محمد ابن عبدالله (نفس زکیه)

ابوعبدالله محمد «نفس زکیه» و ملقب به «صریح قریش» است، در سال 100 هـ ق به دنیا آمد. پدرش عبدالله فرزند حسن مثنی و نوه امام حسن مجتبی (ع) است. مادرش هند دختر ابی عبیدة بن عبدالله بن زمعه ... است و چون مادران و مادر بزرگهای محمد، هیچکدام کنیز نبودند، برای همین هم لقب صریح قریش داشت. محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی و شجاعت و کثرت فضائل "نفس زکیه" می گفتند. نزدیکان و بنی الحسن نیز، از باب اینکه او همنام پیغمبر اکرم بود و بین دو کتف او خال بزرگ سیاهی بود، عقیده داشتند که او مهدی اهل بیت است و می گفتند که همان مهدی موعود است که مالک شرق و غرب عالم می شود.
از همین رو، زمانی که حکومت بنی امیه رو به زوال رفت، عده ای از بنی عباس از جمله سفاح و منصور و ... و عده ای از بنی هاشم از جمله عبدالله پدر همین محمد و ابراهیم و حسن دیباج و ... در «ابواء» جمع شدند و با محمد بیعت کردند و همیشه منتظر و مترصد خروج او بودند. منصور دوانیقی نیز دو مرتبه با او بیعت کرده بود. تنها امام صادق (ع) بیعت نکردند و وقتی امام جعفر صادق (ع) با این مسئله روبرو شد به عبدالله محض، پدر محمد فرمود: اگر شما با او بیعت می کنید به خیال اینکه او همان مهدی موعود است که خطاست و اگر این بیعت به علت این باشد که او امر به معروف و نهی از منکر کند، بهتر است با تو بیعت شود، زیرا تو بزرگتر و شیخ بنی هاشمی. عبدالله محض پدر محمد از این سخن ناراحت شد و سخن تندی به حضرت گفت. بعد حضرت اشاره ای کردند که آن مرد (ابوجعفر منصور) او را (یعنی محمد را) خواهد کشت و خلیفه می شود.
با این وصف محمد و برادرش ابراهیم دائما در فکر خلافت و حکومت بودند تا اینکه سفاح اولین خلیفه عباسی، حاکم شد. از آن موقع، این دو نفر خود را مخفی کردند، سفاح به علت احترام به پدر آنان پی گیر آنها نشد ولی بعد از او که منصور خلیفه شد، دائما به دنبال آن دو نفر بود، و همه جا جاسوس گذاشته بود تا شاید آنها را پیدا کنند.

قیام محمد و خروج او به منصور:
محمد مدت طولانی در مخفیگاه بود و زندگی سختی را می گذراند تا اینکه در سال 145 هـ ق خروج کرد و به اتفاق 250 نفر در ماه رجب، وارد مدینه شدند، به سراغ زندان منصور رفتند، زندانبان آنجا "رباح بن عثمان" را گرفتند و درهای زندان را شکستند و زندانیان را فراری دادند، آنوقت محمد بر بالای منبر رفت و برای مردم خطبه خواند و مردم را از خباثت و جنایت های منصور آگاه کرد.

بیعت مردم با محمدبن عبدالله محض:
مردم از مالک بن انس فتوا گرفتند که با محمد بیعت کنند، زیرا می گفتند که بیعت منصور در گردن ماست ولی مالک گفت که: آن بیعت از روی کراهت بوده است. لذا با محمد بیعت کردند. محمدبن عبدالله بر مکه و مدینه و یمن مسلط شد و آنجا را گرفت.

امان نامه منصور و شروع جنگ:
ابوجعفر منصور خلیفه عباسی، چون وضع را چنین دید، اول از در صلح و مسالمت درآمد و به او نامه ای نوشت که تو در امان هستی، ولی محمد به او نوشت که امان تو، صادق نیست زیرا قبلا هم بعضی افراد را امان داده بودی ولی دروغ گفتی. ابوجعفر، بار دیگر نامه ای نوشت و چون از محمد، مأیوس شد و فهمید که راه مسالمت و صلح فایده ای ندارد، لذا عیسی، برادرزاده و ولیعهد خود را مجهز به تجهیزات جنگ کرد و با چهارهزار سوار و دوهزار نفر پیاده به سوی محمد فرستاد و به او گفت: قبل از جنگ او را امان بده، تا شاید بدون جنگ مسئله تمام شود. ولی محمد قبول نکرد و چون متوجه لشگر عیسی از طرف منصور شد، خندقی در اطراف مدینه کند. ماه رمضان بود که عیسی با لشگرش وارد مدینه و دور آنجا را احاطه کردند. محمد چاره ای نداشت جز اینکه اسامی افرادی که با او بیعت کرده بودند، سوزاند تا بعد از او نام آنها به دست منصور نیفتد و باعث هلاکت آنها نشود. او مرگ را در جلو چشم خود می دید. عیسی در بالای کوهی ایستاد و به او گفت که امان نامه دارم، ولی محمد، امان نامه او را بی اعتبار خواند و گفت مردن به عزت، بهتر از زندگی باذلت است.

قتل محمد (نفس زکیه):
در آخرین لحظات، از صدهزار نفر که با او بیعت کرده بودند، فقط 316 نفر به عدد اصحاب بدر بودند. آن وقت محمد با اصحاب خود غسل کرده و حنوط بر پای خود کشیدند و بر عیسی و لشگرش حمله کردند. لشگر عیسی هم به یکباره حمله کرد و آنها را مقتول ساخت. حمید بن قحطبه، محمد را شهید کرد و سرش را نزد عیسی برد و بعد آنها نیز او را نزد منصور بردند، منصور دستور داد که آن سر را در شهرها بگردانند و در کوفه نصب کنند. زینب خواهر محمد و فاطمه دختر او، جسد او را به قبرستان بقیع برده و دفن کردند. سال 145 هـ ق مدت ظاهر بودن محمد تا موقع شهادتش، دو ماه و هفده روز بود و عمرش 45 سال. مقتل او (جائی که کشته شد) در «احجار زیت» مدینه بود. چنانچه امیرالمؤمنین (ع) در اخبار غیبیه خود به آن اشاره فرموده بود، بقوله: «و انه یقتل و عند احجار الزیت».


منابع :

  1. ابوالفرج اصفهانی- مقاتل الطالبین

  2. سبط ابن الجوزی- مذکرة الخواص

  3. شیخ عباس قمی- منتهی الامال

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26980