فلسفه مهدویت و ضرورت انتظار

راجع به انتظار و ظهور حضرت حجت (عج) این بحث مطرح است که:
1. مهم ترین فلسفه ای که برای تحقق قیام امام مهدی (ع) بر شمرده اند، تحقق عدالت فراگیر و گسترده است. با توجه به این که یکی از علل ضرورت معاد نیز همین ضرورت تحقق کامل است و با توجه به این که دنیا فقط دار گذر و اصل و مقصد نهایی، آخرت است، دیگر تحقق عدالت فراگیر در دنیا چه ضرورتی دارد و چرا باید در این دنیا انتظار عدالت داشته باشیم؟
2. در آیات و احادیث برای برخی اعمال جایگاه خاصی قائل شده اند: نماز ستون دین دانسته شده و امربه معروف و نهی از منکر، مایه قوام بقیه احکام، و.... در این میان انتظار فرج، افضل اعمال شمرده شده است. چرا انتظار، چنین جایگاهی دارد؟ به ویژه اگر توجه کنیم که در بقیه موارد، فعل ایجابی و اقدام صورت می گیرد؛ اما ظاهرا انتظار، فعل سلبی و اقدام نکردن و منتظر ماندن است. چگونه کاری نکردن مهم ترین و برترین کار دانسته شده است؟

ضرورت انتظار
اگر بخواهیم شناخت مناسبی از مهدویت به دست آوریم، یک راه این است عللی که ضرورت مهدویت را ایجاب کرده، بررسی کنیم. به نظر می رسد مهم ترین دلیل ضرورت موعود جهانی، همان فلسفه بعثت انبیا است که فلسفه خلقت نیز هست، فلسفه خلقت، عبادت و عبودیت است که حقیقت عبودیت، تقرب به خدا است و فلسفه بعثت نیز طبق آیات متعددی از قرآن کریم، توحید و عدالت اجتماعی معرفی شده که مطابق شرح دقیق شهید مطهری، عدالت نیز برای توحید است و مهم ترین ضرورت قیام موعود جهانی نیز پر کردن زمین از عدل و قسط است؛ اما چنان که گفته شد، اگر قرار است عدالت کامل در آخرت محقق شود، دیگر چه اصراری هست که در دنیا هم محقق شود؟ پاسخ به این سؤال، به نوع نگاه ما به انسان، عدالت و آخرت بر می گردد:

جایگاه انسان در نظام آفرینش:
از منظر قرآن کریم، انسان به زمین نیامده که در زمین بماند؛ بلکه آمده تا مسیر حرکت به سوی خدا را طی کند و به مقام شایسته خویش که همان مقام خلیفه اللهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد. انسان، آن گونه که ملائکه پنداشتند، فقط موجودی نیست که در زمین فساد و خونریزی کند؛ بلکه سکه وجودش، روی دیگری دارد که همان فلسفه آفرینش او است و در واقع آن چه در انسان اصالت دارد، همان ارزش های متعالی وجود او است.
انسان موجود خنثا نیست که صرفا تحت تاثیر عوامل خارجی واقع شود؛ بلکه در ذات خود، شخصیت واقعی و جهت گیری حقیقی به سمت کمال دارد که این جهت گیری، همان فلسفه اصلی وجود او است و امری است که می توان روی آن سرمایه گذاری کرد. این سرمایه اولیه به قدری اهمیت دارد که وجود هرگونه باطلی کاملا تبعی و طفیلی این سرمایه حق است و در عالم، باطل محض وجود ندارد؛ بلکه همه باطل ها در اثر افراط و تفریط در حق پدید می آیند و هویت مستقلی ندارند. به بیان دیگر، انسان یک ظرف خالی محض نیست که از بیرون و تحت تاثیر عوامل خارجی پر شود؛ بلکه بذر یک سلسله بینش ها و گرایش ها در نهاد او نهفته است و بدین سبب انسان باید پرورش داده شود، نه این که مانند یک ماده صنعتی، ساخته شود.

