شاخه‏ هاى توحيد افعالى‏ در قرآن

توحید مراتبی دارد: توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال، توحید در عبادت . توحید در افعال عبارت است از اینکه موثر و فاعل حقیقی در نظام‏ موجودات منحصرا ذات او است هر فاعل و مؤثری به خواست او و به مشیت‏ او فاعل و مؤثر است. هیچ موجودی اعم از مجرد یا مادی. با اراده یابی‏ اراده از خود استقلال ندارد نظام علت و معلول تنها مجرای اراده و مشیت‏ ذات حق است، هستی ملک او است و او در ملک خود شریک ندارد. «لم یتخذ صاحبه و لا ولدا و لم یکن له‏ شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا؛ خدای که احدی را به فرزندی نگرفته و برای او شریکی در فرمانروایی نبوده و برای او از خواری و ناتوانی سرپرستی نبوده و او را بسیار بزرگش شمار» (مفاتیح الجنان).
توحيد افعالى نيز به نوبه خود شاخه هاى زيادى دارد از جمله :

1- توحيد خالقيت‏
همان گونه كه قرآن می‏گويد: «قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ؛ بگو خداوند آفريدگار همه چيز است» (رعد/ 16). دليل آن هم روشن است وقتى واجب الوجود يكى است، و همه چيز غير از او ممكن الوجود است، بنابراين خالق همه موجودات نيز يكى خواهد بود.

2- توحيد ربوبيت‏
يعنى مدبر و مدير و مربى و نظام‏ بخش عالم هستى تنها خدا است، چنان كه قرآن می‏گويد: «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ؛ آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟!» (انعام/ 164). دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است.

3- توحيد در قانونگذارى و تشريع‏
چنان كه قرآن می‏گويد: «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ؛ هر كس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است» (مائده/ 44). زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبر او است، مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت، چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند.

4- توحيد در مالكيت‏
خواه مالكيت حقيقى يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد، يا مالكيت حقوقى يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست، چنان كه قرآن میگويد: «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين‏ مخصوص خدا است» (آل عمران/ 189). و نيز میفرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ؛ انفاق كنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده» (حديد/ 7). دليل آن هم همان توحيد در خالقيت است، وقتى خالق همه اشياء او است طبعا مالك همه اشياء نيز ذات مقدس او است بنابراين هر ملكيتى بايد از مالكيت او سرچشمه گيرد.

5- توحيد حاكميت‏
مسلما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد، چون زندگى دسته جمعى بدون حكومت ممكن نيست، تقسيم مسئوليتها، تنظيم برنامه ‏ها، اجراى مديريتها، و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها، تنها به وسيله حكومت ميسر است. از طرفى اصل آزادى انسانها میگويد هيچكس بر هيچكس حق حكومت ندارد، مگر آنكه مالك اصلى و صاحب حقيقى اجازه دهد، و از همين جاست كه ما هر حكومتى را كه به حكومت الهى منتهى نشود مردود می‏دانيم، و نيز از همين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر (ص) و سپس امامان معصوم (ع) و بعد از آنها براى فقيه جامع الشرائط میدانيم.
البته ممكن است مردم به كسى اجازه دهند كه بر آنها حكومت كند، ولى چون اتفاق تمام افراد جامعه عادتا غيرممكن است چنين حكومتى عملا ممكن نيست. به همین جهت اگر حكومت از طريق آراء عمومى و اكثريت تعيين شود بايد از طريق فقيه جامع الشرائط تنفيذ گردد تا مشروعيت الهيه پيدا كند. البته نبايد فراموش كرد كه توحيد ربوبيت مربوط به عالم تكوين است‏ و توحيد قانونگذارى و حكومت به عالم تشريع. قرآن مجيد مى‏گويد: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛ حكم و حكومت تنها از آن خدا است (انعام/ 57).

6- توحيد اطاعت‏
يعنى تنها مقام واجب الاطاعه در جهان، ذات پاك خدا است، و مشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سرچشمه گيرد، يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب می‏شود. دليل آن هم روشن است وقتى حاكميت مخصوص او است مطاع بودن هم مخصوص او است، و لذا ما اطاعت انبياء و ائمه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدا می‏شمريم، قرآن میگويد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم) را» (نساء/ 59). و نيز میفرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ؛ هر كس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است» (نساء/ 80).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 201-200

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- ج‏ 27 صفحه 450-448

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28693