ویژگیهای اهل یقین

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وجعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون؛ و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‏کنند» (سجده/ 24). پیامبر اکرم می فرمایند: «خیر ما القی فی القلب الیقین؛ بهترین چیزى که در دل افکنده شده، یقین است». خداوند در داستان حضرت موسی (ع) و فرعون می فرماید: «قال فرعون وما رب العالمین* قال رب السماوات و الأرض و ما بینهما إن کنتم موقنین؛ فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست* گفت رب العالمین همان رب آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است می‏باشد اگر اهل یقین باشید» (شعرا/ 24)، که تدبیر موجود در آنها به خاطر اینکه تدبیرى است متصل و واحد و مربوط به هم، دلالت می‏کند بر اینکه مدبر و ربش نیز واحد است و این همان عقیده ‏اى است که اهل یقین و آنهایى که غیراعتقادات یقینى و حاصل از برهان و وجدان را نمى‏ پذیرند بدان معتقدند.
و به تعبیر دیگر، مراد من از عالمین، آسمانها و زمین و موجودات بین آن دو است، که با تدبیر واحدى که در آنها است دلالت میکنند بر اینکه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از رب العالمین، همان رب واحدى است که تدبیر واحد عالم بر او دلالت دارد و این دلالت یقینى است، که وجدان اهل یقین آن را درک میکند، اهل یقینى که جز با برهان و وجدان سر و کارى ندارند. حال اگر بگویى فرعون از موسى جز این را نخواست که رب العالمین را برایش معرفى کند که حقیقت او چیست؟ -چون در نظر او این کلمه معناى معقولى نداشت- پس او تنها میخواست معناى این کلمه را تصور کند، با این حال چه معنا دارد که موسى (ع) در پاسخش بفرماید: «إن کنتم موقنین؛ اگر اهل یقین باشید؟» چون یقین علم تصدیقى است، که تصور، هیچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آنکه) موسى (ع) در پاسخ خود، تصور رب العالمین را مشروط و موقوف بر یقین کرد. علاوه بر این آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اینکه لفظ عالمین را برداشته «سماوات و الارض و ما بینهما» را به جایش نهاد و به جاى رب العالمین که فرعون نفهمیده بود، گفت: «رب السماوات و الأرض و ما بینهما» و خلاصه لفظ عالمین را که جمع بود تفسیر کرد به اسماى مفردات آن جمع -مثل اینکه ما کلمه رجال را تفسیر کنیم به زید و عمرو و بکر- و چنین تفسیرى هیچ فایده‏ اى به شنونده نمی‏دهد و شنونده به جز همان تصورى که از شنیدن لفظ رجال داشت، تصور دیگرى برایش دست نمی‏دهد و یقینى برایش حاصل نمی‏شود.
در جواب میگوییم: اینکه فرعون از موسى (ع) خواست که برایش کلمه رب العالمین را تصویر کند مسلم است و هیچ شکى در آن نیست، و لیکن موسى (ع) به جاى اینکه در پاسخ همان لفظ رب العالمین را بیاورد، لفظ «سماوات و الارض و ما بینهما» را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالم به بعضى دیگر و اتصال آنها دلالت کند، اتصالى که از وحدت تدبیر واقع در آنها و نظام جارى در آنها خبر دهد، آن گاه کلام خود را مقید کرد به اینکه: اگر اهل یقین باشید، تا دلالت کند بر اینکه اهل یقین، از همین وحدت تدبیر به وجود مدبرى واحد براى همه عالم، یقین پیدا می‏کنند. پس گویا فرعون گفته است: مقصودت از رب العالمین چیست؟ و او در پاسخ گفته: همان است که مقصود اهل یقین است، که از راه ارتباطى که در تدبیر عوالم سماوات و ارض و آنچه بین آن دو است استدلال میکنند بر اینکه همه این عوالم یک مدبر و یک رب دارند، که در ربوبیت خود شریکى ندارد و چون قائل به وجود ربى واحد براى عالمیان بوده ‏اند، ناچار از کلمه رب العالمین تصورى در ذهنشان مى ‏آید، چون معنا ندارد بدون تصور چیزى، تصدیق به آن کنند. و به عبارت خلاصه ‏تر اینکه: رب العالمین کسى است که اهل یقین، وقتى به آسمانها و زمین و ما بین آن دو می‏نگرند و نظام واحد را در آنها مى‏ بینند به وى و به ربوبیتش نسبت به همه آنها یقین پیدا میکنند. و استدلال به تحقق تصدیق بر تحقق تصور قبل از آن، قویترین استدلالى است که ممکن است اقامه شود بر اینکه خداى تعالى به وجهى قابل درک و به تصورى صحیح قابل تصور است هر چند که به حقیقت قابل درک نیست و محال است احاطه علمى به وى یافت.
