وجدان و مسئله نسبیت اخلاق

دلیل کسانی که قائل به نسبیت اخلاق بودند این است که اصولا پایه اخلاق بر حسن و قبح عقلی گذاشته شده است، براینکه عقل بشر کارهائی را خوب و کارهائی را زشت می داند. کارهای خوب را می گویند اخلاق حسنه و کارهای زشت را می گویند اخلاق رذیله. آنوقت می گفتند فکر بشر درباره این حسن و قبح در زمانهای مختلف عوض می شود، پس قهرا پایه اخلاق، ثابت و عمومی نیست، یک چیز ممکن است در محیطی اخلاق خوب شمرده شود و همان چیز در جای دیگر اخلاق بد شمرده شود.
در جواب اینطور گفتیم که این استدلال دو پایه دارد. یکی اینکه پایه اخلاق حسن و قبح است و دیگر اینکه حسن و قبح یک امر نسبی است. به قول منطق، صغرائی دارد و کبرائی، و قهرا از صغری، کبری نتیجه گرفته می شود. صغرای این استدلال این است که اخلاق برپایه حسن و قبح استوار شده است و حسن و قبح یک امر نسبی است، و کبرای آن اینست که اخلاق برپایه امر نسبی قرار داده شده است و چیزی که برپایه امر نسبی قرار داده شود نسبی است، پس اخلاق نسبی است. راجع به پایه اول این نظریه یعنی اخلاق بر اساس حسن و قبح است، باید گفت که این سخن اصلا درست نیست. اخلاق سقراطی اینطور است. سقراط یکی از معلمین اخلاق است و یک مکتب اخلاقی مخصوص به خود دارد. این فیلسوف یونانی پایه اخلاق خودش را بر حسن و قبح نهاده است. اما اخلاق اسلامی تکیه اش بر حسن و قبح نیست. پس این ایراد اگر وارد باشد بر اخلاق سقراطی وارد است.

آیا حسن و قبح یک امر نسبی است؟
رکن دوم این استدلال را هم بحث کنیم که آیا واقعا حسن و قبح یک امر نسبی است یا نه؟ عرض می کنم که آن چیزی که اساس حسن و قبح است، امر نسبی نیست. شما کلمه وجدان را شنیده اید. (بجای اینکه بحث را روی حسن و قبح بیاوریم روی کلمه وجدان می آوریم) می بینید افراد می گویند: وجدانا فلان مطلب این است، تو و وجدانت این مطلب اینطور است یا نه؟ یا می گوئیم یک قاضی با وجدان اینگونه قضاوت می کند. این وجدان چیست؟ آیا وجدانها هم متغیرند، در هر زمانی وجدانها یکجور حکم می کنند، وجدان مردم این عصر با وجدان مردم ده سال یا یک قرن پیش متفاوت است؟ آیا همینطور که رنگ لباس مردم، وسایل حمل و نقل مردم، وسایل روشنائی مردم تغییر کرده است و می کند، وجدانهای مردم هم تغییر می کند؟
هر کسی در خودش یک احساسی دارد و آن احساس این است که قوه ای در وجود اوست که می تواند حتی علیه خود او قضاوت بکند. این قوه، همان وجدان است. می گویند " کانت " فیلسوف معروف آلمانی که از مشاهیر فیلسوفان جهان است جمله ای دارد که این جمله را بر سنگ قبر او نوشته اند. می گوید: "دو چیز است که اعجاب آدمی را بر می انگیزد یکی آسمان پرستاره ای که بالای سر ما قرار دارد که هر چه بیشتر در این آسمان مطالعه شده عظمت بیشتری پیدا کرده است، و یکی هم وجدان که در دل آدمی قرار دارد ".
