رابطه ایمان با جهاد

قرآن کریم، سه مفهوم مقدس را در بسیاری از آیات خود توأم آورده است: "ایمان"، "هجرت" و "جهاد". انسان قرآن، موجودی است وابسته به ایمان و وارسته از هر چیزی دیگر. این موجود وابسته به ایمان، برای نجات ایمان خود هجرت می کند و برای نجات ایمان جامعه و درحقیقت برای نجات. خداوند در سوره توبه آیه 38 می فرماید: «یأیها الذین ءامنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا فى سبیل الله اثاقلتم إلى الأرض أرضیتم بالحیوة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیوة الدنیا فى الاخرة إلا قلیل؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! شما را چه شده است که وقتی به شما گفته می شود: در راه خدا بسیج شوید، به زمین می چسبید؟ آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شده اید؟ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.»
در نخستین آیه مورد بحث، قرآن با شدت هر چه تمام تر مردم را به جهاد دعوت مى کند، گاهى به زبان تشویق و گاهى به زبان ملامت و سرزنش و گاهى به زبان تهدید با آنها سخن مى گوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى شود، سپس مسئله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدى به خود مى گیرد و مى گوید: «اگر شما به سوى میدان جنگ حرکت نکنید خداوند به عذاب دردناکى مجازاتتان خواهد کرد»؛ «الا تنفروا یعذبکم عذابا الیما» (توبه/39) و اگر گمان مى کنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد، چرخ پیشرفت اسلام از کار مى افتد و فروغ آئین خدا به خاموشى مى گراید سخت در اشتباهید زیرا خداوند گروهى غیر از شما از افراد با ایمان و مصمم و مطیع فرمان خود را به جاى شما قرار خواهد داد «و یستبدل قوما غیرکم» (توبه/39) گروهى که از هر نظر مغایر شما هستند نه تنها شخصیتشان بلکه ایمان و اراده و شهامت و فرمانبرداریشان غیر از شما است و از این رهگذر هیچ گونه زیانى نمى توانید به خداوند و آئین پاک او وارد کنید «و لا تضروه شیئا»(توبه/39)
از آیه فوق به خوبى استفاده مى شود که دلبستگى مجاهدان به زندگى دنیا، آنها را در امر جهاد سست مى کند. مجاهدان راستین باید مردمى پارسا و زاهد پیشه و بى اعتنا به زرق و برق ها باشند. امام سجاد (ع) در ضمن دعایى که براى مرزبانان کشورهاى اسلامى مى کند چنین مى گوید: «و انسهم عند لقائهم العدو ذکر دنیاهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون؛ بارالها! فکر این دنیاى فریبنده را به هنگامى که آنها در برابر دشمنان قرار مى گیرند از نظرشان دور فرما و اهمیت اموال فتنه انگیز و دلربا را از صفحه قلوبشان محو نما (تا با دلى لبریز از عشق تو براى تو پیکار کنند)»
جامعه از چنگال اهریمن بی ایمانی جهاد می نماید. همچنین خداوند در آیات 86 تا 89 همین سوره می فرماید: «و إذا أنزلت سورة أن آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استأذنک أولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نکن مع القاعدین * رضوا بأن یکونوا مع الخوالف و طبع على قلوبهم فهم لا یفقهون * لکن الرسول و الذین آمنوا معه جاهدوا بأموالهم و أنفسهم و أولئک لهم الخیرات و أولئک هم المفلحون * أعد الله لهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک الفوز العظیم؛ و هنگامى که سوره اى نازل گردد که ایمان به خدا بیاورید و همراه پیامبرش جهاد کنید کسانى که از آنها (گروه منافقان) توانایى دارند از تو اجازه مى خواهند و مى گویند: بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معافند) بوده باشیم. آنها راضى شدند که با متخلفان باشند و بر دل هایشان مهر نهاده شده لذا نمى فهمند. ولى پیامبر و آنها که با او ایمان آوردند با اموال و جان هایشان به جهاد پرداختند و همه نیکی ها براى آنهاست و آنها رستگارانند. خداوند براى آنها باغ هایى از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و این رستگارى (و پیروزى) بزرگى است.»
