عوامل افزایش ایمان با توجه به آیات و روایات

علل و عوامل بسیاری باعث افزایش ایمان به خداوند می شود از جمله:

تفکر در صنع الهى
و آن سیر فکرى است که ایمان را تقویت مى کند. على (ع) عادت داشتند که در دل شب به آسمان بنگرند و بر اختلاف شب و روز و نشانه هاى خدا فکر کنند. یکى از اهل معرفت را مى دیدم که در نیمه شبهاى زمستان غالبا در حجره را باز مى کرد و به ایوان مى رفت و به آسمان نگاه مى کرد و با خود زمزمه مى کرد و بعد به نماز شب مى ایستاد. بارها خود من این عمل را از وى مشاهده کرده بودم. شب مردان خدا، روز جهان افروز است.

توجه به نعم الهى
تذکر به نعمت هایى که خداوند در اختیار انسان قرار داده است موجب افزایش ایمان مى گردد. تفکر در الطافى که حق تعالى در طول زندگى به انسان داشته است، رشته و داد با حق را مستحکم مى کند.

محبت به اولیاى خدا
پیوند قلبى با اولیا و دوستان خدا، ایمان را محکم مى کند. به نسبتى که محبت افزایش یابد ایمان رو به تزاید مى گذارد. به یک معناى دقیق مى توان گفت که اصولا به دلیل رشته محبت به اولیا، انسان مى تواند به کمال ایمانى برسد. این طریق، تاثیر مستقیم بر افزایش ایمان آدمى دارد و حقیقت ایمان چیزى جز محبت به اولیا نیست. امام باقر (ع) به فضیل بن یسار فرمودند: «لا یبلغ احدکم حقیقة الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال: حتى یکون الموت احب الیه من الحیاة و الفقر احب الیه من الغنى و المرض احب الیه من الصحة؛ به حقیقت ایمان نمى رسید تا آنکه در شما سه خصلت پدید آید: مرگ را بر زندگى و فقر را بر ثروت و مرض را بر صحت ترجیح دهید». فضیل مى گوید: «چه کسى این طور است؟» حضرت مى فرماید: «کلکم ثم قال: ایما احب الى احدکم؟ یموت فی حبنا او یعیش فى بعضنا؛ همه شما، کدام چیز پیش شما محبوبتر است؟ اینکه بمیرید اما دوستى ما را داشته باشید یا زندگى کنید در حالى که ما از شما خشمگین باشیم». فضیل مى گوید عرض کردم: «نموت و الله فی حبکم احب الینا؛ به خدا سوگند مرگ با محبت شما براى ما خوش تر است». حضرت فرمود: «و کذلک الفقر و الغنى و المرض و الصحة؛ هم چنین است فقر و بى نیازى، مرض و تندرستى». فضیل بلافاصله پاسخ مى دهد: «اى و الله؛ به خدا قسم، همین طور است که مى فرمایید».

