تأثیر متقابل جهان بینى و علم اخلاق

بین جهان بینى و علم اخلاق تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد، زیرا از یک سو اخلاقیات (علم اخلاق) مانند منطقیات، طبیعیات و ریاضیات از علوم جزئى است و زیر پوشش "علم کلى" یا "جهان بینى" قرار دارد؛ چون این علم موضوع خود را که نفس و قواى آن است اثبات مى کند، چنان که بخشى از این ها را هم علوم طبیعى اثبات مى کند، و از سوى دیگر علم اخلاق نیز درباره جهان بینى اظهار نظر مى کند؛ به این معنا که در علم اخلاق، ثابت مى شود جهان بینى توحیدى، خیر ملایم با روح و امرى ارزشى و کمال روح است ولى جهان بینى الحادى، شر، زیان بار و قبیح است و براى روح پیامد ناگوارى دربر دارد.
در علم اخلاق، علوم نافع از علوم غیرنافع شناخته مى شود. "پیامبر اکرم (ص)" به ذات اقدس اله پناه مى برد و مى فرماید: «اعوذ بک من علم لا ینفع، و قلب لا یخشع، و نفس لا تشبع؛ پناه می برم از دانشی که سودمند نباشد و قلبی که خاشع نباشد و نفسی که سیر نشود» (بحار- جلد 83- صفحه 94). چون علوم از نظر نفع و ضرر به چند قسم تقسیم مى شود، بعضى از علم ها نافعند و بعضى نه؛ بعضى از علوم مانند علوم الحادى، نه تنها نافع نیستند بلکه ضرر هم دارند و بعضى از علوم نه نافع هستند و نه ضار، مانند تاریخ بعضى از اقوام جاهلى که هیچ نکته آموزنده اى در دانستن آن وجود ندارد و هیچ اثر فقهى هم بر آن مترتب نیست.
البته برخى از بخش هاى علم تاریخ و نسب، فواید فراوانى دارد و از علوم نافع به شمار مى آید اما آشنایى با قواعد علمى مربوط به انساب و تاریخ اقوامى که آثار علمى یا صنعتى و هنرى از خود به یادگار نگذاشتند، صرف بیهوده عمر و اتلاف وقت است و مصداق علمى است که "پیامبر اکرم (ص)" و "امام کاظم (ع)" درباره آن فرموده اند: «لا یضر من جهله ولا ینفع من علمه؛ جاهل به آن ضرر نمی بیند و عالم به آن سودی نمی برد» (بحار- جلد 1- صفحه 221). بعضى از علوم فى نفسه نافعند ولى چون به مرحله عمل ننشسته اند علم نافع به شمار نمى آیند و این همان است که در بیان "امام علی (ع)" آمده: «لا تجعلوا علمکم جهلا ویقینکم شکا اذا علمتم فاعملوا واذا تیقنتم فاقدموا؛ علم خویشتن را جهل، و یقینتان را شک قرار ندهید (یعنی) آنگاه که عالم و آگاه شدید عمل کنید و زمانی که یقین کردید اقدام نمائید» (نهج البلاغه- حکمت 274) و نیز مى فرماید: «رب عالم قد قتله جهله وعلمه معه لاینفعه؛ چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آن ها را کشته در حالی که علمشان با آن ها است. اما به حالشان سودی نمی دهد» (نهج البلاغه- حکمت 107).
بعضى از دانشمندان در عین حال که عالمند، جاهلند. چون عاقل نیستند کشته جهلند و علم آنان به حالشان نافع نیست. کسى که علم را براى مقام هاى دنیا، جلب توجه و احترام مردم و یا برخوردارى از زرق و برق بیشتر طلب کند، خود را ارزان مى فروشد. او عالم است ولى عاقل نیست. و دیگران که راه دنیا را طى کرده اند، بیشتر و بهتر از این شخص، حطام دنیا را فراهم کرده اند و از آن لذت مى برند. پس این گونه از علوم هم علوم غیر نافع به شمار مى آید.
نیز "امام علی (ع)" در خطبه «همام» در وصف متقیان مى فرماید: «و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم؛ و گوش های خود را بر دانشی که برایشان سودمند است می دوزند» (نهج البلاغه- خطبه 193) و این تنها درباره سامعه نیست بلکه در مورد سایر اعضا هم هست، یعنى جز به علم نافع، به چیز دیگرى گوش نمى دهند؛ به این معنا که الفاظ آن را مى شنوند و معانى را ادراک مى کنند ولى وقتى سودمند نبودن آن را ببینند رها مى کنند. مثلا، در سوره زمر آیات 17 تا 18 مى فرماید: «فبشر عباد* الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ پس بندگان مرا بشارت بده* همان هایی که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند». آنان، نخست اقوال و مکاتب گوناگون را مى شنوند و سپس تشخیص مى دهند که کدام زیان بار و کدام نافع است و آن گاه به آن چه نافع است دل مى سپارند و گوش مى دهند. گوش فرا دادن یعنى اطاعت کردن و پذیرش. "قرآن کریم" در این زمینه مى فرماید: «لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السعیر؛ یعنى اگر گوش شنوا مى داشتیم و اطاعت مى کردیم از اصحاب آتش نبودیم» (ملک- 10).
بنابراین، علم اخلاق گرچه جزو علوم جزئى به شمار مى آید ولى درباره کلى ترین علم، اظهار نظر مى کند و مى گوید فراگیرى این علم، نافع است، توحید براى نفس خیر و شرک براى آن شر است. مسئله توحید و شرک، جزو جهان بینى و مسائل الهى به شمار مى آید و در علم کلى مطرح است ولى مسئله پذیرش توحید یا شرک را علم اخلاق بر عهده مى گیرد و جایگاه علم اخلاق از نظر اشراف بر همه علوم و مسائل، جایگاه بلندى است.
هدف نهایى نبوت، نیل انسان متعالى به لقاء الله است به طورى که نه ملاقات کننده و نه اصل ملاقات ملحوظ باشد و نه مقصود، بلکه تنها خداوند که ملاقات مى شود، مشهود و مقصود باشد، و به تعبیر دیگر، رهنمود نبوت در ارائه روش روشن و هدف آشکار خلاصه مى شود و آن روش، مجاهدت و این هدف، مشاهدت است، به طورى که نه اصل جهاد اکبر، که راه است مقصود خواهد بود؛ زیرا جهاد وسیله است نه هدف، و نه اصل شهود، مطلوب بالذات است؛ زیرا آن چه مطلوب ذاتى است مشهود است نه شهود و نه شاهد، چون سالک و اصل فانى، نه فناى خود را مى نگرد و نه خود را که فانى است مى بیند و پژوهش مى کند و مى طلبد بلکه فقط ذات بى کران الهى را که مشهود است مى نگرد و دیگر هیچ. این مطلب در طلیعه این کتاب سنگ زیر بناى همه مطالب بعدى است؛ زیرا اخلاق الهى بر پایه وحدت پى ریزى شده و با دست مایه توحید، که اساس و محور جهان بینى اسلامى است، استقرار مى یابد.


منابع :

  1. آیت الله عبدالله جوادی آملی- مبادی اخلاق در قرآن کریم- فصل یکم

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28978