حقایق معنوی ادیان معیار تطبیق آنها

سنجش ادیان براساس حقایق آنها
سنجش ادیان و تطبیق تعالیم و اصول آن ها با یکدیگر، باید از مقوله ی سامی و هندی و جز آن تجاوز کند و کلیت کامل یابد. این امر البته چندان آسان نیست، از آن جا که لازمه ی آن انتقال از یک عالم دینی و فکری و روحی و نژادی به عالمی کاملا متغایر و متفاوت است. فهم اسلام برای یک مسیحی، یا مسیحیت برای یک مسلمان آسان تر از فهم دین بودایی برای هر دو است. نیز درک - حقایق دین هندو برای بودایی آسان تر از فهم اصول کیش یهود است برای او. لکن با وجود یان اشکال، چنین تطبیق و سنجشی از هر حیث لازم است و در مورد اسلام زمینه ای نیز از برای آن فراهم آمده است، از آنجا که از روزگاران پیش بعضی از بزرگان اسلام در هندوستان، در دربار اکبر و جهانگیر و برخی دیگر از سلاطین گورگانی آن دیار، با معنویت هندو تماس مستقیم حاصل کردند و اشخاصی مانند داراشکوه پا به عرصه ی وجود نهادند که برخی از کتب مهم عرفانی و دینی هندو مانند باگاوادگیتا و کتب اوپانیشاد را از سنسکریت به فارسی در آوردند و از آن سو حکمة الاشراق شهاب الدین سهروردی به سنسکریت ترجمه شد و عارفی مانند کبیر ظهور کرد، که هم مرشد مسلمان داشت و هم هندو، و با معنویت هر دو دین آشنا بود. لکن در سایر دیار اسلامی، چون در آن موقع حاجتی به این نوع تحقیقات نبود، عرفا و حکما به ذکر اصل وحدت ادیان اکتفا کردند و از بحث در جزئیات مطلب خودداری کردند و به ندرت محققی مانند ابوریحان در تحقیق ماللهند به سنجش عقاید هندوان و مسلمانان مبادرت ورزید.

شهود حقیقت ادیان توسط عارف
سنجش کلی ادیان باید مبنی بر این پایه باشد که حقیقت اصلی آن ها یکی است و هر دینی حقیقت واحد را به صورتی مطابق استعداد و طبع پیروان خود جلوه گر می سازد، بدون این که از اساس آن چیزی کاسته باشد. و همه ی این طرق به یک مبدا و حقیقت واصل می گردد، حقیقتی که فقط عارف می تواند در عالم تجرد، ماورای هرگونه تعین و کثرت، مشاهده کند. این موضوع را مولانا در کتاب فیه مافیه به وضوح بیان کرده است:
"روزی سخن می گفتیم در میان جماعتی، و میان ایشان هم جماعتی کافران بودند در میان سخن می گریستند و متذوق می شدند و حالت می کردند. سؤال کرد که ایشان چه فهم کنند و چه دانند این جنس را؟ مسلمانان گزیده از هزار یک فهم می کنند. ایشان چه فهم می کردند که می گریستند؟ فرمود که لازم نیست که نفس این سخن را فهم کنند، آنچه اصل این سخن است آن را فهم کنند. آخر همه مقرند به یگانگی خدا و به آنکه خدا خالق است و رازق است و در همه متصرف و رجوع به وی است و عقاب و عفو از اوست، چون این سخن را شنید، و این سخن وصف حق است و ذکر اوست، پس جمله را اضطراب و شوق و ذوق حاصل شود، که ازین سخن بوی معشوق و مطلوب ایشان می آید. اگر راه ها مختلف است امام مقصد یکی است. نمی بینی که راه به کعبه بسیار است، بعضی را راه از روم است و بعضی را از شام و بعضی را از چین و بعضی را از راه دریا از طرف هند و یمن، پس اگر در راه ها نظر کنی اختلاف عظیم و مباینت بی حدست، اما چون به مقصود نظر کنی همه متفق و یگانه همه را درون ها به کعبه متفق است و درون ها را به کعبه ارتباطی و عشقی و محبتی عظیم است که آن جا هیچ خلاف نمی گنجد. آن تعلق نه کفرست و نه ایمان، یعنی آن تعلق مشوب نیست به آن راه های مختلف که گفتیم. چون آن جا رسیدند آن مباحثه و جنگ و اختلاف که در راه ها می کردند، که این او را می گفت: که تو باطلی و کافری و آن دگر، این را چنین نماید، اما چون به کعبه رسیدند معلوم شد که آن جنگ در راه ها بود و مقصودشان یکی بود".

