اثرات شکر از نظر آیات قرآن

شکر یک معنی دقیقی دارد و آن عبارت است از قدردانی، اندازه شناسی و حق شناسی. لذا شکر هم درباره بنده نسبت به خدا و هم درباره خدا نسبت به بنده به کار می رود: «والله شکور حلیم؛ و خدا سپاس‏ پذير بردبار است.» (تغابن/ 17) خدا شکور است یعنی از عمل بنده قدردانی می کند، آن را از بین نمی برد. بنده اگر بخواهد قدرشناس و شاکر باشد باید قدر نعمتهای خدا را بداند، یعنی هر نعمتی را بداند برای چه هدف و منظوری است و در همان مورد مصرف کند.
اگر بشر در مقابل‏ نعمتها و انعام های الهی حالت سپاسگزاری و حق شناسی و قدردانی داشته باشد، سنت الهی بر این است که آن نعمتها و انعامها را افزایش بدهد، و اگر به جای آنکه عکس ‏العمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حق شناس آن‏ نعمتها باشد کفران و ناسپاسی و قدر ناشناسی و حق ناشناسی کند نه تنها موجب زوال آن نعمت‏ است بلکه موجب پیدایش یک نقمت هم به جای آن هست. خداوند در جای دیگر اشاره می کند که: از رحمت الهى است که براى شما شب و روز قرار داد، تا از یک سو در آن آرامش پیدا کنید، و از سوى دیگر براى تامین زندگى و بهره گیرى از فضل خداوند تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را به جا آورید «و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون؛ و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين [يك] بياراميد و [در آن يك] از فزون‏ بخشى او [روزى خود] بجوييد باشد كه سپاس بداريد.» (قصص/ 73)
در پایان این سخن مساله شکر را مطرح مى کند، شکر در برابر نظام حساب شده نور و ظلمت، شکرى که خواه و ناخواه انسان را به شناخت منعم و معرفت او، وا مى دارد، و شکرى که انگیزه ایمان در مباحث اعتقادى است. و در جای دیگر بازگو می کند که: نتیجه کفران و شکر شما به خودتان باز مى گردد، و اگر کفران کنید خداوند از شما بى نیاز است و همچنین اگر شکر نعمت او را به جا آورید نیازى به آن ندارد. سپس مى افزاید این غنا و بى نیازى پروردگار مانع از آن نیست که شما را مکلف به شکر و ممنوع از کفران سازد، چرا که تکلیف خود لطف و نعمت دیگرى است، آرى او هرگز کفران را براى بندگانش نمى پسندد، و اگر شکر او را به جا آورید آن را براى شما مى پسندد: «إن تکفروا فإن الله غنى عنکم و لا یرضى لعباده الکفر و إن تشکروا یرضه لکم....؛ اگر كفر ورزيد خدا از شما سخت بی ‏نياز است و براى بندگانش كفران را خوش نمی دارد و اگر سپاس داريد آن را براى شما می پسندد و هيچ بردارنده ‏اى بار [گناه] ديگرى را برنمی دارد آن گاه بازگشت‏ شما به سوى پروردگارتان است و شما را به آنچه می ‏كرديد خبر خواهد داد كه او به راز دلها داناست (زمر/ 7)
از امام علی (ع) نقل شده که فرمود: «ما أنعم الله على‏ عبد نعمة فشکرها بقلبه، إلا استوجب المزید فیها قبل أن یظهر شکرها على‏ لسانه؛ چون خداوند به بنده ‏اى نعمتى دهد و بنده در دل شکر آن نعمت را بگزارد، پیش از آن که سپاسگزارى از آن را به زبان آورد مستوجب افزایش آن نعمت گردد.»