دون همتان و مؤمنان راستین
در این آیات سخن در باره منافقان است، منتها زشتکاری هاى آنان با اعمال نیک مؤمنان راستین در اینجا مقایسه شده است و با این مقایسه انحراف و بیچارگى آنان روشنتر مى شود. در آیه نخست مى گوید هنگامى که سوره اى در باره جهاد نازل مى شود و از مردم دعوت مى کند که به خدا ایمان بیاورند (یعنى بر ایمان خود ثابت قدم بمانند و آن را تقویت نمایند) و همراه پیامبر خدا (ص) در راه او جهاد کنند، در این هنگام منافقان قدرتمند که توانایى کافى از نظر جسمى و مالى براى شرکت در میدان جنگ دارند از تو اجازه مى خواهند که در میدان جهاد شرکت نکنند و مى گویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معذورند) باشیم."طول" (بر وزن قول) به معنى امکانات و توانایى مالى آمده است بنابراین"أولوا الطول" به معنى کسانى است که داراى قدرت مادى کافى براى حضور در میدان جنگ هستند و با این حال مایل بوده اند در صف افراد ناتوان یعنى آنها که از نظر جسمى یا مالى توانایى جهاد نداشته اند، بمانند. در آیه بعد قرآن آنها را با این جمله مورد ملامت و مذمت قرار مى دهد که آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند. "خوالف" جمع" خالفه" از ماده "خلف" به معنى پشت سر است، به همین جهت به زنان که به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل، در منزل باقى مى مانند "خالفه" گفته مى شود و در آیه مورد بحث منظور از "خوالف" تمام کسانى است که به نحوى از شرکت در میدان جنگ معذور بودند اعم از زنان و یا پیران و یا بیماران و کودکان. بعضى از احادیث که در تفسیر آیه وارد شده نیز به این موضوع اشاره کرده است بعدا اضافه مى کند که اینها بر اثر گناه و نفاق به مرحله اى رسیده اند که بر قلب هایشان مهر زده شده، به همین دلیل چیزى نمى فهمند. در آیه بعد از گروهى که در نقطه مقابل این دسته قرار دارند و صفات و روحیات آنها و همچنین سرانجام کارشان درست به عکس آنها است سخن به میان آمده، آیه چنین مى گوید: اما پیامبر و آنها که با او ایمان آوردند با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد کردند و سرانجام کارشان این شد که انواع نیکی ها و سعادت ها و پیروزی ها و خیرات مادى و معنوى در این جهان و جهان دیگر نصیبشان است (و أولئک لهم الخیرات) و گروه رستگاران همین ها هستند (و أولئک هم المفلحون).
کلمه "الخیرات" به اصطلاح "صیغه جمع توأم با الف و لام" است و عمومیت از آن استفاده مى شود، تعبیر جامعى است که هر گونه موفقیت و پیروزى و موهبت و خیرى را اعم از مادى و معنوى شامل مى گردد. تعبیرات این دو جمله طبق قواعدى که در علم "معانى بیان" آمده است همگى دلیل بر انحصار است یعنى تعبیرات فوق نشان مى دهد که رستگاران تنها این گروهند و همچنین کسانى که استحقاق هر گونه خیر و سعادتى را دارند تنها این دسته اند، همان ها که با تمام وجود و امکاناتشان جهاد مى کنند. از این آیه به خوبى استفاده مى شود که اگر "ایمان" و "جهاد" توأم گردد هر گونه خیر و برکتى را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سایه این دو، نه راهى به سوى فلاح و رستگارى است و نه نصیبى از خیرات و برکات مادى و معنوى. این نکته نیز شایان توجه است که از مقابله صفات این دو گروه با هم چنین استفاده مى شود که منافقان به خاطر فقدان ایمان و آلودگى فوق العاده به گناه، افرادى نادان و بى خبرند و به همین جهت از "علو همت" که زائیده فهم و شعور و آگاهى است، محرومند، آنها راضیند که با بیماران و کودکان بمانند ولى از شرکت در میدان جهاد با آن همه افتخاراتش ابا دارند اما در مقابل، افراد با ایمان آن چنان روشن بینى و فهم و درک و علو همت دارند که تنها راه پیروزى بر مشکلات را جهاد، آن هم با تمام امکاناتشان، یافته اند. در آخرین آیه مورد بحث به قسمتى از پاداش هاى اخروى این گروه اشاره کرده، مى گوید: خداوند باغ هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارد و تاکید مى کند که این نعمت و موهبت عاریتى و فنا پذیر نیست بلکه جاودانه در آن مى مانند و این پیروزى بزرگى است، تعبیر به «أعد الله لهم» (خدا براى آنها آماده ساخته) نشانه اهمیت موضوع و احترامى است که خدا براى این گروه قائل است که از پیش این مواهب را براى آنان آماده کرده است.