عمل صالح
در تمام مقامات معنوى، قوس نزول و صعود مطرح است. ابتدا انسان از طریق عقل یک معناى عالى و والا را ادراک مى کند آنگاه که تصدیق عقلى بر روى دل اثر گذارد، دلبستگى پدید مى آید که از آن به ایمان تعبیر مى کنند. این دلبستگى نزول مى کند و حالتى نورانى براى نفس پیدا مى شود و این حالت بر اعضا و جوارح اثر مى گذارد. در کلمات برخى از بزرگان آمده است که مقامات معنوى مرکب است از معرفت، حالت و عمل. این سخن اشاره به قوس نزول دارد. از مرتبه تفکر شروع شده و به مرتبه عمل منتهى مى شود. عوالم وجود هم این چنین است. عوالم وجود از جبروت به ملکوت و سپس ناسوت تنزل مى یابند. جبروت، عالم عقل است، ملکوت عالم نفس است و ناسوت عالم ماده است. در کنار قوس نزول، قوس صعود وجود دارد. این بار عمل انسان صعود پیدا مى کند و بر نفس اثر مى گذارد و حالت نفس، ایمان را تقویت مى کند. بنابراین، همان طور که عمل لازمه ایمان است، بر ایمان نیز منعکس مى شود. بنابراین، از عوامل مهم تقویت ایمان عمل صالح است. سؤال مهم در اینجا این است که چه اعمالى پایه هاى ایمان را تحکیم مى کنند؟
1. گوش دادن به سخن محبوب: انسان از سخن معشوق و محبوب لذت مى برد، تا وقتى که ترنم معشوق به گوش عاشق مى رسد، این محبت و پیوند و ایمان تازه مى ماند و از گزند زوال در امان خواهد بود.
2. سخن گفتن با محبوب: راز و نیاز و گفتگو با وى، پیوند محبت را تحکیم مى کند.
3. یاد محبوب: آنگاه که محبوب را مؤثر حقیقى بدانیم در جمیع کارها به یاد او خواهیم بود و در هر عملى به او تکیه مى کنیم. همچنین براى استحکام پیوند قلبى با خدا، باید از دائره تأثیر جاذبه هاى غیر الهى خارج شد یعنى محبت غیر خدا را از دل بیرون کرد. در سوره انفال آمده است: «انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و على ربهم یتوکلون؛ همانا مؤمنان کسانى هستند که آنگاه که یاد خدا مى شود دلهایشان از فرط محبوب مى لرزد و آنگاه که سخن محبوب را مى شنوند، بر ایمانشان افزوده مى گردد و بر پروردگارشان توکل مى کنند» (انفال/ 2).
بنابراین مؤثرترین عمل براى تشدید ایمان، تلاوت قرآن است: «الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون؛ کسانى که نماز را بر پاى مى دارند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق مى کنند» (بقره/ 3). آیه شریفه به مرحله راز و نیاز عاشق با معشوق و جذب اشاره دارد. این آیه شریفه به عامل دفاعى نیز اشاره دارد: رزق -به معناى عام- شامل تمام نعمتهایى مى شود که خدا در اختیار انسان قرار داده است و انفاق رد کردن و برگرداندن تمام الطاف و نعم به حق تعالى است. به همین جهت در کنار ایمان و عمل، مسئله انفاق مطرح است. انفاق پس از نماز، مستحب است. انفاق بعد از عمل از این نظر ضرورت دارد که پیوستن منهاى گسستن، خطرناک یا ناممکن است مانند نمازگزارى که دلش در گرو تعلقات مادى است، این انسان در خطر است به همین جهت این لازمه ورود در دایره جاذبه الهى و بریدن از جاذبه هاى دیگر است. همسر رزق است، فرزند رزق است: پدر، مادر، برادر، دوست، مال، جاه و امثال اینها رزق هستند و هر یک به تناسب، انفاقى دارند. على (ع) فرمودند: «الایمان شجرة اصلها الیقین و فرعها التقوى و نورها الحیاء و ثمرها السخاء؛ ایمان درختى است که اصلش یقین و شاخه اش تقوا، شکوفه اش حیا و میوه اش جود و سخاوت است» (غرر الحکم، ج 2، ص 47). مقصود از تقوا در این روایت تنها پرهیز از گناه نیست. این تقوا، احتراز از شبهات و مکروهات را نیز دربر مى گیرد. انسان زندگى مادى خود را تداوم مى بخشد، اما لذاتش پیوند با خداوند است. حیا که در روایت به شکوفه درخت (نور) تشبیه شده است شامل همه اقسام حیاست، حیا از خود، خدا و مخلوق. جود و سخاوت نه تنها در خصوص امور مالى بلکه درباره همه چیز است. شاید در اینجا سخاوت مرادف انفاق باشد چرا که سخا، ملکه اى است که انسان همتى بلند مى بخشد و امور مادى را در دیدگان او تحقیر مى کند.

عوامل بقا و زوال ایمان
امام صادق (ع) از امام حسین (ع) و آن حضرت از امیرالمؤمنین (ع) نقل مى فرمایند: «سئل امیر المؤمنین (ع) ما ثبات الایمان؟ فقال الورع؛ از على (ع) پرسیدند چه چیز موجب ثبات ایمان است؟ فرمود ورع»، «فقیل له: ما زواله. قال (ع) الطمع؛ چه چیز باعث زوال آن است؟ فرمودند: طمع» (وسایل، ج 16، ص 25). مشابه همین مضمون را در روایت دیگرى، ابان بن سعید از امام صادق (ع) نقل کرده است. روشن است که در این گونه روایات بحث اعتقادى منظور نیست چون با بودن اعتقاد ایمان هم هست و اگر اعتقاد از دست برود ایمان هم زایل مى شود. در این روایت، ثبات و زوال ایمان از نظر عملى و به عنوان بحث اخلاقى و نفسانى مطرح است. ورع و طمع در فضایل و رذایل اخلاقى محسوب هستند. این روایت، اشاره به معناى دقیقى دارد. تثبیت ایمان زمانى میسر است که بعد از پرهیز از حرام، از شبهات هم پرهیز شود (ورع) و زوال آن به این است که نه تنها از شبهات که از حرام نیز پرهیز نشود (طمع). طمع، هواهاى نفسانى را لباس تحقق مى دهد و هیچ حد و مرزى هم نمى شناسد. انسان طمعکار، به حرام و شبهه، لباس شرعى مى پوشاند و به آسانى «اصالة الحلیة و اصالة البرائة» جارى مى کند و از این رهگذر نفس را به گناه مى آلاید. یکباره مى بینیم با مسلمانى روبرو هستیم که در عمل، لاابالى گرى گریبانش را گرفته است. آنچه مى خواهد انجام مى دهد و براى کارهایش توجیه شرعى هم مى تراشد. طمع، انسان را در دو جنبه مسخ مى کند. بعد معنوى و بعد انسانى. در این روایت مسخ معنوى حاصل از طمع مطرح شده است. توضیح آنکه آدمى با هر چیزى انس بگیرد، به آن محبت پیدا مى کند. هر قدر انس انسان با خدا بیشتر شود، محبتش افزون تر و هر قدر با غیر خدا مأنوس باشد، از محبت و علاقه او به خدا کاسته مى شود. طمع، انس انسان با غیر خداست. بسیارند کسانى که خدا را قبول ندارند اما به دلیل سماحت و سخاوت انسانى، به یک سلسله ارزشها و فضایل انسانى پایبندند. طمع کار ارزشهاى انسانى را براى رسیدن به خواسته هایش پایمال مى کند.


منابع :

  1. آیت الله مجتبى تهرانى- کیش پارسایان- صفحه 39

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29034