انسان گاهی حتی علیه خودش قضاوت می کند یعنی هنگامی که بین او و شخص دیگری در موضوعی اختلاف است، ممکن است که در عمل به سخن آن شخص تن ندهد و حق او را پایمال کند اما همینکه در کاری که کرده است فکر می کند، می بیند که در اندرونش قوه ای است که او را ملامت می کند یعنی می بیند که خودش پیش خودش شرمنده است. این چه حسابی است که گاهی انسان پیش خودش شرمنده است؟ می گویند بچه باهوشی داخل اطاق خلوتی شد. دید یک گلابی در آنجا هست. آمد بیرون و گلابی را نخورد. یکی پرسید در اطاق کسی بود؟ گفت نه. گفت پس چرا گلابی را نخوردی؟ گفت خودم که بودم. این، حساب وجدان است.

آیا وجدان تغییر می کند؟
در اینکه وجدان انسان فی الجمله تغییر می کند بحثی نیست اما اینکه تغییر می کند یعنی چه؟ آیا خودش فی حدذاته تغییر می کند یا نه، مثل هر قوه ای از قوا تغییر می کند، احیانا فاسد می شود و خوب کار نمی کند مثل همه دستگاهها. هر دستگاهی آن وقت اثر خودش را می بخشد که سالم باشد، اگر مریض بشود خوب کار نمی کند. یک اتومبیل وقتی که خراب شد دیگر خوب کار نمی کند. چشم می بیند اما یک وقت هست که دیگر چشم کار نمی کند و دیگر نمی بیند. آدم هم یک وقت مریض می شود، چشمش زردی می آورد دنیا را زرد می بیند اما این دلیل این نیست که چشم در کار دیدش ثابت نیست یعنی انحراف پیدا می کند و در حال انحراف کج می بیند، یک چیز را دو چیز می بیند، همه چیز را سیاه می بیند. این، با آن حرف خیلی فرق می کند. حرف آنها این است که اساسا وجدانها متغیر است.
قرآن این حرف را نمی زند، بلکه می گوید وجدانها ثابت است ولی ممکن است مریض بشوند. اگر مریض شد خوب کار نمی کند، عوضی کار می کند. خیلی مطلب فرق می کند، از زمین تا آسمان فرق می کند. قرآن می فرماید: آیا آن کس که کار بدش در نظرش خوب جلوه کرده است، کار بد خویش را خوب می بیند؟ قرآن قبول می کند که انسان گاهی کار بدش را خوب می بیند، اما (این سخن را) روی این حساب نمی گوید که وجدان ذاتا متغیر است. می خواهد بگوید که وجدان مانند هر چیز دیگری در هنگام سلامت خوب کار می کند و در هنگام انحراف، عوضی.

حدیث پیامبر (ص) درباره امر به معروف و نهی از منکر
این حدیث را در باب امر به معروف و نهی از منکر نقل کرده اند و مکرر شنیده اید که پیغمبر اکرم در حجة الوداع یا در یک حج عمره، آنگاه که وارد خانه کعبه شدند، آمدند کنار در، دست به چهار چوب در گذاشتند، یک دست به یک طرف در و یک دست به طرف دیگر و شروع کردند برای مردم صحبت کردن. صحبت هم راجع به آینده بود که چنین می شود، چنان می شود. از آن جمله فرمودند زمانی خواهد آمد که مردم امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند. سلمان حاضر بود فرمود: یا رسول الله! آیا چنین چیزی خواهد شد که مردم ترک امر به معروف و نهی از منکر بکنند؟ فرمود بله، بالاتر هم می شود، زمانی خواهد شد که مردم امر به منکر کنند و نهی از معروف. باز بیشتر تعجب کرد. گفت: یا رسول الله! چنین زمانی خواهد آمد که مردم چنین کاری بکنند؟ فرمود از این بالاتر هم خواهد شد. گفت دیگر از این بالاتر چیست؟ فرمود زمانی می آید که مردم منکر را معروف ببینند و معروف را منکر، یعنی وجدانشان اینطور فاسد و خراب می شود، خوب را بد می بینند و بد را خوب، به عبارت دیگر وجدان انسان مسخ می شود، فطرت مسخ می گردد.
