نقش صدقه و دعا در تغییر سرنوشت

قوانین آفرینش استثناء پذیر نیست. اگر تغییراتی در سنتهای جهان مشاهده می شود آن تغییرها معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاص جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان می یابد و آن سنت نیز در شرایط خاص خود کلیت دارد. پس تغییر قانون و سنت، به حکم قانون و سنت است ولی نه به این معنی که قانونی به حکم قانونی نسخ می شود، بلکه به این معنی که شرایط یک قانون تغییر می کند و شرایط جدید به وجود می آید و در شرایط جدید قانون جدید حکمفرما می شود. در جهان، جز قانون و سنت و ناموسهای لایتغیر وجود ندارد.
اگر مرده ای بطور اعجاز زنده می شود، آن خود حساب و قانونی دارد. اگر فرزندی همچون عیسی بن مریم بدون پدر متولد می شود، بر خلاف سنت الهی و قانون جهان نیست. بشر، همه سنتها و قانونهای آفرینش را نمی شناسد و همینکه چیزی را بر ضد قانون و سنتی که خود، آگاهی دارد در نظر می گیرد، می پندارد مطلقا برخلاف قانون و سنت است، استثناء است، نقض قانون علیت است و در بسیاری از موارد هم آنچه را که به عنوان قانون می شناسد قشر قانون است نه قانون واقعی. تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیره نقض سنت الهی نیست چرا که نه قوانین آفرینش استثناپذیر است و نه کارهای خارق العاده و استثناء در قوانین آفرینش است.
در حدیث آمده است که از رسول اکرم سؤال شد که با وجود اینکه هر حادثه ای که در جهان رخ می دهد به تقدیر الهی و قضاء حتمی او است، دعا و دوا چه اثری می تواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است. یک بحث خیلی عالی فقط در میان علمای شیعه هست و در غیر علمای شیعه نیست به نام بداء، یعنی تغییر سرنوشت. مثلا جریان اصلی عالم همین بوده که اوضاع چنان جلو می آمده که فردی در لحظه معین زمین بخورد ولی اگر همین فرد یک جریان دیگری به وجود می آورد مثلا صدقه ای می داد ممکن بود همین صدقه جلوی این جریان را بگیرد. یا یک دعا ممکن است جلوی یک جریان را بگیرد. و به همین خاطر ما در باب دعا داریم که «ان الدعاء یرد القضاء؛ دعا جلوی قضا و قدر را می گیرد». البته خود دعا هم به قضا و قدر است ولی آن یک جریان است و این جریان دیگری.
بنابراین آن خودش یک جریانی بوده که به آنجا منتهی می شده ولی مانعی هم نیست که یک جریان دیگری بیاید جلوی آن را بگیرد کما اینکه این قضیه معروف است و در اخبار ما وارد شده که عیسای مسیح از جلوی خانه ای می گذشت که در آن خانه عروسی بود، مسیح گفت فردا شب که شما بیایید اینجا می بینید که عروسی تبدیل به عزا شده. فردا شب آمدند دیدند باز هم عروسی است. گفتند چطور شد؟! عیسی گفت حتما جریان دیگری رخ داده است، عمل خیر سر زده است، بنا و مقرر بود که این عروس تلف شود. بعد می آیند و آن خانه را جستجو می کنند، ماری را در آنجا می بینند در حالی که برگی در دهانش است و بعد، از عروس تحقیق و بازپرسی می کنند، معلوم می شود که در همان شب فقیری می آید و کسی به آن فقیر رسیدگی نمی کند، این می بیند کسی به او رسیدگی نمی کند خودش بلند می شود از غذای خودش به او می دهد. وقتی که این را اقرار می کند مسیح می گوید همین کار جلوی این جریان را گرفت.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 145-146

  2. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 180-179

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27950