برخی از مشخصات یک مدیر خوب در فرهنگ اسلام

تکنیک های مدیریت ابزاری است که فلسفه خاص خودش را دارد و تا زمانی که یک نظام نتواند ابزار متناسب با فکر خودش را بسازد، پیاده شدن اعتقاداتش در جامعه با مشکل رو به رو می شود. نخستین گام ایجاد تشکیلات متناسب با رشد انسان بر مبنای فلسفه اسلامی است تا هر کسی در جای خود قرار گیرد و تکنیک ها و ابزارها را ارائه کند. اما تا زمانی که تشکیلات متناسب با رشد انسان و فلسفه اسلامی ایجاد نشود تغییرات نتیجه لازم را نخواهد داشت.
امام علی (ع) در نامه به اشعث بن قیس به این موضوع اشاره می کند که برای یک مدیر انجام وظیفه در مشاغل مدیریت نباید وسیله ای برای اهداف شخصی خودش و نیازها و خواسته های شخصی خودش باشد. بنابراین می توان گفت که در نظام اسلامی نباید امرار معاش را هدف شغل مدیریت قرار داد، بلکه خود این افراد باید انجام این وظایف را هدف خود بدانند نه اینکه آن را وسیله ای برای نیل به خواسته های خود بدانند که در این صورت، مسئله کنترل و نظارت و بسیاری از مسائل دیگر از بین می رود. برای ورود به نظام ارزشی افراد باید دارای دو ویژگی اعتقاد قلبی و فکری و اعتقاد عملی باشند.
هدف این نظام پیاده کردن ارزش هاست و با توجه به اینکه بین مردم و نظام اداری تفکیک نیست بزرگترین قدرت را در درون خود دارد. از مجموع نامه های امام علی (ع) استنباط می شود که مدیر باید بر مدیران تحت نظر خود نظارت داشته باشد و آنها را کنترل و مراقبت کند و به محض مشاهده خطا، آن را گوشزد کند و اشتباهات را تصحیح کند. نکته دیگری که می توان از نامه امام به مالک اشتر دریافت کرد، لزوم تشکیل گروه مشورتی برای مدیر است به ویژه برای غیر معصوم این مسئله ضرورت دارد.
خداوند در جمله کوتاهی در زمینه مدیریت می فرماید: «قالت إحداهما یأبت استأجره إن خیر من استأجرت القوی الأمین»؛ «یکی از آن دو (دختر) گفت: پدرم! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که استخدام می توانی کنی آن کس است که قوی و امین باشد.» (قصص/ 26)
این جمله که از زبان دختر شعیب در مورد استخدام موسی آمده است مهمترین و اصولی ترین شرایط مدیریت به صورت کلی و فشرده را بیان نموده است: قدرت و امانت. بدیهی است منظور از قدرت تنها قدرت جسمانی نیست، بلکه مراد قدرت و قوت بر انجام مسئولیت است. یک پزشک قوی و امین پزشکی است که از کار خود آگاهی کافی و بر آن تسلط کامل داشته باشد. یک مدیر قوی کسی است که حوزه مأموریت خود را به خوبی بشناسد، از انگیزه ها باخبر باشد، در برنامه ریزی مسلط و از ابتکار سهم کافی و در تنظیم کارها مهارت لازم داشته باشد، هدف ها را روشن کند و نیروها را برای رسیدن به هدف بسیج نماید. در عین حال دلسوز و خیرخواه و امین و درستکار باشد.
آنها که در سپردن مسئولیت ها و کارها تنها به امانت و پاکی قناعت می کنند به همان اندازه در اشتباهند که برای پذیرش مسئولیت داشتن تخصص را کافی بدانند. متخصصان خائن و آگاهان نادرست همان ضربه را می زنند که درستکاران نا آگاه و بی اطلاع! اگر بخواهیم کشوری را تخریب کنیم باید کارها را به دست یکی از این دو گروه بسپاریم: مدیران خائن و پاکان غیر مدیر و نتیجه هر دو یکی است! منطق اسلام این است که هر کار باید به دست افرادی نیرومند و توانا و امین باشد، تا نظام جامعه به سامان رسد، و اگر در علل زوال حکومت ها در طول تاریخ بیندیشیم می بینیم عامل اصلی سپردن کار به دست یکی از دو گروه فوق بوده است.
جالب اینکه در برنامه های اسلامی در همه جا علم و تقوا در کنار هم قرار دارد، مرجع تقلید باید مجتهد و عادل باشد، قاضی و رهبر باید مجتهد و عادل باشد (البته در کنار این دو شرط شرایط دیگری نیز هست اما اساس و پایه، این دو است علم و آگاهی، توأم با عدالت و تقوی). خداوند در قرآن کریم به صفات رهبران الهی اشاره می کند و می گوید: آنها همیشه مردمی بودند شناخته شده به نیکی ها که اگر افراد ناشناخته و مرموزی بودند، بهانه ای به دست منافقان می افتاد که دعوت شناخته شده آنها را به خاطر ناشناخته بودن خودشان نادیده بگیرند و انکار کنند. دیگر اینکه آنها هرگز در مسیر خود تسلیم هوس های مردم نمی شوند و به عکس آنچه دنیای امروز می پسندد بر تمایلات عمومی به طور مطلق (هر چند انحرافی باشد) صحه نمی گذارند، آنها در ترویج مکتب حق اصرار می ورزند هر چند ناخوش آیند گروه کثیری باشد. دیگر اینکه آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادی نمی طلبند. با انواع محرومیت ها می سازند و وابستگی مادی به کسی پیدا نمی کنند چرا که این نیاز و وابستگی زنجیری خواهد شد بر دست و پای آنها و قفل محکمی بر زبان و فکرشان! بنابر این یک مدیر خوب و موفق نیز باید دارای چنین شرایطی باشد.