امر واقعی و خیالی در دین هندو
باید در نظر داشت که هر دینی واقعیت و حقیقت را از جهت و نظر گاهی خاص مشاهده کرده و جنبه ی مخصوصی از آن را تأیید می کند، بدون این که تمامیت و کلیت حقیقت را از دست دهد. نیز هر دینی سؤالی در میان می گذارد که در پاسخ آن شالوده ی عقاید و روش تفکر آن ریخته شده است. مثلا دین هندو مبنی بر امتیاز بین واقعیت و امور واهی و خیالی است. پس از بحث طویلی درباره ی این که واقعیت چیست، حکیم بدین نتیجه می رسد که واقعیت نه مادی است و جسمانی و نه نفسانی و خیالی و وهمی، بلکه صرف حقیقت ماورای هرگونه تعین و محدویت است، در عین این که این حقیقت در قلب انسان نهفته است و ضمیر واقعی اوست. یا به قول کتب مقدس هندو، ضمیر الهی یا آتمان همان حقیقت مطلق یا براهمان است، نتیجه ی نهایی سیر معنوی این است که آن حقیقت تویی. بنابراین اساس کیش هندو مبنی بر امتیاز بین واقع و غیر واقع و تفکر و غور در ماهیت و طبیعت اشیا و موجودات دار خلقت و سرانجام کشف حقیقت ماورای کلیه ی عوالم تعینات و تنزلات است.

رنج و درد در دین بودا
در دین بودایی، برعکس این، از تفکر درباره ی حقیقت مطلق و مبدأ جهان خلقت خودداری شده است و مؤسس این مسلک که بودا باشد، توجه خود را به درد و الم و شکنجه در حیات آدمی معطوف داشت و درصدد علاج آن برآمد. سؤالی که بودا در میان گذاشت این بود که، چگونه می توان درد و بدبختی و بیچارگی را، که تمام موجودات عالم در آن شریکند، از بین برد و به سعادت رسید. در جست و جوی حل این مسأله و پاسخ این پرسش بود که بودا زندگی دنیوی را ترک گفت و سال ها به ریاضت پرداخت، تا در آخر به مرحله ی اشراق رسید و به کشف حقایقی نایل آمد که پایه و اساس مذهب بودایی محسوب می شود.
تعالیم بودا مبنی بر از بین بردن درد و شکنجه و بدبختی است. بودا به این نتیجه رسید که فقط با از میان برداشتن تمایلات نفسانی و هوی و هوس و حتی میل و خواستن و اراده و علاقه به کسب مال و متاع دنیا و برخوردار شدن از لذایذ جسمانی و نیز با برطرف ساختن امتیاز بین «من» و «دیگری» می توان به این هدف نایل آمد و به مقام فنا یا نیروانا رسید و سعادت ابدی را در آغوش گرفت. بدین جهت بوداییان احترام زاید الوصفی برای همه ی موجودات زنده قائلند، تا این حد که راهبان این مسلک، در فصل تابستان توری بر روی صورت خود می اندازند تا مبادا حشره ای در بینی یا دهان آنان وارد شود و از حیات محروم گردد. نیز پیروان این دین مخصوصا آنان که تعالیم مکتب شمالی یا ماهایانا را دنبال می کنند، بودا را مبدأ و منشأ رحمت و محبت و کرامت و رأفت می دانند و معتقد به ملکی هستند بنام «اواکیلو تشورا» به سنسکریت، یا «کوان یین» به چینی که ملک رحمت است و تمام مراحل تکامل را  پیموده است و قدمی در عالم نیروانا نهاده است، لکن چون نسبت به تمام موجودات علاقه و محبت بی پایانی دارد و رحمت او شامل حال جمیع کائنات می شود، با خود سوگند خورده که تا آخرین علف صحرا را نجات و رهایی جاویدان نبخشد پای دیگر خود را از چرخ جهان طبیعت برندارد و کاملا وارد نیروانا نگردد.

