اهمیت خودشناسی از نظر آیات و روایات

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون؛ و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است‏ و در وجود خود شما (نیز آیاتى است) آیا نمی بینید؟!» (ذاریات/ 20 و 21) یکی از قدیمی ترین دستورهای حکیمانه جهان که هم به وسیله انبیا عظام به‏ بشر ابلاغ شده است و هم حکیمان بزرگ جهان آن را به زبان آورده اند و اعتبار خودش را همیشه حفظ کرده و بلکه تدریجا ارزش آن بیشتر کشف شده‏ است این جمله معروف است که: ای انسان خودت را بشناس. در اخبار و احادیث ما این تعبیر مکرر آمده است، هم از رسول اکرم روایت‏ شده و هم به تعبیرات مختلف در کلمات امام علی (ع) آمده‏ است که: «من عرف نفسه عرف ربه.» (غررالحکم و دررالکلم/ فصل 77 حدیث 301) با عبارت: «من عرف‏ نفسه فقد عرف ربه؛ هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است.» نیز ذکر شده است. (تحت العقول/ صفحه 316)
امام صادق‏ (ع) می ‏فرماید: «انک قد جعلت طبیب نفسک و عرفت آیة الصحة وبین‏ لک الداء و دللت علی الدوا؛ ای انسان! تو طبیب خویشتن قرار داده شده ای و نشانه سلامت به تو شناسانده شده است و دردها برای تو بیان شده است، و به دواهای آن دردها هم رهنمایی شده ای.» غرض این جهت‏ است که این تعبیر و شبیه این تعبیر در کلمات اکابر بشریت زیاد آمده‏ است سقراط که در حدود دو هزار و پانصد سال پیش می ‏زیسته، سخن مهمی که‏ از او باقی مانده همین است که "خودت را بشناس" مسأله خودشناسی چه‏ اهمیت و ارزشی دارد و برای چه منظوری توصیه شده است؟
برای دو منظور توصیه شده است یک منظور همان است که خودت را بشناس تا بتوانی خدا را بشناسی. گاندی می گوید: من از مطالعه (اپانیشادها) یعنی قدیمی ترین کتاب های مذهبی و عرفانی هند، سه‏ دستور فرا گرفتم و آنها دستور العمل من در زندگی شد یکی اینکه در جهان‏ فقط یک شناسایی وجود دارد و آن شناسایی "خود" است دوم اینکه هر کس‏ خود را شناخت، خدا را شناخته است و جهان را. پس در اپانیشادهای‏ مربوط به چندین هزار سال پیش نیز می‏ بینیم یکی از کهن ترین مسائل و اندرزهایی که از بشر به میراث مانده است "خودشناسی" است و امروز هم مخصوصا در یک قرن اخیر و در زمان حاضر مسأله انسان و انسان شناسی و علوم مربوط به انسان، مهمترین و با ارزشترین علوم بشری شمرده می‏ شود .
خودشناسی مقدمه‏ خداشناسی و اخلاق است. حال برای چه گفته اند خود را بشناس؟ از خودشناسی به کجا می‏ رسی؟ به‏ عبارت دیگر خودشناسی مقدمه چیست؟ گفتیم این را برای دو منظور گفته اند یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی، به مهمترین مسأله ای که برای‏ بشر مطرح است و راز اصلی جهان می‏ باشد یعنی خدا پی می‏ بری دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی، یعنی اخلاق و عمل اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد، یعنی خودت چگونه باید باشی، چون اخلاق‏، از آن نظر که یک سلسله ملکات است بر می‏ گردد به چگونه بودن و این که‏ خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی پس برای پی بردن به بزرگترین رازهای‏ جهان و مهمترین مسأله ای که در فکر بشر مطرح است یعنی خدا، خود را بشناس و برای مهمترین مسأله از نظر ابتلای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم یعنی اخلاق نیز خودت را بشناس.
در قسمت‏ اول می‏ خواهم مقداری توضیح بدهم که چگونه انسان اگر خود را بشناسد خدا را می‏ شناسد؟ قرآن هم برای "خودشناسی" حساب جداگانه ای باز کرده است، به این‏ معنی که در قرآن و فقط در قرآن سراسر عالم خلقت، آیت و درس است برای‏ خداشناسی، یعنی اختصاص به انسان ندارد که انسان فقط خودش را باید بشناسد تا خدا را بشناسد از نظر قرآن، تمام جریان های خلقت، تمام‏ واحدهای آفرینش اعم از آسمانی و زمینی، هر چه که در عالم هست، آیاتند، یعنی علامت ها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند: «ان فی خلق السموات‏ و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل.» (آل عمران/ 109)
این جور آیات در قرآن زیاد است ولی در عین حال که قرآن سراسر عالم را کتاب حق‏ تعالی می‏ داند که هر سطری از سطرهای این کتاب دلالت می‏ کند بر علم و حکمت‏ و دانایی مؤلف آن، قرآن هم برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده‏، یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است، برای انسان آموزندگی هایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلا درختان دارند درست است که ناخن انسان هم دلالت می‏ کند، بلکه در هر مویی از موهای بدن انسان، یا در هر رگ از رگ های بدن انسان یک دلالتی هست از این جهت انسان شبیه‏ اشیای دیگر است، این که می‏ گویم "حساب جداگانه" برای این است که مثلا می‏ گوید «و فی الارض آیات للموقنین؛ در زمین، نشانه هاست برای اهل یقین.» (ذاریات/ 20) کسانی که بخواهند به مقام یقین برسند بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست، ولی راجع به انسان می ‏فرماید: «و فی انفسکم؛ و در خود شما اختصاص می‏ دهد.» (ذاریات/ 21) یا در آیه دیگر می‏ فرماید: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ ما نشانه های خود را در جهان و در نفسهای ایشان به آنها می‏ نمایانیم تا بر آنان روشن گردد که او حق است.» (فصلت/ 53) حساب آفاق (عالم بیرون) را یک حساب جداگانه ذکر می‏ کند. می‏ توانست انسان را هم‏ جزء آفاق ذکر بکند، ولی برای "خود" انسان جدا حساب باز کرده: «و فی انفسهم

