بخل و طمع از منظر روایات

بخل عبارت از حالتی است که در انسان وجود دارد یا پدید می آید و موجب می شود که او دست از بخشش و جوانمردی بردارد و به خست روی آورد. در این حالت علاوه بر آنکه خود چنین می شود کم کم دیگران را هم دعوت می کند تا مثل او شوند! به کسی کمک نکنند و خسیس باشند و به قول معروف نم پس ندهند! از امام صادق (ع) درباره چنین افرادی روایت شده است که فرموده اند: شحیح هم نسبت به آنچه در دست خودش است بخل می ورزد و هم نسبت به آنچه در دست مردم است تا جایی که هرچه را در دست مردم ببیند، آرزو می کند آن را به دست آورد، خواه از طریق حلال باشد یا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند روزی او قرارداده نیست. در چنین حالتی، فقرا و نیازمندان بطور کلی فراموش می شوند و مهر و محبتی که از طریق دیگران به آنها می رسید قطع می شود. فاصله فقیر و غنی زیادتر می شود و جامعه دچار بحران می گردد.
امام علی (ع) جمله ای دارد راجع به بخیل. بخیل یکی از آن آدم هایی است که خود واقعی اش را گم کرده یعنی خود ش شده پول و ثروت. آدمی که پول و ثروت را برای او اصالت پیدا می کند و هدف می شود و به تعبیر روانشناسی امروز در پول تثبیت و تحکیم می شود یعنی در پول غرق می شود و نقش می بندد، چنین آدمی من واقعی او شده پول، و غیر از پول من دیگری ندارد چون من اصلی را گم کرده و از دستش رفته است. نتیجه این است که خودش را برای پول می خواهد نه پول را برای خودش. یعنی از جان، حیات، سلامت و عمر خودش مایه می گذارد برای پول، ولی از پول حاضر نیست مایه بگذارد برای سلامت، سعادت و حتی عمر خودش. در نهج البلاغه حکمت 126 می فرماید: «عجبت للبخیل یستعجل الفقر الذی منه هرب و یفوته الغنی الذی ایاه طلب؛ در شگفتم از بخیل که شتابان در طلب فقری است که از آن می گریزد، و بی نیازیی که در طلب آن است از دستش می رود.»
در ادامه می فرماید: «فیعیش فی الدنیا عیش الفقراء، و یحاسب فی الآخرة حساب الاغنیاء؛ پس در دنیا مانند بینوایان زندگی می کند، و در آخرت مانند توانگران حساب پس می دهد». در دنیا مثل یک آدم فقیر و بدبخت و مفلوک زندگی می کند چون خودش را صرف پول می کند و حاضر نیست پول را صرف خودش بکند. لباس کهنه می پوشد، غذای ساده مثل نان و پنیر می خورد. از این آدم باید پرسید برای چه تو چنین کاری می کنی؟ ایثار که نمی خواهد بکند. اگر آدمی بود که ثروت را صرف خودش نمی کرد ولی صرف دیگران می کرد، او اهل ایثار بود، اما محبت در بخیل است که فقط می خواهد جمع بکند. امیرالمؤمنین می گوید اصلا فقر یعنی چه؟ یعنی نداشتن. آدم وقتی که نداشته باشد، غذای خوب، مسکن خوب، مرکب خوب، لباس خوب گیرش نمی آید. تو بدبخت که الآن هم گرفتار همان هستی. تو یک عمر نان و پنیر می خوری برای اینکه مبادا فقیر بشوی و مجبور باشی نان و پنیر بخوری. تو حالا هم به نان و پنیر افتاده ای. یک عمر نان و پنیر می خورد که مبادا فقیر بشود بخواهد نان و پنیر بخورد! این همین است که انسان خودش را گم کرده یعنی خود واقعی اش را از دست داده است.
در احادیث اسلامی، روایات تکان دهنده ای درباره بخل دیده می شود، از جمله: امام علی (ع) می فرماید: «البخل جامع لمساوئ العیوب، وهو زمام یقاد به إلی کل سوء؛ بخل دربردارنده بدیهای هر عیبی است و افساری است که (بخیل) به وسیله آن به سوی هر بدی کشانده می شود» و نیز: «البخل عار؛ بخل، ننگ است». همچنین: «البخل جلباب المسکنة؛ بخل ردای بینوایی است». همچنین نقل شده که فرمود: «البخل بالموجود سوء الظن بالمعبود؛ بخل ورزیدن به آنچه در دست داری بدگمانی به معبود است» و نیز فرمود: «من بخل بماله ذل، من بخل بدینه جل؛ هر که در مال خود بخل ورزد، خوار شود و هر که در دین خود بخل ورزد، سربلند گردد».