رابطه فرد و جامعه:
در اسلام، هم فرد اصالت دارد و هم جامعه. دیدگاه اسلام نه اصالت فردی محض است که جامعه را فقط اعتباری و قراردادی بداند، نه اصالت جمعی صرف است که هیچ گونه اصالت و هویتی برای فرد قائل نباشد؛ بلکه باید گفت: افراد انسان که هر کدام با سرمایه ای فطری و سرمایه ای اکتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی می شوند، روحا در یکدیگر ادغام می شوند و هویت روحی جدید که از آن به روح جمعی تعبیر می شود، می یابند.
این ترکیب یک نوع ترکیب طبیعی مخصوص به خود است که برای آن شبیه و نظیری نمی توان یافت. این ترکیب از آن جهت که اجزا در یکدیگر تأثیر و تأثر عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می گردند و اجزاء هویت جدیدی می یابند، ترکیب طبیعی و عینی است؛ اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد؛ یعنی در سایر مرکبات طبیعی، ترکیب، ترکیب حقیقی است؛ زیرا اجزا در یکدیگر تأثیر و تأثر واقعی دارند و هویت افراد هویتی دیگر می گردد و مرکب هم یک واحد واقعی است.
یعنی صرفا هویتی یگانه وجود دارد و کثرت اجزا تبدیل به وحدت کل شده است؛ اما در ترکیب جامعه و فرد، ترکیب، ترکیب واقعی است؛ زیرا تأثیر و تأثر و فعل و انفعال واقعی رخ می دهد و اجزای مرکب که همان افراد اجتماعند، هویت و صورت جدید می یابند؛ اما به هیچ وجه، کثرت تبدیل به وحدت نمی شود و انسان اکمل به عنوان یک واحد واقعی که کثرت ها در او حل شده باشد، وجود ندارد. انسان اکمل، همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد؛ بنابراین، تحقق سعادت فرد بما هو فرد، لزوما به معنای تحقق سعادت جامعه بما هو جامعه نیست؛ چرا که هر دو اصالت دارند و زمانی می توان واقعا سعادت انسانی را محقق شده دانست که افزون بر سعادت فرد، سعادت جامعه نیز محقق شود.

رابطه دنیا و آخرت:
آخرت باطن دنیا است بدین معنا که عالم آخرت عالمی کاملا مستقل نیست که بعد از پایان زمانی دنیا، تازه آغاز شود؛ بلکه با نظر عمیق به آیات و روایات می توان دریافت که آخرت در باطن دنیا قرار دارد؛ پس جزای آخرتی، نه جزای قراردادی است و نه حتی رابطه علی و معلولی با اعمال دنیایی دارد؛ بلکه جزای آخرتی به ظهور رسیدن باطن همین اعمالی است که در دنیا انجام می داده ایم؛ پس می توان گفت: سعادت آخرتی، تجلی باطنی و واقعی سعادت دنیایی است؛ بدین لحاظ که در تعبیر قرآن کریم، انسانی که از یاد خدا غافل باشد، گرچه انواع امکانات رفاهی در اختیارش باشد، باز زندگی اش سخت و ناخوشایند است و در مقابل، اولیای خدا هر قدر هم که به لحاظ ظاهری در رنج و سختی باشند، در خوشی و آرامش کاملند. بدین ترتیب، برای تحقق عدالت واقعی در قیامت باید هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی، انسان کمال یافته در دنیا وجود داشته باشد.

انواع کمال انسانی:
اعمال انسان در زندگی اش را می توان از حیث چهار رابطه بررسی کرد: رابطه او با خود، با خدا، با دیگر انسان ها و با طبیعت؛ اما می توانیم با نظری دقیق تر بگوییم که بازگشت این چهار رابطه به دو رابطه است: رابطه با خدا و رابطه با دیگران. همان گونه که کمال انسانی از حیث رابطه اش با خدا مطرح است، از حیث رابطه انسان ها با همدیگر نیز بحث رسیدن به کمال انسان، قابل بررسی است. بدین ترتیب می توان گفت: به رغم این که پیامبر اکرم (ص) کسی است که به لحاظ فردی تمام مراتب کمال انسانی را پیموده است (الخاتم من ختم المراتب بأسرها؛ خاتم کسی است که تمام مراتب نبوت را پیموده است.)، اما هنوز لزوما انسان تمام مراتب کمال خویش را سپری نکرده؛ زیرا این مراتب کمال را به لحاظ اجتماعی نیز باید بپیماید و البته این نقصی بر مقام پیامبر خاتم نیست؛ بلکه نقصی بر مجموعه انسان ها است که هنوز آماده تحقق آن کمال جمعی نشده اند. به بیان دیگر، با توجه به این که جدا از فرد، جامعه هم اصالت دارد، به کمال رسیدن جامعه هم موضوعیت دارد و این به کمال رسیدن باید در عالم انسانی تحقق یابد که شاید فلسفه رجعت نیز همین باشد. بدین ترتیب، همان گونه که به لحاظ فردی برای تحقق مقام خلیفه اللهی که خدا برای انسان در نظر گرفته، باید انسانی وجود داشته باشد که آن مقام در او تحقق یابد، به لحاظ اجتماعی نیز برای تحقق مقام خلیفه اللهی باید جامعه کاملی در جهان پیدا شود. انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش، تدریجا از وابستگی اش به محیط طبیعی و اجتماعی، کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان، افزوده است و در آینده به آزادی کامل معنوی دست خواهد یافت.
سیر تکاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادی و شرایط اقتصادی و منافع فردی و گروهی و به سوی هدفی بودن و مسلکی بودن و حکومت و اصالت بیش تر ایمان و ایدئولوژی بوده و هست. اراده بشر ابتدایی بیش تر تحت تأثیر محیط طبیعی و محیط اجتماعی و طبیعت حیوانی خودش شکل گرفته و متأثر شده است؛ ولی اراده بشر مترقی در اثر تکامل فرهنگ و توسعه بینش و گرایش به ایدئولوژی های مترقی، تدریجا از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی آزادتر شده و آن ها را تحت تاثیر قرار داده است.

