نقدی بر پروژه «اصلاح دینی» و پیامدهای آن در جوامع متجدد

"اصلاح" تب بشر متجدد
امروزه همواره صحبت از اصلاحات می شود و الحق انسان باید بکوشد تا نقایص جامعه و محیط خود را اصلاح کند. لکن اصلاح جامعه فقط هنگامی امکان پذیر است که انسان خود را اصلاح کرده باشد و این امری است که بشر جدید نسبت به آن کوچک ترین علاقه ای ندارد. امروز انسان می خواهد همه چیز را اصلاح کند، حتی نوامیس الهی را که خداوند برای اصلاح بشر فرستاده است، لکن اصلا علاقه مند نیست خود را اصلاح کند. این امر هم در تحولات اسف انگیز محافل مذهبی اروپا در پنج یا شش سال اخیر دیده می شود و هم در طغیان جدید جوانان امروزی. این روزها جوانان از ارزش های پر ریای جامعه ی اروپایی نسل گذشته انتقاد می کنند و می خواهند آن را اصلاح کنند، لکن حاضر نیستند به هیچ وجه نظم و انضباط و تربیت معنوی بپذیرند و اول خود را اصلاح کنند. به همین جهت دست به هر اصلاحی که می زنند با نقص توأم است، چون محدویت های عامل هر اصلاح و یا هر عمل دیگر، در آن عمل، اثر خود را باقی می گذارد.
این است فرق اساسی بین اصلاح دینی و اصلاح بشری به نحوی که امروزه مشهود است. از آن جا که دین از جانب خداوند متعال بر انسان نازل شده است و خداوند خیر محض است و از هر گونه نقص بری است و ماهیت انسان و طبیعت او بر وی آشکار است، اصلاح دینی که از او سرچشمه می گیرد، می تواند ریشه ی بدی را اول در فرد انسانی و بعد در جامعه محدود سازد و حتی تا آن جا که آنچه «سوی الله» است می تواند، مظهر خوبی محض باشد و بدی را از میان بر دارد.
اما اصلاح بشری صرف، یعنی اصلاحی که فقط از فکر و خیال و اندیشه ی بشری برخیزد، بشری که هنوز خود را اصلاح نکرده است، همیشه با محدویت و نقص آمیخته است و سرانجام بدی جدیدی را جایگزین بدی پیشین می سازد و چه بسا که نقص کوچکی را مبدل به نقصی عظیم تر می کند و به قول عوام از چاله در آمده در چاه می افتد.

خطرات اصلاح دین در جوامع متجدد
بنابراین مهلک ترین اقدامات، مبادرت به اصلاح پیام آسمانی است، یعنی تنها عاملی که می تواند خود انسان را تربیت و اصلاح کند. کوشش بشر اصلاح نیافته برای اصلاح دین که از جانب خداوند به منظور نجات بشر ارسال شده است، در واقع امری است شیطانی و معکوس کردن رابطه طبیعی بین علت و معلول. یعنی انسان باید خود را به وسیله دین که از مبدا کمال سرچشمه می گیرد کامل سازد و اصلاح کند، اکنون چگونه می تواند آنچه که خود هنوز کمال ندارد وسیله یافتن کمال و اصلاح کند.
این است خطر بزرگی که امروز مسیحیت و حتی ادیان دیگر را تهدید می کند، یعنی تسلیم شدن به هوی و هوس ها و مدهای نیمه دوم قرن بیستم، به عذر این که باید امروزی بود و با غفلت از این که آنچه امروز، امروزی است فردا دیروزی خواهد شد. البته باید پیام دین را در هر عصر مطابق لسان آن عصر بیان کرد و طبق دستور قرآن کریم با هر امتی مطابق قول و لسان آن سخن گفت. لکن بیان نوین یک حقیقت جاویدان، با تغییر دادن آن حقیقت طبق تمایلات یک عصر یا زمانه فرق دارد.
ممکن است یک عصر یا زمانه مجموعه ای از یک سلسله اشتباهات و کج سلیقگی هایی بیش نباشد و جامعه ای را به باد دهد، چنان که تاریخ بشر بارها شاهد آن بوده است. فقط فراموشی حقایق جاویدان و عالم معنوی است که ممکن است لحظه ای گذران از صیرورت را که اتفاقا نسل فعلی در آن قرار گرفته است، معیار واقعیت و حقیقت قرار دهد و نسبی و مقید و گذران را معیار مطلق و ثابت سازد.
وانگهی دین فقط هنگامی می تواند انسان را به خود جلب کند که مطلق و ثابت باشد و تسلیم عقاید زود گذر زمانه نشود. وضع فعلی دین در مغرب زمین، کاملا بر این حقیقت گواه است. گذشته از آنان که در داخل دینی متولد شده و هنوز ایمان خود را از دست نداده اند، هیچ شخص فکور دیگری حاضر به پذیرفتن دین نیست، مگر دین راهی غیر از ایدئولوژی های متداول معاصر مانند کمونیسم و سوسیالیسم و مادی گری و جز آن رائه دهد.
کوشش برخی از متفکران مسیحی، یا اسلامی، یا هندو، جهت جلب نظر مردم امروزی، با ادعای این که مثلا کرامت مسیحی همان برنامه اجتماعی کمونیسم است، یا اسلام همان عقاید اشتراکی است و امثال آن، جز تضعیف دین هیچ اثر دیگری ندارد و شخص عاقل اگر به این نوع استدلالات توجه کند، به جای انتخاب این ادیان، همان اصل آن افکار را که تازه برخی از متفکران متجدد ادیان ادعا می کنند دینشان شبیه به آن هاست، بر می گزیند. بشر متفکر امروزی مانند شخصی است که در شرف غرق شدن است و در جست و جوی ریسمانی است که از بالا برای نجات او انداخته شود و او را از مهلکه تمدن مادی بی روح و بی هدف فعلی نجات دهد.
برای اثبات زنده بودن دین در این عصر همین قدر بس که حتی مذاهب کاذب می تواند افراد زیادی را به دور خود گرد آورد. عطش معنوی بشر غربی آنچنان زیاد است که هر کس ادعای یک نوع طریق مداوا کند، می تواند یقین حاصل کند که پیام او شنیده خواهد شد.
افسوس که در یک چنین وضعی کم تر پیام اصیل دین و مخصوصا حکمت و عرفان عرضه می شود. در مشرق زمین نیز وضع نسل پیشین برای تجدد و فرنگی مآبی و بی توجهی نسبت به دین و فرهنگ تمدن های شرقی، تا حدی با تحولات سالیان اخیر تعدیل شده است و چه بسا افراد تحصیل کرده این جوامع که اکنون در جست و جوی حقایق ادیان خود هستند، و فقط باید علمای این ادیان به زبانی که قابل درک این طبقات باشد و بدون این که به هیچ وجه پیام این ادیان را تحریف کنند گنجینه های حکمت و عرفان و دین را در دسترس آنان قرار دهند.
در وضع فعلی وظیفه ادیان شرقی، مخصوصا اسلام، بس خطیر و در عین حال حیاتی است. هم باید میراث دینی و فرهنگی و سنن آسمانی حفظ شود و هم به جهان امروز عرضه گردد. هم باید طبقات جوان این تمدن ها به آیین و عقاید دینی خود باز گردانده شوند و هم باید این ادیان بتواند مستقیما و نیز با کمک به اعاده حیات معنوی و عرفانی در مسیحیت، جامعه اروپایی را اگر مقدور باشد از ورطه هلاکت نجات دهد، در حالی که خود این ادیان از جوانب گوناگون مورد تعرض و حمله قرار گرفته است.

