مجازات تهمت در دنیا و آخرت از نظر قرآن و احادیث

در روایات آمده است پیغمبر اکرم (ص) یک وقت در حضور اصحاب فرمود: «الا اخبرکم بشر الناس؛ آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟» گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: بدترین مردم آن کسی است که خیر خودش را از دیگران منع می کند و هر چه دارد تنها برای خودش می خواهد. آنهایی که حاضر بودند گمان کردند با این مقدمه دیگر بدتر از این افراد کسی نیست. یک وقت فرمود: آیا می خواهید به شما بگویم از این بدتر کیست؟ صنف دیگری را ذکر فرمود. اصحاب گفتند: خیال کردیم بدتر از این گروه دوم دیگر کسی نیست. بعد فرمود: آیا می خواهید از آن بدتر را به شما بگویم کیست؟ گفتند از این بدتر هم مگر هست؟ آنگاه صنف سوم را فرمود: بدتر از این افراد، مردمان بدزبان فحاش تهمت زن و آبروبرند. اینجا دیگر حضرت توقف کرد، یعنی بدتر از اینها دیگر وجود ندارد.
قرآن می فرماید خدا افراد تهمت زن را نه تنها در آخرت عذاب می کند بلکه در دنیا هم عذاب می کند. مسأله مکافات یک مسأله ای است. چنین چیزی به ما نگفته اند که هر گناهی عقوبتی در این دنیا دارد، نه، خیلی از گناهان است که اصلا در این دنیا عقوبتی ندارد، ولی هر گناهی در آن دنیا عقوبت دارد، اما خدا از بعضی گناهان در همین دنیا هم نخواهد گذشت. یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکس العمل دارد که می توانید آن را تجربه کنید! گناه تهمت زنی و آبروبری است. آنکه تهمت به ناحق می زند، به هر حال در یک روزی گرفتارش خواهد شد حال یا یک کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد: «والله یعلم وانتم لا تعلمون؛ خدا می داند و شما نمی دانید» (آل عمران/ 66). می خواهد بگوید مطلب خیلی بزرگ است، خدا می داند که این کار چقدر بزرگ است و شما نمی دانید!
خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمنین جلدة و لا تقبلوا لهم شهدة أبدا و أولئک هم الفاسقون* إلا الذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا فإن الله غفور رحیم؛ و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى کنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و شهادتشان را هرگز نپذیرید، و آنها فاسقانند* مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند که خداوند غفور و رحیم است» (نور/ 4-5). از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوء استفاده از این حکم هستند بیان مى کند، تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر اینگونه اشخاص مصون بماند، و کسى جرات تعرض به آبروى مردم پیدا نکند.
نخست مى گوید: کسانى که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافى عفت مى کنند باید براى اثبات این ادعا چهار شاهد (عادل) بیاورند، و اگر نیاورند هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید!. و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: و هرگز شهادت آنها را نپذیرید «و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» و آنها فاسقانند «و اولئک هم الفاسقون». به این ترتیب نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد، بلکه در دراز مدت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکه دار کنند، بعلاوه داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند. این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است، و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد باایمان و پاکدامن قائل شده است حکایت مى کند. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «اذا تهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء؛ هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمک در آب!». ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى گوید: مگر کسانى که بعدا از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است.
رمى در اصل به معنى انداختن تیر یا سنگ و مانند آن است، و طبیعى است که در بسیارى از موارد آسیبهائى مى رساند، سپس این کلمه به عنوان کنایه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به کار رفته است، چرا که گوئى این سخنان همچون تیرى بر پیکر طرف مى نشیند و او را مجروح مى سازد. قذف (بر وزن حذف) در لغت به معنى پرتاب کردن به سوى یک نقطه دور دست است، ولى در این گونه موارد -مانند کلمه رمى- کنایه از متهم ساختن کسى به یک اتهام ناموسى است، و به تعبیر دیگر عبارت از فحش و دشنامى است که به این امور مربوط مى شود. هر گاه قذف با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حد آن هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم تعزیر است (منظور از تعزیر گناهانى است که حد معینى در شرع براى آن نیامده بلکه به اختیار حاکم گذارده شده که با توجه به خصوصیات مجرم و کیفیت جرم و شرایط دیگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصمیم مى گیرد).
حتى اگر کسى گروهى را به چنین تهمت هائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و این نسبت را درباره یک یک تکرار کند در برابر هر یک از این نسبت ها حد قذف دارد اما اگر یک جا و یک مرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نیز یک جا مطالبه مجازات او را کنند، یک حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا کنند، در برابر هر یک حد مستقلى دارد! این موضوع بقدرى اهمیت دارد که اگر کسى را متهم کنند و او از دنیا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا کرده و مطالبه اجراء حد کنند، البته از آنجا که این حکم مربوط به حق شخص است چنانچه صاحب حق، مجرم را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اینکه آنقدر این جرم تکرار شود که حیثیت و عرض جامعه را به خطر بیفکند که در اینجا حسابش جدا است.
هر گاه دو نفر به یکدیگر دشنام ناموسى دهند در اینجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حکم حاکم شرع تعزیر مى شوند. بنابراین هیچ مسلمانى حق ندارد که دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلکه تنها مى تواند از طریق قاضى شرع احقاق حق کند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از این حکم اسلامى اولا حفظ آبرو و حیثیت انسانها است، و ثانیا جلوگیرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است که از این رهگذر دامان جامعه را مى گیرد، چرا که اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر کس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حیثیت و نوامیس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گیرد و حتى سبب مى شود که به خاطر این تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بدبین گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه، موجودیت خانواده به خطر مى افتد و محیطى از سوء ظن و بدبینى بر جامعه حکم فرما مى شود، بازار شایعه سازان داغ، و همه پاکدامنان در اذهان لکه دار مى گردند. اینجا است که باید با قاطعیت رفتار کرد، همان قاطعیتى که اسلام در برابر این افراد بدزبان و آلوده دهن نشان داده است.

