ریشه و علت عناد با حق از نظر قرآن

چرا انسان به حال عناد با حق در می آید؟ در حدیث است: «اهلک الناس الدرهم البیض والدینار الصفر؛ مردم را این پول سفید و آن پول زرد، این نقره سفید و آن طلای زرد، این سکه سفید و آن سکه زرد هلاک کرد». قرآن راز این مطلب را ذکر می کند که چرا انسان دشمن حق می شود: «تدعو من ادبر و تولی؛ هر که را پشت کرده و روى برتافته» (معارج/ 17)، چون اینجا صحبت عناد است، آن که به حق و حقیقت پشت کرد و فرار کرد، اصلا نمی خواهد ببیند، یکمرتبه یک جمله دیگر اضافه می کند: «و جمع فاوعی؛ و گرد آورده و انباشته [و حسابش را نگاه داشته] فرا می خواند» (معارج/ 18)، آن که پولها را جمع کرده و در مخزنها ذخیره کرده است. قدیم که بانک نبود که پولها را در حساب بانکی بریزند، در ظروفی پوستی یا مسی جمع و دفن می کردند.
پول را خدا نداده برای جمع کردن، داده برای اینکه در میان مردم گردش کند، چون جمع کردن یکی در یک گوشه مساوی است با محروم ماندن بندگان خدا در جای دیگر. دو مسئله است: مسئله داشتن از راه حلال غیر از مسئله جمع کردن و گرد آوردن است. داشتن به شرط آنکه از راه حلال باشد، اما داشتنی که عملا شخص فقط نقش یک متصدی و یک رئیس مؤسسه را داشته باشد که دائما این پول به نفع مردم در جریان است، به عبارت دیگر داشتن اگر از راه حلال باشد و به نفع مردم هم در جریان باشد بحثی ندارد ولی داشتنی که ملازم است با محروم شدن افراد دیگر، برای قرآن غیر قابل تحمل و غیر قابل تأیید است: «والذین یکنزون الذهب والفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم* یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون؛ و کسانی که را که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذابی دردناک نویدشان ده* روزی که آن را در آتش دوزخ سرخ کنند و پیشانی و پهلو و پشتشان را با آن داغ نهند (و گویند:) این است آنچه برای خود می اندوختید، پس بچشید آنچه را که می اندوختید» (توبه/ 34-35).
شاید قرآن آیه ای به لحنی شدیدتر از این آیه نداشته باشد: آنان که طلا و نقره را گنج می کنند و به صورت ذخیره نگهداری می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، آنها را به عذابی دردناک بشارت بده. آن روزی که همین طلا و نقره ها را به صورت فلزهای گداخته در می آورند و پیشانی، آن سجده گاه اینها را داغ می کنند (چون این در واقع مسجود و معبود تو بوده؛ تو باید خدا را عبادت می کردی ولی در واقع معبود تو همین بوده است) پهلوها و پشتهای اینها را با همین معبودهایشان داغ می کنند. به او می گویند آن گنجها و جمع آوری کرده های تو، آن ذخیره هایی که تو برای خودت جمع کردی اینهاست؛ حالا ببین چه می شود! اینجا قرآن آن نیش درست خودش را که باید بعد از «سأل سائل بعذاب واقع؛ پرسنده اى از عذاب واقع شونده اى پرسید» (معارج/ 1) بزند (می زند) از کجا شروع می کند؟
معاندی عنادش با حق و اهل حق به حدی رسیده که نمی تواند تحمل کند؛ به او بگو عجله نکن، قیامت هست. بعد خطاب به پیغمبر: صبر کن. بعد: وضع قیامت چنین خواهد بود، وضع انسانی که در آنجا گرفتار می شود چنین، بعد آتش جهنم تعقیب می کند، چه کسانی را؟ آن دوری گزین های از حق و حقیقت، همانها که جمع کرده اند و انباشته اند و ذخیره کرده اند.
معلوم می شود قضیه از همین جا شروع می شود؛ از اینجا شروع می شود که کار به آنجا می رسد. ابوجهل و ابوسفیان آن بتهای حقیقی شان غیر از بتهای ظاهریشان بود. آنها به ظاهر در حمایت از بت عزی و بت هبل با پیامبر اکرم می جنگیدند ولی همه می دانند، شواهد قرآنی هم خوب حکایت می کند که بت واقعی آنها همان پولهای جمع شده شان بود که اسلام را خطر برای آن می دانستند. اگر اسلام آمد و این بتها و این سمبلها را از بین برد، به دنبال آن آقای ابوجهل و آن وضع دیگر وجود نخواهد داشت؛ علاوه بر اینکه اسلام این مسائل مربوط به اینها را از همان روز اول طرح کرد نه اینکه اول بتها طرح کرد و در آخر این مسائل را، از روز اول همینها را هم طرح کرد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 92-89

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26116