واقعی بودن آرمان های اسلام:
نکته مهمی در آموزه های اسلام هست و آن این که تمام آرمان هایی که در اسلام مطرح شده، واقعی و عینی و دست یافتنی است. مکاتب جدیدی که چند قرن اخیر در جهان غرب پیدا شده و آرمان هایی را مطرح کرده اند، به طور عمده معترف بوده اند که آرمان آن ها از نوع ایده آل است و توصیه آن ها برای رسیدن به آن آرمان، صرفا توصیه روشی است؛ یعنی بکوشید حتی الامکان به آن سمت و سو بروید؛ هر چند معلوم است که آن آرمان، سرانجام، دست نیافتنی است.
در واقع مدینه های فاضله آن ها، اتوپیایی نبوده که واژه ایده آل ترجمه دقیقی از آرمان آن ها است؛ اما آرمان های اسلامی، صرفا ایده آل و غیر عینی نیست. اسلام، انسان را تا حد خلیفه اللهی می خواهد و قبل از هر چیز نمونه آن را (پیامبر اکرم… و امام علی (ع)) به جامعه بشری عرضه می کند تا بدانند این آرمان، به وسیله انسان ها دست یافتنی است. به همین ترتیب، اگر از ما می خواهد جامعه ای با عدالت کامل در دنیا برقرار کنیم، تحقق آن را هم امری واقعی می داند، نه صرفا همچون آرمانی دست نیافتنی.

تقابل حق و باطل و غلبه نهایی حق:
هر چند در مجموع، حرکت تاریخ، تکاملی است، ولی سیر تکاملی آن جبری و لا یتخلف نیست و چنین نیست که هر جامعه ای در هر مرحله تاریخی لزوما نسبت به مرحله قبل از خود کامل تر بوده باشد. نظر به این که عامل اصلی این حرکت، انسان است که موجودی مختار و آزاد و انتخاب گر می باشد، تاریخ در حرکت خود نوسانات دارد؛ ولی در مجموع خود، یک خط سیر تکاملی را طی کرده و می کند. به بیان دیگر، از ویژگی های انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین است که هدفی جز امر فردی و محدود و موقت ندارد و گرایش های متمایل به بالا که می خواهد از حدود فردیت خارج شود و همه افراد بشر را دربر گیرد. نبرد درونی انسان که قدما آن را نبرد میان عقل و نفس می خواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروه های انسان ها هم کشیده می شود؛ یعنی نبرد میان انسان های کمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده با انسان های منحط و حیوان صفت، که قرآن کریم آغاز این نبرد را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعکس کرده است.
در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسان تدریجا بیش تر جنبه عقیدتی و مسلکی پیدا کرده و می کند و انسان تدریجا از لحاظ ارزش های انسانی به مراحل کمال خود، یعنی به مرحله انسان آرمانی و جامعه آرمانی نزدیک تر می شود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت و عدالت، یعنی حکومت ارزش های انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به حکومت مهدی تعبیر شده است، مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خود خواهانه و خود گرایانه اثری نخواهد ماند. نکته جالب توجه این که بر اساس پاره ای از احادیث، قیام مهدی (عج) زمانی رخ خواهد داد که سعید و شقی به نهایت کار خود رسیده باشند، یعنی هر چه این حرکت تاریخ به جلو می رود، هم شقی شقی تر و هم سعید سعیدتر می شود و چنین جامعه ای است که می تواند زمینه ساز قیام نهایی حق و باطل شود.