امام حسن (ع) در پاسخ به پرسش پدرش از او درباره تنگ چشمی می فرماید: «أن تری ما فی یدیک شرفا وما أنفقت تلفا؛ تنگ چشمی آن است که آنچه را داری مایه شرافت پنداری و آنچه را انفاق کنی، تلف شده و بر باد رفته انگاری». امام صادق (ع) می فرماید: «إنما الشحیح من منع حق الله، وأنفق فی غیر حق الله عز و عجل؛ تنگ چشم، کسی است که حق خدا را نپردازد و در راهی جز حق خداوند عزوجل خرج کند». همچنین می فرماید: «الشح أشد من البخل، إن البخیل یبخل بما فی یده، والشحیح یشح علی ما فی أیدی الناس وعلی ما فی یده، حتی لا یری فی أیدی الناس شیئا إلا تمنی أن یکون له بالحل والحرام، لا یشبع ولا ینتفع بما رزقه الله؛ تنگ چشمی، بالاتر و بدتر از بخل است؛ زیرا بخیل نسبت به آنچه خود دارد بخل می ورزد، اما تنگ چشم هم به مال مردم و هم به مال خودش بخل می ورزد، تا جایی که هر چه دست مردم می بیند آرزو می کند که، به حلال یا حرام، از آن او باشد، از آنچه خدا روزیش کرده نه سیر می شود و نه سودی بر می گیرد».
امام رضا (ع) می فرماید: «البخل یمزق العرض؛ بخل آبرو را بر باد می دهد». امام هادی (ع) می فرماید: «البخل أذم الأخلاق؛ بخل نکوهیده ترین خوی است». رسول خدا در حدیثی می فرمایند: «البخیل بعید من الله بعید من الناس، قریب من النار؛ بخیل از خدا دور است، از مردم نیز دور است و به آتش دوزخ نزدیک است» (بحار الانوار، ج 73، ص 308)، همین مضمون (با مختصر تفاوتی) از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده است.
در حدیث دیگری، امام امیر مؤمنان علی (ع) می فرمایند: «النظر الی البخیل یقسی القلب؛ نگاه کردن به بخیل، انسان را سنگدل می کند» (تحف العقول، ص 214). این تعبیر نشان می دهد که باطن بخیلان آن قدر تاریک و آلوده است که بازتاب آن در چهره آنان، سبب سنگدلی نگاه کننده می شود. در حدیث دیگری از پیامبر اکرم نقل شده است که آن حضرت در حال طواف خانه خدا بود، مردی را مشاهده کرد که در پرده خانه کعبه درآویخته و می گوید: خداوندا! به حرمت این خانه سوگندت می دهم که گناهان مرا ببخش. رسول خدا خطاب به آن مرد فرمود: مگر گناه تو چیست؟ آن را توصیف کن. عرض کرد: بزرگتر از آن است که بتوانم توصیف کنم. حضرت فرمودند: وای بر تو! گناه تو بزرگتر است یا خشکی ها؟! عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای رسول خدا! حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟! عرض کرد: گناه من ای رسول خدا! حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟! عرض کرد: گناه من. باز حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟! عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای رسول خدا! حضرت فرمودند: (بگو ببینم) گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟! عرض کرد: خدا بزرگتر و بالاتر و گرامی تر است. حضرت فرمودند: وای بر تو! بگو ببینم چه گناهی کرده ای (که از آن به این بزرگی یاد می کنی)؟ عرض کرد: ای رسول خدا! من آدم ثروتمندی هستم، ولی هنگامی که نیازمندی به سراغم می آید، گویی شعله آتشی را در برابر من قرار داده اند. (آری! من از دیدن نیازمندان وحشت دارم و متنفرم).