خداوند در سوره نمل: آیات 20 تا 21 در داستان سلیمان می فرماید: «و تفقد الطیر فقال ما لی لا أرى الهدهد أم کان من الغائبین* لأعذبنه عذابا شدیدا أو لأذبحنه أو لیأتینی بسلطان مبین»؛ «(سلیمان) در جستجوى پرنده (هدهد) بر آمد و گفت چرا هدهد را نمى بینم یا اینکه او از غایبان است. من او را قطعا کیفر شدیدى خواهم داد و یا او را ذبح مى کنم و یا دلیل روشنى (براى غیبتش) براى من بیاورد.»
در این قسمت از آیات به زندگى شگفت انگیز سلیمان اشاره کرده و ماجراى هدهد و ملکه سبا را بازگو مى کند. نخست مى گوید: «سلیمان هدهد را ندید و در جستجوى او بر آمد.» این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمى ماند! بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنان که در ادامه سخن، قرآن مى افزاید، سلیمان گفت: چه شده است که هدهد را نمى بینم یا اینکه او از غائبان است. در اینکه سلیمان از کجا متوجه شد که هدهد در جمع او حاضر نیست؟ بعضى گفته اند به خاطر این بود که به هنگام حرکت کردن او، پرندگان بر سرش سایه مى افکندند و او از وجود روزنه اى در این سایبان گسترده از غیبت هدهد آگاه شد و بعضى دیگر مأموریتى براى هدهد در تشکیلات او قائل شده اند و او را مأمور یافتن مناطق آب مى دانند و به هنگام نیاز به جستجوگرى براى آب او را غائب دید.
به هر حال این تعبیر که ابتدا گفت: «من او را نمى بینم.» سپس افزود: «یا اینکه او از غائبان است.» ممکن است اشاره به این باشد که آیا او بدون عذر موجهى حضور ندارد و یا با عذر موجهى غیبت کرده است؟
در هر صورت یک حکومت سازمان یافته و منظم و پر توان، چاره اى ندارد جز اینکه تمام فعل و انفعالاتى را که در محیط کشور و قلمرو او واقع مى شود زیر نظر بگیرد و حتى بود و نبود یک پرنده، یک مأمور عادى را از نظر دور نماند و این یک درس بزرگ است. "سلیمان" براى اینکه حکم غیابى نکرده باشد و در ضمن غیبت هدهد روى بقیه پرندگان، تا چه رسد به انسان هایى که پست هاى حساسى بر عهده داشتند اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا کیفر شدیدى خواهم داد!» «و یا او را ذبح مى کنم!». «یا براى غیبتش باید دلیل روشنى به من ارائه دهد.»
منظور از "سلطان" در اینجا، دلیلى است که مایه تسلط انسان، بر اثبات مقصودش گردد و تاکید آن به وسیله "مبین" براى این است که این فرد متخلف حتما باید دلیل کاملا روشنى بر تخلف خود اقامه کند. در حقیقت سلیمان (ع) بى آنکه غائبانه داورى کند تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود و حتى براى تهدید خود دو مرحله قائل شد که متناسب با مقدار گناه بوده باشد: مرحله مجازات بدون اعدام و مرحله مجازات اعدام. ضمنا نشان داد که او حتى در برابر پرنده ضعیفى تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و تواناییش نمى کند.
بنابراین از این آیات فهمیده می شود که:
1- رئیس حکومت یا یک مدیر باید آن چنان در سازمان تشکیلاتى خود دقیق باشد که حتى غیبت یک فرد عادى و کوچک را احساس و پى گیرى کند.
2- مراقب تخلف یک فرد باشد و براى اینکه روى دیگران اثر نگذارد، محکم کارى کند و پیشگیرى لازم را به عمل آورد.
3- هرگز نباید کسى را غیابا محاکمه کرد، باید اجازه داد در صورت امکان از خودش دفاع کند.
4- باید جریمه به مقدار جرم باشد و براى هر جرمى مجازات متناسبى در نظر گرفته شود و سلسله مراتب رعایت گردد.
5- باید هر کس هر چند بزرگترین قدرت هاى اجتماعى، تسلیم دلیل و منطق باشند هر چند دلیل از دهان فرد کوچکى بیرون آید.
6- در محیط جامعه باید آن قدر صراحت و آزادى حکم فرما گردد که حتى یک فرد عادى بتواند در موقع لزوم به رئیس حکومت بگوید: "من از چیزى آگاهم که تو نمى دانى!"
7- ممکن است کوچکترین افراد از مسائلى آگاه شوند که بزرگترین دانشمندان و قدرتمندان از آن بی خبر باشند تا انسان هرگز به علم و دانش خود مغرور نگردد.
8- در سازمان اجتماعى بشر، نیازهاى متقابل آن قدر زیاد است که گاه سلیمان ها محتاج یک پرنده مى شوند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد 16- صفحه 66 و جلد ‏15- صفحه 440-447

  2. بنیاد نهج البلاغه- اصول مدیریت در نهج البلاغه

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26063