وجوه تمایز زن و مرد از نظر اسلام

اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون زندگی مادی در اراده و عمل برابری و مساوات قرار داده است. پس همان طور که مرد در نیازمندیهای مادی انسانی مثل خوردن و آشامیدن و غیر آن از مسائل حیات مادی مستقل است، زن نیز در اراده و عمل مستقل است و مالک دسترنج خود می باشد؛ جز اینکه اسلام در او دو خصوصیت قرار داده که فطرت و آفرینش الهی او به این دو خصلت از مرد ممتاز و متفاوت می شود: یکی از آنها این است که زن در ایجاد نوع انسانی و نمو آن به منزله کشت است و نوع انسان در بقای نسل خود بر وی اعتماد دارد؛ و از احکام الهی به آنچه که به کشت (تولید نسل)، اختصاص دارد؛ مختص شده و بدین ترتیب از مرد جدا و ممتاز گردیده است؛ «نساؤکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم» (بقره/آیه 223)؛ «زنان شما، محل بذر افشانى شما هستند پس هر زمان که بخواهید، مى توانید با آنها آمیزش کنید».

دوم آن که خلقت زن بر پایه رقت احساس و عاطفه رقیق و لطافت بنیان نهاده شده، و این ویژگی های جسمانی در انجام وظائفی که در یک اجتماع صالح بر عهده او است و باید به انجامش قیام کند مدخلیت تام دارد. در اسلام احکام مشترک بین زن و مرد و احکام اختصاصی هر یک، به این فلسفه گرفته شده از فطرت باز می گردد. و قبلا این آیه ذکر شده که: «و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنسآء نصیب مما اکتسبن واسئلوا الله من فضله إن الله کان بکل شیء علیما» (نسا/آیه 32)؛ «از خداوند درخواست برتری هائی را که به بعضی مردان نسبت به بعضی دیگر زنان داده شده ننمائید، هر کدام از مردان و زنان به همان اندازه بهره دارند که به دست آورده اند و از خدا طلب فضل و بخشش بنمائید که او به هر چیزی دانا است».

خداوند متعال با این بیان می خواهد بفرماید که: ملاک اختصاص مردان به برتری هائی (نسبت به زنان)، فقط اعمال و وظایفی است که عالم فطرت و آفرینش به هر یک از آنها محول می کند و این تنها ملاک اختصاص است و با این معیار استوار مردان بر زنان قیمومیت دارند. بنابراین زن در همه حقوق اجتماعی و احکام عبادی با مرد مشترک است، و در کسب و ملکیت و تعلیم و تعلم و جلب منافع و دفع ضررها استقلال دارد، جز در آنچه که به ملاحظه این دو خصوصیتی که فطرت برای بقای نوع انسان در زن قرار داده است از عهده او خارج است، که این دو ویژگی یکی به منزله کشتزار بودن (و محل پرورش نطفه انسان بودن اوست) و دیگری ظرافت و لطافت خلقت وی و به این دو دلیل از مرتبه مرد در فعالیت و اعمال نیرو و سرسختی و شدت و زندگی تعقلی خارج می شود. پس زن بر انجام اعمال سخت که محتاج قدرت زیاد و خشونت و تحمل شدید است که مهم ترین آنها جنگ و قضاوت و حکومت می باشد (طبعا) قادر نیست. به خلاف مرد که در فطرتش این خشونت و تعقل قرار داده شده، و او مرد است و برای مرد نسبت به زن درجه ای از برتری می باشد و آن همان درجه تعقل و بنیه جسمانی و بسط و فزونی در علم و قدرت بدنی اوست، پس برای مردان بر زنان درجه و مزیتی است.