نیاز همیشگی بشر به دین به خصوص دین خاتم
آنچه مسلم است این است که تا هنگامی که انسان وجود دارد، زاییده می شود، می زاید و می میرد، بر روی زمین راه می رود و آسمان نیلگون را بالای سر خود مشاهده می کند، دین زنده و پا برجا خواهد ماند، چون جست و جوی معنی و حمل بار امانت در سرشت آدمی است. نیز باید یادآور شد که هر چقدر نقایص و اشتباهات تمدن جدید، که قرن ها به خصومت و دشمنی با دین پرداخته است، بیشتر آشکار می گردد و بشر متوجه می شود که بدون ایمان و دین، بلندترین کاخ های خود را به روی زمین سست و مرداب وار بنا کرده است، بیشتر متوجه پیام دین می گردد. منتهی باید در چنین وضعی ادیان، اصالت و تمامیت خود را حفظ کنند و تسلیم نشوند، مخصوصا اکنون که نیروهایی که طی قرون آن ها را تحت فشار می گذارد خود تضعیف یافته و در حال فرو ریختن است.
قرن ها بشر کوشیده است تا اصل آسمانی خود را فراموش کند و دنیایی بسازد که بتوان در آن خداوند را فراموش کرد، لکن در همان لحظه که بنای این چنین جهانی به نظر تمام شده می آمد شکاف هایی در دیوارهای آن باز شد و سستی این دژ ظاهرا مستحکم را آشکار ساخت.
آیا بشر می تواند هنوز از آنچه واقعا هست غافل بماند؟ و نگاهی به آسمان نیندازد؟ و به خاطر نیاورد که تنها آن درخت، پا برجا و مستحکم است که «اصل ها ثابت و فرع ها فی السماء» باشد؟ و آیا آدمی می تواند هنوز انکار کند که مودت و برادری و دوستی فقط در ظل عنایت پروردگار و توجه به ملکوت انسان امکان پذیر است.

مصطفی آمد که آرد همدمی
بدون او همدمی با خلقت و ابنای بشر جز توهم و خواب و خیالی بیش نیست و بشر فقط می تواند از حقوق بشر صحبت کند حقوقی که عملا فاقد آن است، چون خود رعایت «حقوق الله» را نمی کند.
پس از چهارده قرن بزرگی پیامبر اکرم (ص) و دین وی در این امر آشکار است که هر چه او در آن زمان گفت، اکنون نیز صادق است و هر دستوری که در آن زمان داد، اکنون نیز اجرای آن، برای رستگاری و نجات انسان ضروری است. او نیز مانند سایر پیامبران حامل پیامی بود از متن واقعیت مطلق برای آنچه در انسان جاویدان و مطلق و فنا ناپذیر و ثابت است.
به همین جهت، این پیام همواره تازه و نوین است، و هر عصر انسان می تواند در آن معنی و هدف و آغاز و انجام حیات خویش را باز یابد و با گرایش به آن، از طوفان زندگی جان سالم به در برد و با پیروی از حامیان این پیام های آسمانی، مخصوصا آخرین آنان، کاروان حیات گذران خود را به سلامت به منزلگاه بقا و سعادت جاویدان رساند. در این ره همه پیامبران رهبر و هادی اند لکن:
ازیشان سید ما گشته سالار *** هم او اول، هم او آخر درین کار


منابع :

  1. سید حسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- صفحه 255-260

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28167