نهی از تفکر در مبدء خلقت در دین بودائی
مذهب بودایی به رغم آنچه بعضی درباره ی آن نوشته اند، منکر خداوند و مبدأ نیست، بلکه بودا توجه خود را در چگونگی نجات خلق تمرکز داده و از تفکر درباره ی خلقت و مبدأ خودداری کرده است، نه این که منکر وجود مبدأ باشد. حتی درباره ی ماهیت نیروانا که به نظر بوداییان، غایت کمال و مقام مطلوب و هدف نهایی حیات آدمی است، بودا سکوت اختیار کرده و فقط مریدان را به وصال به آن تشویق کرده و از تفکر در حقیقت صرف امتناع ورزیده است. همین عدم امکان تفکر درباره ی مقام ذات باری تعالی را عارف معروف شیخ محمود شبستری به کمال وضوح در گلشن راز بیان کرده است:
در آلا فکر کردن شرط راه است *** ولی در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل *** محال محض دان تحصیل حاصل
چنان که در گفتار بودا آمده، انسان مانند پرنده ای است محبوس در قفس و زندان، یعنی زندانی که باید در این عمر کوتاه کوشش کند، تا از قید این زندان آزادی یابد. پس برای او سودی ندارد که این لحظات گرانبها را صرف تفکر در چگونگی ساختمان قفس و ماهیت آن کند، بلکه باید با سعی هر چه تمام تر در صدد از میان بردن و در هم ریختن قید این دام برآید و در اندیشه ی به دست آوردن آزادی حقیقی که رهایی یافتن از چرخ حیات و تعینات جسمانی و نفسانی است کوشش کند.

تشابه مسیحیت و بودا در مسئله نجات انسان
مسیحیت از جهتی با دین بودایی مشابه است، از آن جا که نظر اصلی آن نیز چگونگی نجات انسان از زندگی پرشکنجه ی این دنیا و مرگ است که به این نشأه پایان می بخشد و انسان را در مقابل دردناک ترین تجربیات زندگی قرار می دهد. چنان که قدیس اوگوستین، یکی از آبای مشهور مسیحی، اولین مرحله ی حکمت و معرفت را درک و فهم این حقیقت می داند که انسان روزی خواهد مرد. البته در تعالیم مسیح از مبدأ هستی بارها سخن به میان آمده و به خلقت عالم نیز اشاره شده است، چنان که در اول انجیل یوحنا، می فرماید: در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود. همان در ابتدا خدا بود. همه چیز به واسطه ی او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات حیات نیافت.
لکن بیشتر توجه مسیحیت به رهایی یافتن از وضع اسفناک حیات انسانی در این دنیاست. برای نجات از این موقعیت رقت انگیز و این عالم پرجور و ستم، مسیحیت محبت الهی و کرامت و دوستی نسبت به همسایه و نزدیک را تنها چاره و علاج می داند و بدین دلیل، در نظر یک مسیحی، خداوند قبل از هر چیز محبت است. حضرت مسیح با درد و شکنجه ای که در مصلوب شدن متحمل گردید، بار گناهان مردمان جهان را تقبل کرد و بدین دلیل با توسل به او، که نشانه ی محبت و مرحمت خداوندی نسبت به مخلوقات است، بشر می تواند از این دیار پردرد و الم نجات یابد.
صلیب مسیحیان که درک معنای آن برای پیروان ادیان دیگر اغلب مشکل و صعب است، برای یک مسیحی، مظهر همین حقیقت است و در مقابل آن یک عیسوی به یاد آن حقیقتی می افتد که برای این جهان قربانی شد تا بلکه این جهان بتواند به حقیقت بگراید. صلیب نه تنها تمثیل انسان کامل است بلکه نشانه ی مرحمت و لطف بیکران خالق است که حقیقت شریف روح را فدای این عالم ظلمانی کرد، تا به وسیله ی آن این ظلمت به نور تبدیل یابد و در نتیجه قلب سخت و منجمد بشر در حرارت محبت الهی ذوب شود و دیوار و حصاری که هر موجودی را از دیگری و مخلوق را از خالق جدا می کند فرو ریزد.