همچنان که خداوند عزوجل بر اساس یک معیار کلی مجاهدین از مؤمنین را بر قاعدین از آنان برتری داده و فرموده است: «فضل الله المجـاهدین بأموا لهم و أنفسهم علی القاعدین درجه و کلا وعد الله الحسنی، نساء، 95» (نسا/آیه 95)؛ «(هرگز) افراد با ایمانى که بدون بیمارى و ناراحتى، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانى که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان (ترک کنندگان جهاد) برترى مهمى بخشیده و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان)، خداوند وعده پاداش نیک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمى برترى بخشیده است.پس خداوند مردان را بر زنان درجه ای از برتری داده است، با وجود اینکه آنچه در عرف زندگی اجتماعی و فطرت به نفع زن هاست همانند آن چیزی است که بر عهده آنها می باشد». و این مطلب موجب اصلی منع وجوبی زن ها از قتال و قضاوت و حکومت و منع استحبابی آنها از بسیاری از احکام دیگر می باشد. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی پیرامون آیه شریفه «لـلر جال علیهن درجته» آمده است که می گوید امام (ع) فرمود: «حق مردان بر زنان بیشتر از حق زنان بر مردان است» و این مطلب منافاتی با برابری آنها در حقوق ندارد. خداوند هم چنین در مورد برتری مردان بر زنان در مواهب اجتماعی می فرماید: «و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجته و الله عزیز حکیم» (بقره/آیه 228)؛ «و براى آنان، همانند وظایفى که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته اى قرار داده شده و مردان بر آنان برترى دارند و خداوند توانا و حکیم است». معروف آن چیزی است که مردم آن را به خوبی می شناسند، و عرف آن را از نظر تمدن متداول اجتماعی می پذیرد و ضد آن منکر است. و آن چیزی است که عرف آن را انکار می کند و در حیات اجتماعی قبول نمی نماید. پس معروف حتما باید چیزی باشد که مورد امضاء و تصدیق عقل قرار گیرد و شرع به آن دستور دهد اعم از سنت های پسندیده و فضائل اخلاقی و اخلاق حمیده. و چون اسلام شریعت خود را بر پایه فطرت واقعی و خلقت اصلی نوع انسان بنا نهاده است، معروف نزد وی همان است که مردم آن را بپذیرند، البته مردمی که بر مسیر فطرت حرکت کرده و از راه مستقیم و روش استوار آن خارج نشده اند. یکی از احکامی که بر این پایه استوار است، برابری افراد در حکم وارد بر آنها (حقوق و وظائف) است؛ که در نتیجه همه افراد در وظائف و آنچه بر عهده آنها است و در منافع (سود و زیان ) برابرند. و مخفی نماند که این تساوی به نحو احسن برقرار نخواهد شد جز با حفظ آنچه که برای هر فردی از افراد جامعه از خصوصیات فطری و آثار لازمه خلقت و شئون مختلف حیات وجود دارد؛ نه مسائل اعتباری موهوم و قراردادهای مصنوعی بر اساس تمدن پست و زبون مادی. پس در مدینه فاضله انسانی باید مراعات حال ضعیف و قوی، جاهل و عالم، نیازمند و بی نیاز بشود، و هر فطرتی بر اساس بناء اولیه و اصلی آن مورد نظر و ملاحظه قرار گیرد و مواد حیاتی لازم بر حسب احتیاج و درجه نیازمندی به آن اعطاء شود.
و این همان مساوات صحیح و واقعی است، و بر این پایه و اساس اسلام احکامش را در مورد سود و زیان زن ساری و جاری کرده است؛ و چیزهائی را که به نفع او و یا بر عهده او است همانند و برابر قرار داده است، البته با حساب دقیق و حفظ موقعیت فطرتی که خداوند تبارک و تعالی در دایره اجتماع همراه مرد از تناکح و تناسل به او اعطاء فرموده است. اسلام معتقد است که در مواهب اجتماعی برای مردان نسبت به زنان درجه ای از برتری است؛ پس گفته خداوند متعال «و للرجال علیهن درجته»(بقره/آیه 228)؛ «برای مردان نسبت به زنان مزیتی است» قیدی متمم و کامل کننده حکم سابق است و همه آیه معنی واحدی را می رساند؛ و آن این است که فطرت بین زن و مرد احکام واحدی را قرار داده است با حفظ برتری مردان بر زنان در این مواهب اجتماعی. و با همین معیار خداوند بین آن دو تساوی قائل شده و برای آنان احکامی را وضع فرموده است و آنچه را که به نفع و یا بر عهده او است همانند و مشابه قرار داده است. البته اسلام به هنگام قانون گزاری، احکام همسری و زوجیت را بر اساس خلقت مردی و زنی قرار داده، زیرا تجاذب جنسی در میان آنها غیر قابل اجتناب است و دست طبیعت، هر کدام از آنها را به وسائل و تجهیزات خاص تولید مثل مجهز ساخته است؛ و فرم جسمانی خلقت بیهوده و باطل انجام نگرفته است. و جز تولید مثل جهت بقای نسل هیچ غایت و منظوری برای این تجهیز و ساختمان نبوده است؛ بنابراین عمل نکاح و زناشوئی بر این واقعیت بنا نهاده شده، و به همین جهت احکام بر عفت و حجاب و اختصاص زن به شوهر و قرار دادن عده و مانند آن برای محکم کردن و استواری اساس خانواده ترتیب داده شده است. ولی قوانین موجود در دنیا اعم از غربی یا شرقی بنیان ازدواج را بر شرکت زوجین در زندگی خانوادگی قرار داده است، و این یک نوع زندگی اشتراکی در دائره ای تنگ تر و محدودتر از دایره اجتماع شهری است بدون ملاحظه و در نظر گرفتن اصل تولید مثل و حفظ اولاد و نسل، و به این دلیل قوانین دنیای امروز متعرض هیچیک از چیزهائی که اسلام در نظر گرفته است مثل عفت و حجاب و نفقه و غیر آن نشده است.


منابع :

  1. حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی- رساله بدیعه

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28451