باز خداوند درهمین سوره توبه آیات 25 تا 27 با اشاره به پاداش افراد با ایمان می فرماید: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا و ضاقت علیکم الأرض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین * ثم أنزل الله سکینته على رسوله و على المؤمنین و أنزل جنودا لم تروها و عذب الذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین * ثم یتوب الله من بعد ذلک على من یشاء و الله غفور رحیم؛ خداوند شما را در میدان هاى زیادى یارى کرد (و بر دشمن پیروز شدید) و در روز حنین نیز یارى نمود در آن هنگام که فزونى جمعیتتان شما را به اعجاب آورده بود، ولى هیچ مشکلى را براى شما حل نکرد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن) کرده فرار نمودید. سپس خداوند "سکینه" خود را بر رسولش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرهایى فرستاد که شما نمى دیدید و کافران را مجازات کرد و این است جزاى کافران! سپس خداوند -پس از این- توبه هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند) مى پذیرد و خداوند آمرزنده و مهربان است.»

"سکینه" در اصل از ماده "سکون" به معنى یک نوع حالت آرامش و اطمینان است که هر گونه شک و دو دلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد و او را در برابر حوادث سخت و پیچیده ثابت قدم مى گرداند. "سکینه" با ایمان رابطه نزدیکى دارد یعنى زائیده ایمان است، افراد با ایمان هنگامى که به یاد قدرت بى پایان خداوند مى افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند، موجى از امید در دلشان پیدا مى شود و اینکه مى بینیم در بعضى از روایات "سکینه" به ایمان تفسیر شده (تفسیر برهان، جلد دوم، ص 114) و در بعضى دیگر به یک "نسیم بهشتى" در شکل و صورت انسان، همه بازگشت به همین معنى مى کند. در قرآن مجید سوره فتح آیه 4 مى خوانیم: «هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا إیمانا مع إیمانهم؛ او کسى است که سکینه را در دل هاى مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان آنها افزوده شود.» و در هر حال این حالت فوق العاده روانى، موهبتى است الهى و آسمانى که در پرتو آن، انسان مشکل ترین حوادث را در خود هضم مى کند و یک دنیا آرامش و ثبات قدم در درون خویش احساس مى نماید. جالب توجه اینکه قرآن در آیات مورد بحث نمى گوید: «ثم أنزل الله سکینته على رسوله و علیکم» با اینکه تمام جمله هاى پیش از آن به صورت خطاب و با ضمیر "کم" ذکر شده است بلکه مى گوید «على المؤمنین» اشاره به اینکه منافقان و آنها که طالبان دنیا در میدان جهاد بودند سهمى از این "سکینه" و آرامش نداشتند و تنها این موهبت نصیب افراد با ایمان مى شود و در روایات مى خوانیم این نسیم بهشتى با انبیاء و پیامبران خدا بوده است به همین دلیل در حوادثى که هر کس در برابر آن کنترل خویش را از دست مى دهد آنها روحى آرام و عزمى راسخ و اراده اى آهنین و تزلزل ناپذیر داشتند. نزول "سکینه" بر پیامبر (ص) در غزوه حنین براى رفع اضطرابى بود که از فرار کردن جمعیت به پیامبر (ص) دست داده بود وگرنه او در این صحنه چون کوه ثابت و پا بر جا بود و هم چنین على (ع) و گروه کوچکى از مسلمانان!
در آیات فوق اشاره به نصرت خداوند نسبت به مسلمانان در «مواطن کثیرة» (میدان هاى بسیار) شده است. نکته اى که توجه به آن امروز براى مسلمانان نهایت لزوم را دارد این است که از حوادثى چون حادثه «حنین» تجربه بیندوزند و بدانند کثرت نفرات و جمعیت انبوهشان هرگز نباید مایه غرورشان گردد، از جمعیت انبوه به تنهایى کارى ساخته نیست، مسئله مهم وجود افراد ساخته شده و مؤمن و مصمم است، هر چند گروه کوچکى باشند، همانگونه که یک گروه کوچک سرنوشت جنگ «حنین» را تغییر داد بعد از آنکه انبوه جمعیت نا آزموده و ساخته نشده مایه هزیمت و شکست شده بودند. مهم این است که افراد آن چنان با روح ایمان و استقامت و فداکارى پرورش یابند که دل هایشان مرکز «سکینه» الهى گردد و در برابر سخت ترین طوفان هاى زندگى چون کوه پا بر جا و آرام بایستند.
