ناتوانی علم و تجرد در تبیین معجزه

ریشه معجزات بر حسب عادت طبیعی و جاری عالم ناشناخته و منکر به نظر نمی رسد. نظام ماده، در هر آنی، زنده را به مرده تبدیل می کند و مرده را به زنده، حادثه ای را به حادثه دیگر بر می گرداند و آن حادثه را به حادثه دیگر. صورتی را با صورت دیگر عوض می کند و آن صورت را به صورت دیگر، سستی را به سختی و بلا را به سستی و رخا و همچنین..... این جور تغییر و تبدیلات، چیزهایی است که نظام مادی؛ دست به دست می گرداند و در مظاهر ماده به جریان می اندازد.

تدریجی بودن نظام مشهود طبیعت
فرق عادت جاری مشهود، با معجزه و خرق عادت فقط این است که اسباب عادی مشهود که پیش چشم ماست تنها با روابط مخصوص و شرایط زمانی و مکانی خاص اثر می کند، این روابط و شرایط، حاکم به تدریج در تاثیر است (دانه ای که زیر زمین افشانده اند، تحت تاثیر روابط و شرایط خاص، به صورت خوشه و میوه در می آید، این شرایط تدریجا اثر می کند نه به طور دفعی که یک مرتبه دانه به صورت خوشه و محصول در آید). مثلا عصا، ممکن است اژدها شود یا یک جسد پوسیده و بی جان ممکن است به صورت یک انسان زنده در آید، ولی به طوری که تجربه و مشاهده نشان می دهد، این تغییر و تبدیل عادتا با علل خاص و شرایط زمانی و مکانی مخصوص انجام می گیرد. بر اثر همین علل و شرایط، ماده از حالی به حال دیگر در می آید و صورتی پس از صورت دیگر می پوشد.... تا بالاخره به آخرین صورتی در آید که مورد فرض ماست (عصا اژدها شود - جسد بی جان زنده گردد.) بنابراین، نظام مادی عادی مشهود، در شرایط معین و با روابط معین و مخصوص و با تدریج در حصول پی ریزی شده است. ولی معجزات و خوارق عاداتی که قرآن حکایت می کند، در شرایط خاص زمانی و مکانی و روابط مخصوص نبوده، بلکه با هر شرطی که اتفاق افتاده یا اصلا بدون شرط و علت یا تنها به اراده یک اراده کننده به وجود می آمده است! (به طوری که خواننده ملاحظه می  کند اژدها شدن عصا و زنده شدن مرده در عالم طبیعت انجام می گیرد، ولی با شرایط زمانی و مکانی خاص که ممکن است مثلا همه این شرایط طی هزار سال از پی یکدیگر حاصل شوند!).

ناتوانی به تجربه و علم طبیعی و تبیین معجزه
نه تنها حس و تجربه ساده، مساعد با تصدیق این خارق عادت ها نیست، بلکه نظر علمی طبیعی هم نمی تواند بر اساس نظرات خود، معجزه را تصدیق کند، زیرا تکیه گاه علوم طبیعی هم سطح مشهود نظام علت و معلول طبیعی است، یعنی همان سطحی که تجربه های علمی روز و فرضیاتی که حوادث مادی را تعلیل می کند، روی آن قرار گرفته است، نه حس و تجربه عادی و ساده و نه علوم نظری و دقیق طبیعی، نمی تواند تصدیق خوارق عادات و معجزات کند، ولی علم منکر این امور هم نمی تواند بشود!
عمل نمی تواند روی این همه کاری عجیب و خارق العاده ای که صاحبان مجاهده و ریاضت انجام می دهند، پرده بکشد. هر روزی که می گذرد؛ چشم ها از این کارها پر شده و روزنامه ها و مجلات و رساله ها، این سلسله کارها را ثبت و ضبط می کنند. این قدر این کارها زیاد است که هیچ عاقلی نمی تواند در آن شک داشته باشد. همین چیزهاست که علمای عصر ما را (البته علمایی که در آثار روحی مطالعه می کنند) ناچار ساخته که وقوع این جریانات را معلول جریان یک سلسله امواج الکتریسیته مغناطیسی مجهول بدانند....

نظریه امواج مرموز
توضیح: فرضیه امواج الکتریستی به طور اجمال این است که انسان بر اثر ریاضت های سخت دارای قدرت و نیرویی می گردد که می تواند یک سلسله امواج مرموز نیرومندی را تحت تصرف خود آورد. امواج مزبور؛ طوری است که اراده و شعور این شخص می تواند آنها را مالک گردد و یا همراه آنها باشد، بر اثر این تملیک و تصرف در امواج مجهول مرموز، شخص مرتاضی می تواند یک حرکات خارق العاده کند و تحریکات و تصرفات عجیب و خارق العاده ای از طریق قبض و بسط در ماده انجام دهد.
اگر این فرضیه، تمام و همه جایی باشد و مواد نقض نداشته باشد، منتهی به آن خواهد شد که یک فرضیه تازه و دامنه دار به وجود آید. این فرضیه جدید با وسعت و دامنه ای که دارد، همه حوادث گوناگون و متفرقی را که فرضیات سابق، همه یا پاره ای از آن را تعلیل می کرد و علل آن را ذکر می نمود، بر یک محور عمومی و دایم یعنی «حرکت» و «قوه» تعطیل می کند و همه حوادث مادی را به آنجا می کشاند که ارتباط به یک علت واحد طبیعی داشته باشند (نظریه امواج مرموز، در مورد کارهای خارق العاده مرتاضین در این دو کلمه خلاصه می شود: قوه و حرکت، این دو عامل برگشت به یک عامل می کنند: «حرکت ناشی از قوه است» و همه حوادث مادی به طور کلی با این عوامل تعلیل می شود).
این سخنی است که علمای عصری گفته اند و اجمالا حق با آنهاست، زیرا معنی ندارد که یک معلول طبیعی فرض کنیم که علت طبیعی نداشته باشد، با اینکه این مطلب به جای خود محفوظ است که رابطه باید یک رابطه طبیعی باشد؛ معلول طبیعی باید ناسخ خود یعنی علت طبیعی رابطه طبیعی داشته باشد. به عبارت دیگر: علت طبیعی، یعنی یک عده موجودات طبیعی که با نسبت ها و رابطه های مخصوص جمع شوند و در نتیجه جمع شدن و گرد هم آمدن این موجودات با این روابط و نسبت های خاص، موجود طبیعی تازه دیگری پیدا شود که از آن موجودات متأخر است و به طوری با آنها ارتباط دارد که اگر آن نظامی که در موجودات طبیعی سابق براین موجود برقرار بود نقض می شد و از بین می رفت به طور مسلم این موجود پدید نمی آمد و وجودش متحقق نمی شد.
خلاصه: هر معلول طبیعی یک علت طبیعی لازم دارد، ولی نمی توانیم متلتزم باشیم که علت طبیعی، همین چیزهایی است که ما آنها را به عنوان علل طبییع شناخته ایم. ممکن است علت طبیعی واحد دیگری باشد، چنانکه به طور نمونه فرضیه دانشمندان ذکر گردید.


منابع :

  1. سید محمد حسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 244-246

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29005