ایمان به غیب و امدادهای غیبی:
نکته بسیار مهمی که در این جنگ حق و باطل نباید مورد غفلت واقع شود، این است که نظام جهان، نظام اخلاقی است. در منظر دینی، جهان چنین نیست که در برابر عمل خوب و بد واکنش یکسانی داشته باشد و این همان چیزی است که از آن تحت عنوان امدادهای غیبی یاد می شود.
قرآن کریم می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إن تنصروا الله ینصرکم و یثبت أقدامکم»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر (آیین) خدا را یارى کنید، شما را یارى مى کند و گام هایتان را استوار مى دارد.» (محمد/ 7) «و من یتق الله یجعل له مخرجا»؛ «و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى کند.» (طلاق/ 2) «یا أیها النبی حرض المؤمنین على القتال إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و إن یکن منکم مائة یغلبوا ألفا من الذین کفروا بأنهم قوم لا یفقهون»؛ «اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه مى کنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند، پیروز مى گردند چرا که آنها گروهى هستند که نمى فهمند!» (انفال/ 65)
و... که همگی حکایت دارد معادلات حاکم بر جهان، بسیار بیش تر از معادلات مادی و عادی است که با چشم سر مشاهده می شود که یکی از این معادلات مهم، آمدن حضرت مهدی برای نبرد نهایی حق و باطل است. از مجموع آیات و روایات استنباط می شود که قیام مهدی موعود (عج) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است، و این همان امداد غیبی است که شامل جبهه اهل حق می شود. اندیشه پیروزی نهایی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم، گسترش جهانی ایمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبه ارزش های انسانی، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده آل، و بالاخره اجرای این ایده عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالی قدر که در روایات متواتر اسلامی، از او به "مهدی" تعبیر شده است، اندیشه ای است که کم و بیش همه فرق ومذاهب اسلامی -با تفاوت ها و اختلاف هایی- بدان مؤمن و معتقدند زیرا این اندیشه، به حسب اصل و ریشه، قرآنی است.
این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام، پیروزی نهایی ایمان اسلامی «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون»؛ «او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!» (توبه/ 33)، غلبه قطعی صالحان و متقیان، «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» (انبیا/ 105)، کوتاه شدن دست ستمکاران و جباران برای همیشه «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»؛ «ما مى خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم!» (قصص/ 5)
«و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون»؛ «و حکومتشان را در زمین پا برجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها (بنى اسرائیل) بیم داشتند نشان دهیم!» (قصص/ 6) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت «قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا، ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»؛ «موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مى کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است!» (اعراف/ 128) را نوید داده است. این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوش بینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است، که طبق بسیاری از نظریه ها و فرضیه ها فوق العاده تاریک و ابتر است.
امید و آرزوی تحقیق این نوید کلی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی، "انتظار فرج" خوانده شده است و عبادت -بلکه افضل عبادات- شمرده شده است. اصل انتظار فرج از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می شود و آن اصل "حرمت یأس از روح الله" است. مردم مؤمن به عنایات الهی، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمی دهند و تسلیم یأس و نا امیدی و بیهوده گرایی نمی گردند. چیزی که هست این انتظار فرج و این عدم یأس از روح الله در مورد یک عنایت عمومی و بشری است، نه شخصی یا گروهی و به علاوه، توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن قطعیت داده است.
حکومت مهدی آغاز حرکت اصلی انسان است، نه پایان کار و این حسن مهم آرمان های اسلامی است. در هر مکتبی وقتی آرمانش محقق شود، دیگر کار آن مکتب تمام می شود و می میرد؛ اما انسانی که نبردهای با باطل را به اتمام رسانده، هنوز اصل "فاستبقوا الخیرات" جلو چشمش خودنمایی می کند. او که نقص ها را برطرف کرده، تازه در ابتدای سیر صعودی خود است که باید بالا رود و این سیر، منتها و نهایت ندارد و هرچه بالا رود، در دستگاه هستی برای او امکان بالاتر رفتن هست و شاید فلسفه رشد فوق العاده علمی و معنوی مردم در عصر ظهور همین نکته باشد.


منابع :

  1. شریف نیوز

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26894