مجازات تهمت به همسر
و سپس می فرماید: «و الذین یرمون أزوجهم و لم یکن لهم شهداء إلا أنفسهم فشهدة أحدهم أربع شهدت بالله إنه لمن الصدقین؛ کسانى که همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت) مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (نور/ 6). این آیه در حکم استثناء و تبصره اى بر حکم حد قذف است، به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد، چرا که ممکن است راست بگوید و نیز ممکن است دروغ بگوید. در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى کند که مساله به بهترین صورت و عادلانه ترین طریق حل مى گردد و آن اینکه نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.
چنانکه قرآن مى فرماید: کسانى که همسران خود را متهم مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. به این ترتیب شوهر براى اثبات مدعاى خود از یکسو، و دفع حد قذف از سوى دیگر، چهار بار این جمله را تکرار مى کند: «اشهد بالله انى لمن الصادقین فیما رمیتها به من الزنا؛ من به خدا شهادت مى دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى گویم» و در مرتبه پنجم مى گوید: «لعنت الله على ان کنت من الکاذبین؛ لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم». در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى آید نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد. اما او نیز مى تواند مجازات (زنا) را از خود دفع کند که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى دهد از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است.
در جای دیگر خداوند می فرماید: «إن الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و أعد لهم عذابا مهینا* و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنت بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتنا و إثما مبینا؛ آنها که خدا و پیامبرش را ایذاء مى کنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است* و آنها که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشکارى شده اند» (احزاب/ 57-58). در اینکه منظور از ایذاء پروردگار چیست؟ بعضى گفته اند همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مى آورد، چرا که آزار در مورد خداوند جز ایجاد خشم مفهوم دیگرى نمى تواند داشته باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که آزار و اذیت خداوند همان آزار و اذیت پیامبر و مؤمنان است، و ذکر خداوند براى اهمیت و تاکید مطلب است. و اما آزار و اذیت پیامبر اسلام مفهوم وسیعى دارد و هر گونه کارى که او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از کفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، هم چنین نسبتهاى ناروا و تهمت، و یا ایجاد مزاحمت به هنگامى که آنها را دعوت به خانه خود مى کند، همانگونه که در آیه 53 سوره احزاب آمده: «ان ذلکم کان یؤذى النبى؛ این کار شما پیامبر را آزار مى دهد» و یا موضوعى که در آیه 61 سوره توبه آمده که پیامبر را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى ساختند: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن؛ گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او آدم خوش باورى است» و مانند اینها. حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مى شود که آزار خاندان پیامبر مخصوصا على (ع) و دخترش فاطمه زهرا (س) نیز مشمول همین آیه بوده است.
در صحیح بخارى جزء پنجم چنین آمده است که رسول خدا فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى؛ فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است». همین حدیث در صحیح مسلم به این صورت آمده: «ان فاطمة بضعة منى یؤذینى ما آذاها؛ فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد». شبیه همین معنى درباره على (ع) از پیامبر گرامى اسلام نقل شده است. و اما لعن در این آیه به معنى دورى از رحمت خداست، و این درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است که در آیه قبل آمده بود. در حقیقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى که رحمتش گسترده و بى پایان است بدترین نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص که این طرد از رحمت هم در دنیا باشد و هم در آخرت، چنانکه در آیه مورد بحث اینگونه است و شاید به همین جهت مساله لعن قبل از عذاب مهین ذکر شده و تعبیر به اعد (آماده کرده است) دلیل بر تاکید و اهمیت این عذاب است.
در آیه بعد از ایذاء مؤمنان سخن مى گوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر اهمیت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرماید: کسانى که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشکارى شده اند. چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته. تعبیر «بغیر ما اکتسبوا» اشاره به این است که آنها مرتکب گناهى نشده اند که موجب ایذاء و آزار باشد، و از اینجا روشن مى شود که هرگاه گناهى از آنان سر زند که مستوجب حد و قصاص و تعزیر باشد اجراى این امور در حق آنها اشکالى ندارد و همچنین امر به معروف و نهى از منکر مشمول این سخن نیست.
مقدم داشتن بهتان بر اثم مبین به خاطر اهمیت آن است، چرا که بهتان از بزرگترین ایذاء ها محسوب مى شود و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نیزه و خنجر سختتر است، آن گونه که شاعر عرب نیز گفته: «جراحات السنان لها التیام و لا یلتام ما جرح اللسان؛ زخمهاى نیزه التیام مى یابد اما زخم زبان التیام پذیر نیست». در روایات اسلامى نیز اهمیت فوق العاده اى به این مطلب داده شده است. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم خداوند عزوجل مى فرماید: «لیأذن بحرب منى من آذا عبدى المؤمن!؛ آنکس که بنده مؤمن مرا بیازارد اعلان جنگ با من مى دهد!». قرآن شدیدا آنها را مورد سختترین حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشکار معرفى کرده است. شاهد این سخن در آیات بعد نیز خواهد آمد. در حدیث دیگر که امام على بن موسى الرضا از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است: «من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالى یوم القیامه على تل من نار حتى یخرج مما قاله فیه!؛ کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا درباره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآید!».


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 52-53

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14- صفحه 386-369 و جلد 17- صفحه 424-422

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27650