از این گفتار دو نکته روشن می شود: اول اینکه: موسى (ع) در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسید به چیزى حواله داد که اهل یقین میتوانند تصورش کنند، چون به وجودش یقین دارند (و خلاصه فرمود اگر میخواهى رب العالمین را تصور کنى و بدانى که کیست، باید اهل یقین شوى). دوم اینکه: آن حجیت و برهانى که در سخن خود بدان اشاره کرد، برهانى بود بر توحید ربوبیت، که آن را از وحدت تدبیر گرفته بود، چون در قبال وثنى ‏ها باید همین مساله توحید ربوبیت اثبات شود، زیرا وثنى‏ ها -همانطور که مکرر گفته شد- قائل به توحید ذات هستند، و در ربوبیت خدا شریک قائل شده ‏اند.
امام علی (ع) می فرماید: «أیها الناس، سلوا الله الیقین، وارغبوا إلیه فی العافیة؛ فإن أجل النعمة العافیة، وخیر مادام فی القلب الیقین، والمغبون من غبن دینه، والمغبوط من غبط یقینه؛ اى مردم، از خداوند یقین بخواهید و عافیت از او مسألت کنید؛ زیرا بزرگترین نعمت عافیت است و بهترین چیزى که در دل پایدار ماند، یقین است و زیان دیده، کسى است که در دینش زیان بیند و رشک برده، کسى است که در یقینش بر او رشک برند».
برای اهل یقین نشانه ها و ویژگیهایی است چنانکه رسول اکرم (ص) می فرماید: «أما علامة الموقن فستة: أیقن بالله حقا فآمن به، وأیقن بأن الموت حق فحذره، وأیقن بأن البعث حق فخاف الفضیحة، وأیقن بأن الجنة حق فاشتاق إلیها، وأیقن بأن النار حق فظهر سعیه للنجاة منها، وأیقن بأن الحساب حق فحاسب نفسه؛ نشانه شخص بایقین شش چیز است: (اول) به حقانیت خدا یقین پیدا کرده و به همین جهت به او ایمان آورده ‏است، (دوم) یقین پیدا کرده که مرگ راست است و به همین جهت از آن در حذر است، (سوم) یقین پیدا کرده که رستاخیز راست است و از این رو از رسوایى (در آن روز) می‏ترسد، (چهارم) یقین پیدا کرده که بهشت راست است و از این رو مشتاق آن است، (پنجم) یقین پیدا کرده که دوزخ راست است و از این رو براى نجات از آن میکوشد و (ششم) یقین پیدا کرده که حساب راست است و از این رو از خود حساب می‏کشد».
امام علی (ع) می فرماید: «یستدل على الیقین بقصر الأمل، وإخلاص العمل، والزهد فی الدنیا؛ کوتاهى آرزو و اخلاص در عمل و بى‏ رغبتى به دنیا دلیل داشتن یقین است». همچنین می فرماید: «من أیقن أنه یفارق الأحباب، ویسکن التراب، ویواجه الحساب، ویستغنی عما خلف، ویفتقر إلى‏ ما قدم، کان حریا بقصر الأمل، وطول العمل؛ کسى که یقین داشته باشد که از دوستان جدا میشود و در خاک جاى می‏گیرد و با حساب رو به رو میشود و آنچه از خود برجاى میگذارد به کارش نمى‏ آید و به آنچه پیش می‏فرستد نیازمند است، سزاوار است که آرزو را کوتاه کند و در کار و عمل بکوشد». و نیز از او نقل شده که: «من تیقن أن الله سبحانه یراه ‏وهو یعمل بمعاصیه فقد جعله أهون الناظرین؛ کسى که یقین دارد خداوند سبحان او را می‏بیند و با این حال او را نافرمانى می‏کند، بی‏گمان خداوند را بى‏ مقدارترین بینندگان قرار داده است».


منابع :

  1. محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمه- ج 14 صفحه 7179

  2. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 15 صفحه 376-375

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27222