حسن و قبح عقلی در افعال

نظریه ای وجود دارد که می گوید در مکتب اخلاق کاری کنید تا بشر بتواند زیباییهای معنوی کارهای اخلاقی را درک کند، زیبائی فداکاری، زیبایی استقامت، زیبائی انصاف دادن نسبت به دیگران درباره خود، زیبائی گذشت، زیبائی حلم، زیبائی تحمل، زیبائی جود، زیبائی سخا را درک بکند. اگر این زیباییها را درک بکند همان طور که زیباییهای حسی را درک می کند (در این صورت به سوی این اعمال جذب می شود). مثلا وقتی یک قالی زیبا را می بیند، عاشق و شیفته اش می شود و آن را به قیمت گرانتر از قیمت اصلی می خرید. چرا؟ چون زیبائی اش را درک می کند. کاری بکنید که مردم زیباییهای مکارم اخلاقی را درک بکنند، فکرشان در زیبایی محدود نباشد به مسائلی که مربوط به امور جنس است، هزاران زیبائی دیگر را که در طبیعت وجود دارد، زیبائیهایی که خیال درک می کند احساس نماید، و بعد برود بالاتر و اوج بگیرد، زیباییهای کارهای نیک را، زیبایی نیک کرداری را درک بکند و در مقابل، زشتی و بدی و منفوریت کارهای بد را حس بکند. کاری بکنید که اصلا دروغ در نظرش زشت و یک شیء متعفن و گندناک باشد، شیئی که اساسا ذوق او از آن تنفر دارد و اصلا ذائقه اش را اصلاح کنید که ذائقه او از غیبت کردن تنفر داشته باشد. آیا باور می کنید که اخلاقیون یعنی آنهایی که فی الجمله خودشان را تربیت کرده اند واقعا ذائقه شان از غیبت کردن تنفر دارد، ذائقه شان از دروغ گفتن تنفر دارد، ذائقه شان از خیانت کردن به مردم تنفر دارد، ذائقه شان از ظلم و تجاوز به حقوق مردم تنفر دارد. اصلا ذائقه آنها این اعمال را نمی پسندد، نمی خواهد و دور می اندازد. ذائقه را درست کنید ولی ذائقه عقلی، ذائقه فکری، ذائقه معنوی، ذائقه که درست بشود انسان خود به خود همین جور می شود. راهش چیست؟ البته راه دارد.
هر حس فطری را با تربیت خیلی خوب می شود پرورش داد. ما در عمر خودمان واقعا دیده ایم افرادی را که ذائقه آنها این جور شکفته شده است. ذائقه آنها از ذکر و یاد خدا لذت می برد که از هیچ غذای مطبوعی و از هیچ لذت جسمی آن قدر لذت و حظ نمی برد. ذائقه چنین انسانی به گونه ای است که از عبارت لذت می برد، از هدایت و ارشاد مردم لذت می برد، از خیانت کردن به مردم تنفر دارد، از غیبت تنفر دارد. اگر خدا هم به او بگوید من تو را به خاطر غیبتهایت عذاب نمی کنم و به خاطر راستگویی ات پاداش نمی دهم، از این ساعت تکلیف ما از دوش تو برداشته شده، خودت مختار و آزادی، می خواهی غیبت بکن می خواهی غیبت نکن، باز هم غیبت نمی کند، چون ذائقه اش رسیده به حدی که از غیبت کردن و تهمت زدن و فحشاء و از هر کار زشتی تنفر دارد، زیبایی عدالت را درک می کند، زیبائی احسان را درک می کند، زشتی فحشاء را درک می کند، زشتی بغی (به تعبیر قرآن) را درک می کند. عجب تعبیری قرآن دارد. می گوید معروف و منکر یعنی زشت. «ان الله یأمر بالعدل و الإ حسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون؛ همانا خدا فرمان به عدل و احسان می دهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر می کند و از کارهای زشت و منکر و ظلم نهی می کند و به شما از روی مهربانی پند می دهد، باشد که موعظه خدا را به یاد آورید». (نحل/ 90) این مطلبی بود که متکلمین اسلامی و به دنبال آنها فقهای اسلامی در باب حسن و قبح گفته اند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 110-108

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/2735