دستورات اخلاقی اسلام به هنگام جنگ با دشمن

تمام ادیان بر عشق و صلح تاکید کرده اند، اما تقریبا تمام آن ها در طول تاریخ به نوعی درگیر جنگ و علت جنگ قلمداد شده اند. برخی از جنگ های امروزی را به دین نسبت می دهند، اما در حقیقت می توان گفت جنگ های معدودی هستند که علت اصلی آن ها دین باشد. دین برای افراد و گروه های بسیاری مولفه مهم هویت شخصی و گروهی تلقی می شود، اما الزاما هر جنگی که با نام دین انجام می شود، جنگ دینی نیست.

جنگ و اخلاق جنگ در دین اسلام
اسلام راهبردهای روشنی برای زمان آغاز جنگ و چگونگی انجام جنگ از لحاظ اخلاقی ارائه داده است. جنگ در زمان دفاع از خود، زمان حمله دیگر کشورها به کشور اسلامی و زمانی که دیگر کشورها به مسلمانان خود ستم روا دارد، واجب است. جنگ باید به شکلی منظم، با اجتناب از صدمه زدن به غیرنظامیان، استفاده از حداقل نیروی لازم، بدون وجود خشم و رفتار انسانی با اسرای جنگی صورت گیرد. مسلمانان باید بر اساس اصول عدالت الهی اقدام به جنگ کنند. خداوند در قرآن سوره نساء آیه 76 می فرماید: «الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیآء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا؛ کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مى کنند و آن ها که کافرند، در راه طاغوت. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید (و از آن ها نهراسید) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است».
و در آیه 39-40 سوره حج آمده است: «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر* الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز؛ به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته اند؛ و خدا بر یارى آن ها تواناست* کسانی که به ناحق از خانه هایشان بیرون رانده شدند، چرا که می گفتند: پروردگار ما خداست. و اگر خدا بعضی از مردم را با بعضی دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار ذکر می شود سخت ویران می شد، و قطعا خدا به کسی که (دین) او را یاری می کند یاری می دهد، که خدا مسلما نیرومند شکست ناپذیر است».
همچنین در آیه 75 سوره نساء می فرماید: «و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النسآء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا؛ چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمى کنید؟ همان افراد (ستمدیده اى) که مى گویند: «پروردگارا ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما».
اما ایده جنگ نامحدود و بدون درنظرگیری حد، کاملا غیراسلامی است. چنانچه در سوره بقره آیه 190 نیز آمده است: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین؛ و در راه خدا، با کسانى که با شما مى جنگند، نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدى کنندگان را دوست نمى دارد». اسلام دینی است که از صلح و آرامش حمایت می کند و سزای کسانی که بی گناهی را به قتل رساند، دوزخ می شمارد. خداوند در سوره مائده آیه 32 می فرماید: «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا و لقد جآءتهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون؛ به همین جهت، بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان ها را کشته؛ و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است و رسولان ما، دلایل روشن براى بنى اسرائیل آوردند، اما بسیارى از آن ها، پس از آن در روى زمین، تعدى و اسراف کردند».
قرآن هدف از جنگ را تنها انگیزه های درخور توجه می داند، نه پاداش دنیوی. همان طور که خداوند در قرآن کریم سوره نساء آیه 74 می فرماید: «فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما؛ کسانى که زندگى دنیا را به آخرت فروخته اند، باید در راه خدا پیکار کنند و آن کس که در راه خدا پیکار کند، و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگى به او خواهیم داد». مسلمانان از حمله به سربازان زخمی منع شده اند، مگر این که شخص زخمی به جنگ ادامه دهد.
دیدگاه حضرت محمد (ص) درباره جنگ با غیرنظامیان در حدیثی چنین بیان شده است که در جنگی حضرت (ص) زنی را می بیند که کشته شد و این عمل را تقبیح می کند. زمانی که دشمن شکست خورد، سربازان باقی مانده را باید به عنوان اسیر جنگی زندانی کنید و از کشتن آنان اجتناب کنید. خداوند در سوره محمد آیه 4 می فرماید: «فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فدآء حتی تضع الحرب اوزارها ذلک ولو یشآء الله لانتصر منهم ولکن لیبلوا بعضکم ببعض والذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضل اعمالهم؛ و هنگامى که با کافران در میدان جنگ روبه رو شدید، گردن های شان را بزنید، (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا به اندازه کافى دشمن را درهم کوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادى از آنان فدیه (غرامت) بگیرید؛ (و این وضع باید همچنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آرى) برنامه این است و اگر خدا مى خواست خودش آن ها را مجازات مى کرد، اما مى خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید؛ و کسانى که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمى برد».