شناخت "خود" به عنوان یک حقیقت ثابت، مقدمه شناخت خدا
اگر انسان من واقعی خودش را بشناسد به صورت یک شخص و یک وحدت‏ واقعی. اگر انسان "خود"ش را بشناسد آن را به صورت یک حقیقت ثابت در این طبیعت سیال می ‏بیند، و بعد می‏ بیند عالم هم که یک جریان دایم است، یک حقیقت هست که وحدت آن را حفظ کرده خورشید، ماه، ستارگان و زمین، اگر به‏ طبیعت خود این ها نگاه کنیم، دایما در حال عوض شدن هستند، ولی یک‏ حقیقت هست که آن حقیقت است که حافظ عالم است همین طور که این "من"‏ حافظ بدن است و بدن وحدت خودش را به خاطر او حفظ کرده، و شخصیت‏ بدن به شخصیت واقعی روح و روان انسان است، شخصیت عالم هم به شخصیت‏ آن حقیقت ماوراء الطبیعی تغیر ناپذیر است. وجود گرایش های معنوی در انسان آیتی برای شناخت خدا جهت دیگری که به موجب آن نفس انسان آیت است برای خداشناسی، مسأله‏ گرایش های معنوی انسان است .
«من عرف نفسه عرف ربهویلیام جیمز، نتیجه ای که از حدود چهل سال آزمایش در روان‏ انسان از نظر گرایش های معنوی گرفته، این است که می‏ گوید: در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایش ها به‏ طبیعت و ماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند می‏ زنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعتند، یک سلسله گرایش های دیگر وجود دارد که با حساب های مادی جور در نمیی آید بلکه ضد حساب های مربوط به پیوند انسان‏ با طبیعت است، زیرا پیوند انسان با طبیعت برای این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشی بکند و نفع ببرد، ولی این گرایش ها با این حرف ها جور در نمی‏ آید انسان یک سلسله خواست ها در این عالم دارد که با جنبه طبیعی و مادی وجود او جور در نمی ‏آید و می‏ گوید: اینها دلیل است بر این که عالمی دیگر وجود دارد و این احساس ها ما را با عالم دیگر پیوند می‏ دهد الهام های معنوی و خدایی، خداجویی ها، نیکی جویی‏ ها، خیرجویی ها و معنویت جویی ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینی نیست.

اهمیت خودشناسی در اسلام
اسلام عنایت خاص دارد که انسان "خود" را بشناسد و جا و موقع‏ خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد. این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنان که هست بشناسد و مقام و موقع خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این‏ است که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند. قرآن کتاب انسان سازی است، یک فلسفه‏ نظری نیست که علاقه‏ اش تنها به بحث و نظر و چشم انداز باشد، هر چشم اندازی را که ارائه می‏ دهد برای‏ عمل و گام برداشتن است.
قرآن کوشاست که انسان "خود" را کشف کند. این "خود" ، "خود" شناسنامه‏ ای نیست، که اسمت چیست؟ اسم پدرت چیست و در چه سالی‏ متولد شده‏ ای؟ تابع چه کشوری هستی؟ از کدام آب و خاکی و با چه کسی‏ زناشویی برقرار کرده ‏ای و چند فرزند داری؟ آن "خود" همان چیزی است که "روح الهی" نامیده می‏ شود و با شناختن آن "خود" است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی‏ می‏ کند و خویشتن را از تن دادن به پستی ها برتر می‏ شمارد، به قداست خویش‏ پی می‏ برد، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می‏ کند قرآن از برگزیدگی انسان سخن می‏ گوید، چرا ؟ می‏ خواهد بگوید: تو یک‏ موجود "تصادفی" نیستی که جریانات کور و کر، (مثلا اجتماع تصادفی اتم ها) تو را به وجود آورده باشد، تو یک موجود انتخاب شده و برگزیده ‏ای، و به همین دلیل رسالت و مسئولیت داری. بدون‏ شک انسان در جهان خاکی قوی‏ ترین و نیرومندترین موجودات است. از نظر قرآن، انسان یک کدخدای انتخاب شده زمین است و به حکم‏ شایستگی و صلاحیت، نه صرفا زور و چنگال تنازع، از طرف ذی صلاحیت‏ ترین‏ مقام هستی، یعنی ذات خداوند، برگزیده و انتخاب و به تعبیر قرآن "اصطفا" شده است، و به همین دلیل مانند هر برگزیده دیگر "رسالت" و "مسئولیت" دارد: رسالت از طرف خدا، و مسئولیت در پیشگاه او. اعتقاد به این که انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در کار است، نوعی آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می‏ آورد، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجه‏ یک سلسله تصادفات بی هدف است، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می‏ آورد.
خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکی محض نیست، پرتوی از روح الهی‏ در او هست، بداند که در معرفت می‏ تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد، بداند که او آزاد و مختار و مسئول خویشتن و مسئول افراد دیگر و مسئول آباد کردن‏ جهان و بهتر کردن جهان است او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست، بداند که او امانتدار الهی است، بداند که بر حسب تصادف، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای‏ شخص خود تصاحب کند و مسئولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 153 و 204-193

  2. مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 29-27

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26740