شکر مایه فزونى نعمت و کفر سبب فنا
بدون شک خداوند در برابر نعمتهایى که به ما می ‏بخشد نیازى به شکر ما ندارد، و اگر دستور به شکرگزارى داده آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یک مکتب عالى تربیتى است. خداوند می فرماید: «لئن شکرتم‏ لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ به خاطر بیاورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت که اگر شکر گزارى کنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر کفران کنید مجازاتم شدید است.» (ابراهیم/ 7) مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست؟ تا روشن شود که رابطه آن با افزونى نعمت از کجاست و چگونه می تواند خود یک عامل تربیت بوده باشد. حقیقت شکر تنها تشکر زبانى یا گفتن "الحمد لله" و مانند آن نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟
این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا می ‏رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کرده ‏ایم، همانگونه که بزرگان فرموده ‏اند: «الشکر صرف العبد جمیع ما انعمه الله تعالى فیما خلق لاجله.» راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوایى و گویایى بخشید؟ آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسائل در مسیر تکامل گام برداریم؟ حق را درک کنیم و از آن دفاع نمائیم و با باطل بجنگیم، اگر این نعمتهاى بزرگ خدا را در این مسیرها مصرف کردیم، شکر عملى او است، و اگر وسیله ‏اى شد براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خدا این عین کفران است، امام صادق (ع) می ‏فرماید: «ادنى الشکر رؤیة النعمة من الله من غیر علة یتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصیه بنعمة و تخالفه بشى‏ء من امره و نهیه بسبب من نعمته؛ کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى، بی آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش کنى، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى.»
و از اینجا روشن می ‏شود که شکر قدرت و علم و دانش و نیروى فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر کدام از چه راهى است؟ و کفران آنها چگونه است؟ حدیثى که از امام صادق (ع) در تفسیر نورالثقلین نقل شده نیز دلیل روشنى بر این تفسیر است، آنجا که می ‏فرماید: «شکر النعمة اجتناب المحارم‏؛ شکر نعمت آن است که از گناهان پرهیز شود.» و نیز از اینجا رابطه میان "شکر" و "فزونى نعمت" روشن می ‏شود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند، عملا ثابت کرده ‏اند که شایسته و لایقند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر می گردد.
ما هر وقت در مقام شکر الهى چه با فکر چه با زبان و چه با عمل بر می آئیم، خود این توانایى بر شکر در هر مرحله موهبت تازه ‏اى است و به این ترتیب اقدام بر شکر، ما را مدیون نعمتهاى تازه او می ‏سازد و به ‏این ترتیب هرگز قادر نیستیم که حق شکر او را ادا کنیم همانگونه که در مناجات شاکرین از مناجات هاى پانزده ‏گانه امام سجاد (ع) می ‏خوانیم: «کیف لى بتحصیل الشکر و شکرى ایاک یفتقر الى شکر، فکلما قلت لک الحمد وجب على لذلک ان اقول لک الحمد!؛ چگونه می ‏توانم حق شکر تو را به جاى آورم در حالى که همین شکر من نیاز به شکرى دارد، و هر زمان که می گویم لک الحمد بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزارى بگویم لک الحمد!»
البته افزایش نعمتهاى خداوند که به شکرگزاران وعده داده شده، تنها به این نیست که نعمتهاى مادى تازه ‏اى به آنها ببخشد، بلکه نفس شکرگزارى که توأم با توجه مخصوص به خدا و عشق تازه ‏اى نسبت به ساحت مقدس او است خود یک نعمت بزرگ روحانى است که در تربیت نفوس انسانها، و دعوت آنان به اطاعت فرمانهاى الهى، فوق العاده مؤثر است، بلکه شکر ذاتا راهى است براى شناخت هر چه بیشتر خداوند، و به همین دلیل علماى عقائد در علم کلام براى اثبات "وجوب معرفه الله" (شناخت خدا) از طریق وجوب شکر "منعم" (نعمت بخش) وارد شده ‏اند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 3 صفحه 14-15

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 5صفحه 215-214

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 10 صفحه 278 و 281

  4. محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمه- صفحه 2814

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26859