در سوره نساء آیات 95 تا 96 می فرماید: «لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله بأموالهم و أنفسهم فضل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم على القاعدین درجة و کلا وعد الله الحسنى و فضل الله المجاهدین على القاعدین أجرا عظیما *درجات منه و مغفرة و رحمة و کان الله غفورا رحیما؛ افراد با ایمانى که بدون بیمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند با مجاهدانى که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند یکسان نیستند، خداوند مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برترى بخشیده و به هر یک از این دو دسته (به نسبت اعمال نیکشان) خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش عظیمى بخشیده است. درجات (مهمى) از ناحیه خداوند و آمرزش و رحمت نصیب آنان مى گردد و (اگر لغزش هایى داشته اند) خداوند آمرزنده و مهربان است».
این دو آیه مقایسه اى در میان مجاهدان و غیر مجاهدان به عمل آورده، مى گوید: «افراد با ایمانى که از شرکت در میدان جهاد خوددارى مى کنند و بیمارى خاصى که آنها را از شرکت در این میدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى که در راه خدا و اعلاى کلمه حق با مال و جان خود جهاد مى کنند یکسان نیستند». روشن است که منظور از قاعدون در اینجا افرادى هستند که با داشتن ایمان به اصول اسلام، بر اثر نداشتن همت کافى، در جهاد شرکت نکرده اند، در صورتى که جهاد بر آنها واجب عینى نبوده، زیرا اگر واجب عینى بود، قرآن با این لحن ملایم درباره آنها سخن نمى گفت و در آخر آیه به آنها وعده پاداش نمی داد، بنابراین حتى در صورتى که جهاد واجب عینى نباشد برترى روشن "مجاهدان" بر "قاعدان" قابل انکار نیست. خداوند در سوره حجرات یکی از نشانه های مومنین واقعی را جهاد در راه خدا معرفی می کند و می فرماید: «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون؛ مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کرده اند، آنها راستگویانند». این آیه در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنى است که شرط قبولى اعمال "ایمان" است، مى گوید اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر (ص) داشته باشید که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول او است، اعمال شما ارزش مى یابد و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مى پذیرد و پاداش مى دهد و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مى بخشد که او غفور و رحیم است و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست در آیه بعد به ذکر نشانه هاى آن مى پردازد، نشانه هایى که به خوبى مؤمن را از مسلم و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر (ص) را پذیرفته اند، از آنها که براى حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مى کنند جدا مى سازد، مى فرماید: «مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و ریبى به خود راه نداده و با اموال و جان هاى خود در راه خدا به جهاد پرداخته اند.» آرى نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جان ها) است. به این ترتیب اسلام به سراغ روشن ترین نشانه ها رفته است: ایستادگى و ثبات قدم و عدم شک و تردید از یک سو و ایثار مال و جان از سوى دیگر. چگونه ممکن است ایمان در قلب راسخ نباشد در حالى که انسان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمى کند و به همین جهت در پایان آیه مى افزاید: "چنین کسانى راستگو هستند" و روح ایمان در وجودشان موج مى زند. این معیار را که قرآن براى شناخت "مؤمنان راستین" از "دروغگویان متظاهر به اسلام" بیان کرده، منحصر به فقراى طایفه "بنى اسد" نیست، معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان، براى جداسازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام مى زنند و خود را طلبکار پیامبر (ص) مى دانند ولى در عمل آنها کمترین نشانه اى از ایمان و اسلام دیده نمى شود. در مقابل، کسانى هستند که نه تنها ادعایى ندارند، بلکه همواره خود را مقصر مى شمرند و در عین حال در میدان ایثار و فداکارى از همه پیشگام ترند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی- صفحه 75-76

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد 7- صفحه 412-416 و جلد‏4- صفحه 77-80 و جلد ‏8 صفحه 74-77و جلد‏7- صفحه 346

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26114