمی آوریم. خون که در بدن ما جریان دارد و وظیفه خود را در تبدیل و تحلیل ما یَتحلل نسبت به ذرات هر نقطه متناسب با خود انجام میدهد، معجزه است. حرکت دائمیه قلب، بدون یک لحظه فتور و تعطیل معجزه است. عمل کلیه و این دستگاه پیچیده و آزمایشگاه سیار معجزه است. عمل مغز معجزه است. هر سلولی که به عمل خود مشغول است به فرمان الهی، در عدم تغییر و کیفیت خود که خود داستان عجیبی دارد معجزه است
این هوا، این فضا، این آب، این گیاه، این درخت، این حیوان، این انسان؛ همه معجزه است. غایت الامر چون این جریانات و حوادث را هر روز دیده ایم، به نظر عادی می نگریم؛ مشابهات برای ما از شگفتی بیرون آمده است. اما اگر چیزی خلاف عادت باشد و مشابه نداشته باشد، آنرا معجزه می دانیم و در آنصورت إذعان و اعتراف به قدرت خدا می نمائیم. این ناشی از عدم انس به امور غیر واقعه و نوادر از وقایع و حوادث است، نه از جهت تعلق قدرت خدا به امور غیر عادیه؛ قدرت خدا نسبت به امور عادی و غیرعادی تفاوت ندارد. اگر تخمی را در زمین بکاریم و آب دهیم، و آفتاب بر آن بتابد، و آن دانه شکافته شود و طرف پائینش ریشه گردد و طرف بالایش ساقه و برگ شود، أصلاً اعتنائی نمی کنیم و این را امر عادی میدانیم؛ و جزء مقدورات به قدرت خداوند عزوجل بشمار نمی آوریم. و هیچ نمی نشینیم پای این گل و گیاه، ساعتی تدبر و تفکر و تماشا کنیم، و این معجزات را مو به مو تماشا نموده و جَلَوات ذات حق را در آنها به نصب العین ببینیم؛ لذا با دیده سطحی و عبوری میگذریم. از پای مزرعه گندم عبور می کنیم هر دانه از آنها معجزه است؛ ولی برای ما بدون تفاوت است، درس و کلاس نیست. اما اگر یک وقت فرضاً دانه ای را که زیر زمین میکاریم به عکس گردد: ساقه اش و گُلش و میوه اش در زمین فرو رود، و ریشه اش از زمین بالا آید، یک مرتبه فریاد بر میداریم که معجزه شده است، خلاف عادت شده است. در رسانه های گروهی این مطلب را منتشر میکنیم. و از اطراف و اکناف جهان خبرنگاران و عکسبرداران هجوم می آورند؛ چه خبر است؟ ریشه به بالا و ساقه به پائین رفته است. چه خبر است؟ یک انسان متولد شده است که دو سر و چهار دست دارد. آیا این انسان عجیب تر از انسانهای عادی است؟ «ثُم نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً؛ آنگاه شما را به صورت طفلی بیرون می آوریم» (حج/ 5). همین بچه کاکل زری که از رَحِم مادرش متولد شده است حاوی چه عجائب و غرائبی است؟ یک دانه سیبی که از مشهدی حسن میوه فروش میخری و میخوری، ببین مشحون از چه عجائبی است؟
شب و روز ما عجائب است، و گرداگرد ما را معجزات و عجائب فرا گرفته است؛ هر لحظه با هزاران اُعجوبه روبرو هستیم، و با هزاران مظهر علم و قدرت خداوند متعال برخورد داریم و هیچیک را به حساب نمی آوریم؛ و همینکه در گوشه و زاویه ای خلاف عادت بیابیم جمع می شویم و از قدرت خدا دم میزنیم. این راجع به کوتاهی و قصور فکر انسان است وگرنه اگر واقعاً کسی بخواهد دنبال قدرت خدا برود و قدرت او را بالعیان ببیند، تمام عالم و هر یک از پدیده ها و موجودات عالم، قدرت خداست. تمام عالم قدرت است؛ تمام عالم علم است؛ تمام عالم حکمت است. کجا برویم که خارج از علم و قدرت و حکمت او باشد و بخواهیم او را در آنجا گیر بیاوریم؟ کجا علم نیست؟ کجا قدرت نیست؟ کجا حیات نیست که برویم آنجا و خدا را پیدا کنیم؟! اینها را در امور روزمره می بینیم و تعجب نمی کنیم؛ آنوقت میگوئیم: چطور میشود که خدا مرده را زنده کند؟ اینجا پای انسان لنگ می شود، و هزاران اشکال به قدرت خدا میگیرد. مادیون کتابها مینویسند؛ دهریون انکارها می کنند؛ و سر و صدا و بوق و کَرنا راه می اندازند که چگونه خدا مرده در زیر زمین رفته متلاشی شده و استخوانهای پوسیده و خاکستر شده را زنده میکند؟


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 5- ص 281-276

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25636