پیامبر فرمودند: از من دور شو و مرا به آتش خود نسوزان. سوگند! به خدایی که مرا به هدایت و کرامت مبعوث کرده، اگر در میان رکن و مقام (گرامیترین نقاط روی زمین در کنارخانه خدا) بایستی و دو هزار سال عبادت کنی و گریه کنی، به حدی که از چشمت نهر آب جاری شود و درختان را سیراب کند، سپس بمیری، در حالی که لئیم و بخیل هستی، خداوند تو را به صورت در آتش خواهد افکند، آیا نمی دانی که خداوند می گوید: هر کس بخل کند، درباره خود بخل کرده و هر کس از بخل خویش در امان باشد، رستگار است» (جامع السعادات، ج 2، ص 111).
این حدیث نشان می دهد که بخل سرچشمه انواع گناهان و مفاسد می شود که انسان را تا این حد از خدا دور می سازد و نیز در حدیث دیگری، پیامبر اکرم می فرمایند: «یقول قائلکم الشحیح اعذر من الظالم و ای ظلم اظلم عند الله من الشح حلف الله بعزته و عظمته و جلاله لا یدخل الجنة شحیح و لا بخیل؛ بعضی از شما می گویند: بخیل از ظالم معذورتر است، ولی چه ظلمی نزد خدا از بخل برتر می باشد، خداوند به عزت و عظمت و جلال خود سوگند یاد کرده است که هرگز حریص و بخیل وارد بهشت نشود» (جامع السعادات، ج 2، ص 111).
همچنین در حدیث دیگری، پیامبر (ص) می فرمایند: «الشح و الایمان لا یجتمعان فی قلب واحد؛ بخل و حرص با ایمان در یک قلب جمع نمی شود آنجا که پای حرص و بخل در میان آید، ایمان از آنجا رخت بر می بندد» (جامع السعادات، ج 2، ص 111) و نیز در جای دیگر نیز پیامبر (ص) می فرمایند: «البخل شجرة تنبت فی النار فلا یلج النارالا بخیل؛ بخل درختی است که در آتش دوزخ می روید و به همین جهت، تنها بخیلان وارد دوزخ می شوند» (همان، ص 110). نقل شده است که یکی از یاران پیامبر اکرم در جهاد شهید شد، زنی از آشنایانش برای او می گریست و می گفت: وا شهیدا!، پیامبر فرمودند از کجا می دانی او شهید از دنیا رفته: «فلعله کان یتکلم بما لا یعنیه او یبخل بما لا ینقصه؛ شاید او درباره مسایلی که به وی مربوط نبوده، سخن می گفته است یا نسبت به چیزی که کمبودی برای او ایجاد نمی کرده بخل می ورزیده است» (همان، ص 111).
این حدیث نشان می دهد که سخنان بیهوده و بخل مخصوصا در جایی که لطمه ای به انسان نمی زند، سبب می شود که بزرگترین افتخار یک انسان، یعنی شهادت را کم رنگ یا بی رنگ کند و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «جاهل سخی احب الی الله من عابد بخیل وادوی الداء البخل؛ جاهل با سخاوت نزد خدا، از عابد بخیل محبوبتر است و بدترین دردها درد بخل است» (جامع السعادات، ج 2، ص 110). این حدیث بیانگر آن است که بخل آثار عبادت عباد را نیز از میان می برد. باز از رسول خدا نقل شده که فرمود: «الموبقات ثلاث شح مطاع و هوی متبع و اعجاب المرء بنفسه؛ سه چیز باعث هلاکت است، بخل و حرصی که انسان از آن اطاعت کند و هوای نفسی که از آن تبعیت نماید و خودپسندی انسان نسبت به خویش» (جامع السعادات، ج 2، ص 110).
در حدیث دیگری چنین آمده است: گروهی از اسیران (خطرناک) را خدمت رسول خدا آوردند، حضرت به حضرت علی (ع) دستور داد، همه آنها را گردن بزنند، ولی یکی از آنها را استثناء کردند. آن مرد پرسید: چرا مرا از یارانم جدا کردی، در حالی که گناه ما یکسان بوده است؟ حضرت فرمودند: به این علت که خداوند متعال به من وحی فرستاده است که تو سخاوتمند قوم خود هستی و من تو را (به این جهت) نمی کشم. آن مرد مسلمان شد و شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر اسلام داد (میزان الحکمه، ج 2، ص 1277، ح 8380).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 177-178

  2. محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمه- جلد 2- صفحه ‏1277

  3. ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن- جلد 2

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27513