فطرت مسخ شده را به تعبیرات گوناگون به ما گفته اند. یک تعبیرش راجع به همین امر به معروف و نهی از منکر بود. تعبیر دیگری هم هست راجع به دل. در حدیث است که دل انسان نقطه سفیدی است که در وسط آن نقطه سیاهی است. انسان وقتی که گناه می کند، آن نقطه سیاه افزایش پیدا می کند، هر چه بیشتر گناه کند، آن نقطه سیاه بزرگتر می شود و ممکن است به جائی برسد که تمام سفیدی دل را بگیرد و دیگر جز سیاهی در دل نباشد. اما اگر دیگر گناه نکند، توبه کند و کار خیر انجام دهد، به هر نسبت که این کار را بکند، سیاهی دل کم و سفیدی آن زیاد می شود.
در حدیث دارد که قلبها سه گونه است: یکی قلب متلاشی و روشن، دیگر قلب سیاه، و سوم قلب منکوس یعنی وارونه. درباره قلب وارونه دارد که همه چیز را عوضی می بیند، خوب را بد و بد را خوب می بیند. پس از نظر ما درست است که وجدانها تغییر می کند اما نه به آن معنی که وجدان امر متغیری است و وضع ثابتی ندارد بلکه به معنای اینکه وجدان مانند هر قوه از قوای روحانی و جسمانی انسان حالت سلامت دارد و حالت انحراف. در حال انحراف خوب کار نمی کند، عوضی کار می کند.
خوبها و بدها دو قسم اند اموری که ما آنها را خوب می دانیم بر دو قسم است: بعضی، بالذات خوب هستند و برخی از جهت اینکه وسیله خوبها هستند، خوبند، چنانکه در امور بد، بعضی بالذات بد هستند و برخی از جهت اینکه مقدمه بدها می باشند، بدند. گاهی ما چیزی را می گوئیم خوب چون مقدمه یک خوب است، و چیزی را می گوئیم بد چون مقدمه یک بد است. آنچه که افکار مردم درباره اش در محیط ها و زمانهای مختلف فرق می کند و عوض می شود خود خوب و بدها نیست، بلکه مقدمه آنها است. یعنی ممکن است قضاوت مردم در یک زمان این باشد که فلان چیز وسیله خوبی است برای فلان امر خوب، و در زمان دیگر عقیده مردم عوض بشود که نه، این وسیله، وسیله بدی است. ولی قضاوت مردم درباره خود آن خوب یا بد عوض نمی شود. البته ممکن است بشر اشتباه بکند اما این، غیر از این است که وجدانش تغییر کرده باشد.
مثلا می گویند در میان بعضی اقوام حجاب خوب است و بی حجابی بد، و در میان اقوام دیگری بی حجابی خوب است و حجاب بد، پس معلوم می شود که این خوبیها و بدیها یک امر ثابتی نیست. اما باید گفت موضوع این است که نباید مسأله را روی حجاب و بی حجابی آورد. چیزی که در فطرت بشر است، مسأله عفت است یعنی خداوند انسان را و مخصوصا زن را طوری آفریده که به حقوق خانوادگی احترام بگذارد. در وجدان هر زنی هست که به شوهر خودش خیانت نکند. در وجدان هر مردی هم هست که به زن دیگری خیانت نکند. چون در خیانت که برگشتش به نسل است، مرد یک حساب دارد و زن حساب دیگری. زن نسلش چه از راه مشروع باشد و چه از راه نامشروع، نسل خودش است، برایش محرز است که این بچه، بچه اوست ولی مرد است که در متن خلقت یک حالت غیرتی به او داده شده است که همیشه زنش را مراقبت بکند برای اینکه نسلی که متولد می گردد، روشن باشد که واقعا نسل خودش است.