شناخت حقیقت در اسلام
در اسلام گرچه محبت و معرفت همیشه با یکدیگر آمیخته است و از هم مجزا نیست، اصل و اساس وحی محمدی شناخت حقیقت و واقعیت یکتا و تمییز بین وجود و عدم یا واقعیت و غیر واقعیت است، اصلی که کلمه ی طیبه ی شهادت اول آن را به واضح ترین و کاملترین وجهی ادا می کند. معنویت اسلام اساسا عرفانی است، یعنی مبنی بر معرفت است و دعای اولیای این دین، همان «رب ارنی الاشیاء کما هی» است و نهایت معرفت درک این مطلب است که واقعیت و حقیقتی جز الله نیست و «لااله» نفی هر گونه ثنویت و کثرت است و آنچه در نظر به صورت کثرت جلوه می نماید، امری وهمی بیش نیست. چنان که صاحب گلشن راز فرماید:
جهان خلق و امر آن جان یکی شد *** یکی بسیار و بسیار اندکی شد
همه از وهم توست این صورت غیر *** که نقطه دایره ست از سرعت سیر
یکی خط است ز اول تا به آخر *** برو خلق جهان گشته مسافر

رفع حجاب سخن اساسی تمام ادیان
با وجود این تباین نظرگاه بین مذاهب و طریق خاصی که هر یک برای وصول به حقیقت پیش می گیرد، ادیان در اساس و اصول و حیات معنوی با یکدیگر متفقند و حقایق اصلی را به نحوی از انحا جلوه گر می سازند. اصولا همه ی مسالک معنوی مبنی بر از میان برداشتن حجابی است که انسان را از حقیقت دور می کند و حقیقت را از نظر انسان مستور می دارد. آن حجاب را که به نفس اماره، یا ضمیر بشری، یا ابلیس درونی، تعبیر کرده اند باید از بین برد و تسلیم عقل و روح کرد، و به قول عرفان ابلیس درون را مسلمان کرد. یا به تعبیر دیگر باید اشتباهی را که بشر بر اثر ضعف نیروی معنوی و کاهش قدرت ذوق و مشاهده و هبوط از مقام کمال خود مرتکب شده و می پندارد که خود حقیقی است مستقل و وجودی است مجزی، از میان برداشت تا بر او ثابت شود که وجود او از دیگری است و او به خودی خود هیچ است. به قول مولانا عبدالرحمن جامی در مناجات تحفة الاحرار:
ای علم هستی ما با تو پست *** نیست به خود، هست به تو هر چه هست
ذات تو هم هستی و هم هست کن *** هست کن عالم نوی و کهن
هست تویی هستی مطلق تویی *** هست که هستی بود الحق تویی
هر چه ز هستی به سرای مجاز *** باشدش البته به هستی نیاز
با تو خود آدم که و عالم کدام؟ *** نیست ز غیر تو نشان غیر نام
گرچه نمایند بسی غیر تو *** نیست در این عرصه کسی غیر تو
کیست به پیدایی تو در جهان *** مانده به پیدایی خویشی نهان

اصل نبوت و دور بودن تاریخ در ادیان
از اصول دیگری که ادیان در آن متفقند، یکی وحی و نبوت است که حاصل آن در ادیان سامی، رسول و نبی است که در مسالک هندی به صورت آواتارا (Avatara) که همان مظهر الوهیت است، تبدیل می گردد، بدون این که در اساس این حقیقت تغییری حاصل شده باشد. نیز همه ی ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو به انحطاط می رود و چون طبعا و فطرتا در حال هبوط و دوری از مبدأ است و مانند احجار به سوی پایین حرکت می کند، نمی تواند به خودی خود به این سیر نزولی و انحاطا معنوی و اخلاقی خاتمه دهد. پس ناچار روزی یک شخصیت معنوی بلند پایه که از مبدأ وحی الهام سرچشمه می گیرد ظهور خواهد کرد و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد. در این مورد در تعالیم هر دینی به صورت رمز به حقایقی اشاره شده است، که با معتقدات آیین های دیگر توافق و هماهنگی کامل دارد و یکی از قاطع ترین دلایل، برای ایجاد وحدت حقیقت درونی ادیان به شمار می آید.