فقها مسأله ای در فقه در کتاب جهاد طرح کرده اند به نام مسأله تترس کافر به مسلم (تترس از ماده ترس است و ترس یعنی سپر) که اگر در جنگ، دشمن مسلمانی را سپر خودش قرار بدهد تکلیف چیست؟ حال یا فردی از کفار فردی را سپر قرار بدهد (یا گروهی از کفار گروهی را سپر قرار بدهند)، ولی آنها بالاترش را عنوان کرده اند که گروهی را سپر قرار بدهد. مثلا دشمن عده ای مسلمان بیگناه را اسیر می کند -و این خیلی معمول هم هست- بعد همان اسرا را در مقدم لشگر خودش قرار می دهد و سربازش پشت سر این اسرا جلو می آید، برای اینکه اگر آن طرف بخواهد بزند باید اول افراد خودش را بزند. این مسأله را فقها طرح کرده اند که اگر ما دیدیم دشمن هجوم آورده و گروهی مسلمان بی گناه را سپر خودش قرار داده است، امر ما دایر است میان یکی از دو کار: یا این عده بی گناه را بکشیم تا بتوانیم جلو هجوم دشمن را بگیریم و یا اینکه به خاطر این بی گناه ها دست از مبارزه برداریم، تسلیم دشمن باشیم که دشمن چه می کند. می گویند اینجا برای شما جایز است که همین بی گناه ها را به دست خودتان بکشید -البته آنها شهیدند در راه خدا- برای اینکه جلو پیشروی دشمن را بگیرید، زیرا اگر این کار را نکنید، بعد دشمن می آید بیشتر از آنها را می کشد، همانها را می کشد بعلاوه یک عده افراد دیگر. پس امر دایر است میان اهم و مهم که ما خون این عده را اینجا حفظ کنیم ولی در ازای آن خون عده بیشتری بی گناه را هدر بدهیم یا این عده بی گناه را با دست خودمان سر ببریم برای اینکه جلوی خونهای دیگر گرفته شود؟ فقه اجازه می دهد، می گوید این کار را بکنید.
حال منطق و عقل در اینجا چه می گوید؟ آیا عقل می گوید بی گناه ها را نباید کشت به هر قیمتی که تمام می شود؟ یا عقل می گوید بی گناه را بی جهت نباید کشت و گاهی بی گناه با جهت کشته می شود و باید هم کشته شود، مثل خود رفتن سرباز به میدان جنگ که بالاخره کشته خواهد شد، یعنی اینحا تضاد است میان عاطفه و عقل. خیلی جاها میان عاطفه و عقل تضاد واقع می شود. یک کار را عقل می گوید بکن، عاطفه می گوید نکن. آن که محکوم عاطفه است نمی کند و آن که محکوم حکم عقل است می کند، نظیر همین مثالها معروف که بچه ای احتیاج دارد به یک عمل جراحی، اگر به مادر که خیلی اهل عاطفه است بگویی، بچه را می کشد بغل خودش، می گوید من حاضر نیستم مثلا شکم او را باز کنند یا دست او را احیانا ببرند. عاطفه اش به او اجازه نمی دهد. ولی عقل چه می گوید؟ همان مادر اگر فکر قویتری داشته باشد، چنانچه از گفته پزشک یقین پیدا کرد که بریدن دست این بچه یگانه راه نجات اوست، می گوید این کار را بکن. خود بچه چطور؟ او که محال است تسلیم بشود. مولوی این مثال را به حجامت ذکر می کند یعنی خود بچه را با مادر مقایسه می کند، می گوید:
طفل می لرزد به نیش احتجام *** مادر مشفق در این غم شادکام
همه جراحیهایی که در دنیا می شود همین طور است. دندان که فاسد می شود انسان آن را با کمال تأسف می کشد اما متأسف است که چرا فاسد شده که حالا باید کند و دور انداخت. ولی بعد از اینکه فاسد شده، دیگر آدم عاقل نمی گوید فاسد را باید نگه داشت. فاسد اگر باشد سالمها را هم فاسد می کند. این یک مطلب. مثل مسأله تترس اسمش فساد در زمین نیست، اگر هدف، صحیح نیست اصل کار غلط است. اما اگر هدف صحیح است، به خاطر هدف صحیح کاری را انجام دادن فساد نیست. فساد، کارهای کینه توزی است، یعنی کارهایی که هیچ ربطی به این قضیه ندارد. فرض