عدالت اجتماعی امیرالمؤمنین

اصولا یکی از جهات مهمی که سران معروف آن زمان با امیرالمؤمنین مخالفت داشتند تسویه بین حقوق بود. بزرگان و سیاستمداران عرب بر اساس سنت عمر رفتار کرده و بیت المال را بین همه طبقات مردم یکسان تقسیم نمی نمودند، بلکه بر اساس اختلاف طبقات قسمت می کردند و حقوق مسلمان عرب را از حقوق مسلمان غیر عرب جدا و زیاده می داشتند. عثمان و معاویه و تمام استاندارانی که از طرف آنها تعیین می شدند بدین قسم رفتار می کردند. امیرالمؤمنین (ع) با این سنت که در حقیقت بدعت ناپسندی بود، مبارزه سخت نمود و از روز اولی که به خلافت رسید، بیت المال را بین عرب و ایرانی و رومی و افریقایی به طور مساوی تقسیم نمود و در ازدواج و سایر حقوق نیز یکسان رفتار می کرد و می فرمود: «این سنت اسلام است، این دستور قرآن است. این دستور قولی و عملی پیامبر اکرم (ص) است و اختلاف نژاد و طبقه که خلفای پیشین بر آن میزان، حکومت و ریاست و امامت جماعت و قضاوت و فرماندهی جنود و لشکر و نکاح و استفاده از بیت المال و تقسیم و تسهیم کارهای سخت و مشکل و غیر آن را معین می نمودند غلط بود و این روش به هیچ وجه با روش اسلام سازگار نیست.»
حکام و سرکردگان، که در دوران حکومت های پیشین با حقوق فراوان و مزایای اختصاصی از بیت المال مسلمین سوء استفاده ها می نموده و به زندگی اشرافی خو گرفته بودند، دیگر حاضر نبودند از آن سطح به سطح عادی و عامه مردم تنازل نموده و دست از زیاده روی و اسراف در بیت المال بردارند و لذا بر همین اساسی که از ابتدا می دانستند و سپس هم که امیرالمؤمنین (ع) عملا تسویه بین حقوق را عملی و در بین مردم اجرا کردند و موالی و اعاجم را که همان مسلمانان غیر عرب بودند با تمام حقوق مسلمان عرب بدون هیچ استثنائی شریک و سهیم قرار دادند، در اینجا بنای مخالفت با آن حضرت شروع شد و پرچم های جنگ جمل و صفین علیه آن حضرت بالا رفت.
در «کافی» با سند متصل خود از محمدبن مسلم روایت می کند از حضرت صادق (ع) که فرمودند: «چون علی (ع) به مقام حکومت و ولایت امور رسیده و زمام امور را در دست گرفتند، بر منبر بالا رفته و حمد و ثنای خدا را به جای آورده و سپس فرمودند: سوگند به خدا که من از حقوق مالیه شما از غنایم و غیره یک درهم کم نمی کنم تا وقتی که یک شاخه خرما برای من در مدینه باقی باشد. نفس های شما باید به شما راست بگوید، آیا چنین می پندارید که من خودم در بیت المال برای خودم تجاوز نمی کنم و برای شما تجاوز می کنم (یعنی خودم بیش از حقم بر نمی دارم آنگاه به کسی دیگر بیش از حقش می دهم)؟ (نه، چنین نیست بلکه نه من و نه شما از بیت المال بیش از یک نفر مسلمان حقی نداریم.)
عقیل کرم الله وجهه که برادر بزرگتر آن حضرت بود برخاست و گفت: «سوگند به خدا که تو می خواهی مرا و این سیاهان را که بندگان سیاهپوست هستند در مدینه، یکسان قرار دهی. حضرت فرمود: بنشین! غیر از تو در اینجا کسی نبود که تکلم کند؟ شرافت و فضیلتی بر آن مرد سیاهپوست نداری مگر به سابقه اسلام و تقوی.»
و در «کافی» با سند متصل خود روایت می کند از محمدبن جعفر عقبی که مرفوعا روایت کرده است که: «امیرالمؤمنین (ع) خطبه ای ایراد نموده، حمد خدا و شکر او را به جای آورده و سپس گفتند: ای گروه مردم! آدم ابو البشر از خود هیچ غلام و کنیزی به وجود نیاورد و از خود متولد ننمود و حقا که تمام افراد بشر آزادگانند ولیکن خدا بعضی را به بعضی سپرده است. هر کس که در اسلام سابقه دارد و متحمل سختی ها و مشکلات شده و در خیر و خوبی صبر و پایداری کرده است، بدین جهت منتی بر خداوند عزوجل نگذارد (تا بدین وسیله خود را مستحق مقدار بیشتری از بیت المال مسلمین بداند). آگاه باشید که مالیه ای فعلا رسیده است و ما در تقسیم آن بین سیاه پوست و سرخ پوست فرقی نمی گذاریم. در این حال مروان به طلحه و زبیر گفت: «غیر از شما دو نفر، کسی دیگر را از این کلام قصد نکرده است!»
امیرالمؤمنین به هر یک از افراد سه دینار داد و به مردی از انصار سه دینار داد و بعد از آن یک غلام سیاهی آمد و حضرت به او هم سه دینار داد. مرد انصاری گفت: یا امیرالمؤمنین! این غلامی است که من دیروز او را آزاد کردم، مرا و او را از بیت المال مساوی قرار می دهی؟
حضرت فرمود: من در کتاب خدا نظر کردم و هرچه گشتم مزیت و فضیلتی برای اولاد اسمعیل نسبت به اولاد اسحق ندیدم.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 295-300

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26323