چیزی که در وجدان هر مرد و زنی هست، مسأله عفت است ولی چیزهائی هست که مقدمه و وسیله آن است یعنی آن کسی که می گوید حجاب خوب است آیا می خواهد بگوید که حجاب خودش از آن نظر که حجاب است خوب است قطع نظر از عفت؟ و اگر زن حجاب داشته باشد خوب است ولو اینکه این زن صد درجه بی عفت تر باشد از وقتی که بی حجاب بود؟ آیا آن کسی که می گوید حجاب خوب است، از این نظر می گوید که حجاب را مقدمه و حافظ و نگهبان خوبی برای عفت می داند؟ اگر به کسی که می گوید حجاب بد است بگوئی آیا عفت بد است، می گوید نه. همان فاسدترین و بی عفت ترین زنان دنیا هم معتقدند که بی عفتی بد است منتهی وقتی که بگوئی چرا این کار را می کنی؟ می گوید دیگران هم همینطورند منتها کارهای دیگران را نمی بینند و اعمال مرا می بینند. چرا کمونیستها نتوانستند با اشتراک جنسی و به اصطلاح با کمونیزم جنسی پیش بروند؟ ابتدا این کار را کردند ولی چون دیدند این امر بر خلاف فطرت و وجدان بشر است، این موضوع را از سال 1936 به کلی کنار گذاشتند و گفتند شرکت فقط در مال است، موضوع زن و ناموس باید احترامش محفوظ بماند.
مثال دیگر: اگر گفته شود زمانی بود که مردم توصیه می کردند به قناعت، و در آن زمان قناعت خیلی خوب بود اما حالا مردم توصیه به قناعت نمی کنند و می گویند قناعت بد است، قدیم قناعت خوب بود حالا بد است، جواب این است که مقصود از قناعت چیست؟ اصلا قناعت یعنی چه؟ قناعت نقطه مقابل طمع است «عز من قنع و ذل من طمع؛ قانع باش به آنچه که خود داری و دست طمع و ذلت پیش دیگری دراز مکن.» (غررالحکم، ج2/ ص 528). این کار دیروز خوب بود، امروز هم خوب است. اینها خیال می کنند در قدیم که می گفتند " قناعت "، یعنی به کم بساز، کمی از مال حلال را بگیر و مابقی را به دریا بریز. نه، قناعت نقطه مقابل طمع است. می گوید به مال خودت بساز و به مال دیگری چشم نداشته باش. وجدان انسانیت در تمام زمانها اینطور حکم می کرده است که شخص خودش را خوار و ذلیل نکند. یا اینکه می گویند ترک دنیا در گذشته خوب بود و حالا بد است. در پاسخ باید گفت آن ترک دنیائی که بد است دیروز هم بد بود و آن ترک دنیائی که خوب بود، امروز هم خوب است. اگر مقصود از ترک دنیا تنبلی کردن، غارنشینی و از همه مردم بریدن باشد، در گذشته بد بود، امروز هم بد است. قرآن می فرماید: «و رهبانیه ابتدعوها؛ رهبانیت، بدعت بود.» (حدید/ 27) رهبانیت را ما به مردم تعلیم ندادیم، در زمان عیسی هم نبود، از پیش خود در آوردند. و اگر مقصود از ترک دنیا، ترک دنیاپرستی باشد، الان هم خوب است.
تمام چیزهائی که می گویند قضاوت مردم در مورد آنها در زمانهای مختلف فرق می کند، مربوط به خوب و بدهای واقعی نیست، مربوط به وسائل خوب و بد است. قضاوت مردم درباره وسائل خوب و بد عوض می شود ولی درباره خوب و بد عوض نمی شود. یکی دیگر از مثالهائی که از اینها ذکر می کنند، مربوط به تعدد زوجات است. می گویند تعدد زوجات در قدیم خوب بود و حالا بد است. در جواب باید گفت اگر هدف از تعدد زوجات هوسرانی باشد، در قدیم خوب نبود حالا هم بد است. اما اگر تعدد زوجات در واقع چاره جوئی باشد، در گذشته خوب بود و حالا هم خوب است. با آن شرایطی که دارد همیشه خوب است. اگر آن شرایط نباشد، آن وقت بد بود، حالا هم بد است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان 1- صفحه 233-235 و 239-243

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27535