تنوع ظهور حقایق ادیان
البته ظهور همه ی حقایق در ادیان یکسان نیست، بلکه در بعضی موارد، اگر چه معنی یکی است. صور و اشکال بیان گوناگون است.

کیفیت ظهور کلام الهی در ادیان مختلف
مثلا کلام الهی در مورد دین یهود تورات، و در اسلام قرآن کریم، و در دین هندو کتاب های ودا است در حالیکه در مسیحیت، کلام الهی حقیقت حضرت مسیح است، و در کیش بودایی تا حدی که بتوان از کلام الهی سخن گفت شخص بوداست. و بدین جهت کتب مقدس این دو دین اخیر، یعنی انجیل و سوتراهای بودایی را نباید با قرآن کریم سنجید، بلکه مقام آنان در دین خود، بیشتر شباهت دارد به احادیث و روایات در دین اسلام. و بدین علت در حالیکه کیش یهودی و اسلام و هندو، هر یک دارای زبان مقدسی است که صورت و قالب کلام الهی است، و به ترتیب زبان آن ها، عبری و عربی و سنکریت است، در دین مسیحی و بودایی یک زبان سنسکریت، یا پالی، یا تامیل، یا چینی، یا ژاپنی تلاوت کرد و مراسم مذهب مسیحی و قرائت کتب دینی این مسلک را می توان در کلیسا به زبان لاتینی، یا یونانی، و یا یکی از زبان های جدید اروپایی، یا حتی زبان عربی انجام داد، چنان که در یکی از کلیساهای پاریس متداول است. در این دو مورد، شخصیت مرکزی آن دین، یعنی مؤسس و بانی آن، خود به صورت کلام الهی جلوه کرده، و به این ترتیب احتیاج به یک زبان مقدس را منتفی ساخته است.
لکن در مورد اسلام، یا دین یهودی و هندو، زبان مقدس لازمه ی حیات دینی و معنوی است و صورت و لباس کلام الهی محسوب می شود. نه نماز را می توان به فارسی، یا ترکی، یا کردی خواند، و نه ودا را به زبان اردو و یا هندی جدید،و نه تورات را به زبان انگلیسی، البته اگر مقصود انجام دادن عبادت باشد نه فقط مطالعه ی کتب آسمانی از لحاظ ادبی یا تاریخی، بدین دلیل آنان که به علت جهل و یا تعصبات مختلف در صدد از بین بردن این زبان های مقدس بر می آیند، زمینه را برای نابود ساختن ادیانی که در آن ها کلام الهی به این لسان ها ظهور کرده است مهیا می سازند.
امروزه بسیاری می کوشند تا تفاهم بیشتری بین ملل و تمدن های جهان به وجود آورند و هر قومی را از تاریخ و جغرافیا و ادبیات و اوضاع سیاسی و اقتصادی اقوام دیگر مطلع سازند، لکن برای نیل به این هدف، چنین مطالعاتی کافی نیست، بلکه باید در وهله ی اول در فهم ادیان و مشارب معنوی ملل، که قرن ها منشأ الهام متفکران و هنرمندان و راهنمای اخلاقی و اجتماعی مردم عالم بوده، و امروزه نیز نظر کلی بسیاری از افراد هر قوم و ملتی را تعیین کرده و محرک اصلی آنان می باشد کوشید و در صدد ایجاد هماهنگی بین این مسالک برآمد. این امر نیز مقدور نیست مگر با اعتقاد به وحدت آسمانی و معنوی ادیان. باید این اصل را که بزرگان نیز از قدیم به آن معتقد بودند، در عصری که به تفاهم بین ملل و تمدن های عالم احتیاج مبرم و حیاتی دارد، به کار برد. چون بقا و استمرار معنویت در جهانی که هر روز بیش از پیش از عالم معنی دور می شود، مبنی بر توسعه ی نظر و دوری از تعصب و پذیرش حقیقت کلی تمام مشارب معنوی و هماهنگی و وابستگی ادیان با یکدیگر است.
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست *** هر جا که هست پرتو روی حبیت هست


منابع :

  1. سیدحسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- صفحه 230-240

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28161