سرانجام حق در برابر باطل

در سوره انبیاء آیه 18 آمده: «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هم زاهق و لکم الویل مما تصفون» آیات قبل از این آیه مربوط به اصل خلقت است یعنی با آن فکر مادی مبارزه می کند که جهان را پوچ و هیچ می داند.
زندگی انسان و جامعه انسان تابع اصل خلقت است؛ اگر اصل خلقت اساسش بر لهو و لعب و بازی و پوچی باشد، انسان که یکی از مظاهر خلقت جهان است؛ وجودش پوچ و جامعه اش هیچ و باطل می باشد.
اما قرآن می گوید: «ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما لاعبین» ما این جهان به این عظمت را آفریدیم و بازیگر نبودیم. ما نمی خواستیم مانند کودکان که بازی می کنند و برای سرگرمی می سازد و دوباره خراب می کنند، کاری کرده باشیم.
بعد می فرماید: «بل نقذف بالحق...» این آیه گویی جواب سؤال مقدری است که کسی سؤال کند اگر عالم اساسش بر لعب و بازی و پوچی نیست، پس این همه باطل ها که در جامعه بشر وجود دارد چیست؟ مگر در عالم دروغ و خیانت وجود ندارد؟ مگر ظلم و تعدی و خونریزی و فساد نیست؟ پس این همه عقاید باطل و مسلک های پوچ که در جامعه وجود دارد چیست؟
قرآن در پاسخ این پرسش می گوید: اینها وجودهایی طفیلی هستند وقتی حق پدیدار می گردد، به حکم ضرورت در طفیل وجود حق اینها پدید می آیند ولی دوام ندارند و به زودی ناپدید می شوند.
«قذف» وقتی است که چیزی را بگیرند و با قوت پرتاب کنند، مثلا سنگی را بردارند و محکم بر انسانی یا شیشه ای بکوبند، قرآن می گوید: «بل نقذف بالحق علی الباطل» گویی چنین تعبیر می کند که ما از حق گلوله ای می سازیم و محکم بر باطل می کوبیم و آن را خرد و خمیر می کنیم وقتی می روی سراغش را بگیری می بینی اصلا هیچ چیز نبوده و از بین رفتنی بوده است «فاذا هو زاهق» نه اینکه اول زاهق نبود، حالا چنین شد، خیر، بلکه چیزی بود که تا حق به جنگش نیامده بود بنظر مهم می آمد، همین که حق به جنگش آمد، باطنش معلم شد که اصلا چیزی نبوده است بلکه مثل بادبادکی بوده که بادش کرده باشند و حالا خالی شده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 1و2- صفحه 185-186

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26684