کنید پیرمردی در یک گوشه ای هست، این اثری در کار جنگ ندارد. آن که اسلام می گوید: «قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا» (لاتعتدوا) یعنی کارهایی که تأثیر در تاکتیکهای هدفی ندارد و فقط ناشی از عقده و از احساسات و از کینه توزی است (انجام ندهید). هر کاری که صرفا به خاطر کینه توزی باشد (انسانی را مجروح کردن تا چه رسد به انسانی را کشتن، خانه ای را خراب کردن، درختی را قطع کردن) جایز نیست. ولی اگر اصل کاری مشروع است و رسیدن به یک هدف بزرگتر متوقف بر چنین کاری هست البته باید این کار را کرد. از جمله این است: آیا خراب کردن حصنها و باروهای دشمن جایز است یا جایز نیست؟ اگر حمله به دشمن جایز نیست که هیچ چیزش جایز نیست، اما اگر دشمن دشمنی است که حتما می باید سرزمینش را گرفت و تسخیر کرد البته خراب کردن بارویش هم درست است، خراب می کنیم بعد بهترش را درست می کنیم. اگر واقعا در یک جا این کار جزء تاکتیک جنگی قرار بگیرد، برای خراب کردن روحیه دشمن، برای ارعاب دشمن که مقاومت نکند و بعد کشتار کمتر صورت بگیرد این کار جایز است. یهودی ای که جانش به مالش بسته است، همین قدر که ببیند مالش مورد هجوم قرار گرفت زود روحیه اش را می بازد. این است که قرآن در سوره حشر آیه 5 می فرماید: «ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة علی اصولها فباذن الله و لیخزی الفاسقین». این «و لیخزی الفاسقین؛ هر نخله ای را که قطع کردید یا آن را بر ریشه هایش ایستاده وانهادید، همه به خواست خدا بود، و تا فاسقان را خوار کند» اشاره به آن تأثیر روانی این کار است، یعنی این کار روح اینها را مخذول و منکوب می کند و برای این هدف لازم است. چهار تا درخت، بریده می شود، بعد هم به جایش درخت کاشته می شود.
پس این منافات ندارد با آن اصلی که هر عقلی می گوید، که خود قرآن کریم هم افساد در زمین را شدیدا تخطئه می کند: «و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوة الدینا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام* و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل؛ و از مردم کسی است که گفتار او درباره ی زندگی دنیا (و پارسایی) مایه اعجاب توست و خدا را بدانچه که در دل دارد گواه می گیرد، و حال آن که او لجوج ترین دشمنان است* و چون باز گردد (یا به مقامی رسد) بکوشد تا در زمین فساد کند و کشت و نسل را تباه نماید» (بقره/ 204-205).
اینها چیزهایی است که خود قرآن به شدت تخطئه می کند ولی در عین حال قرآن -نه به خاطر احساسات و کینه توزی، بلکه در مواردی که رسیدن به هدف انسانی و مشروع و الهی متوقف بر آن است- نه تنها کشتن کافر را اجازه می دهد، کشتن انسان مسلمان را هم اجازه می دهد تا چه رسد به خراب کردن یک بارو و چه رسد به کندن چند درخت. پس این دو مسأله نباید با یکدیگر اشتباه شود.

تاثیر یاد خدا به هنگام جنگ با دشمن
خداوند در پایان آیه 45 سوره انفال به رزمندگان مسلمان می فرماید: «و اذکروا الله کثیرا؛ در همان حال جهاد، خدا را زیاد یاد کنید»، شعارهائی که می دهید شعارهای خدایی باشد. این کار دو فایده دارد: یکی اینکه انسان در آن حال که به یاد خدا است قوت قلب پیدا می کند. در واقع این دستور، مؤیدی است برای دستور اول که دستور ثبات است دیگر اینکه آن حال، انسان را از هرگونه هوا و هوس دور می کند. شما برای خدا می جنگید، در یاد خدا باشید، لهذا مسلمین در جنگها شعارهای خدایی و الهی می دادند. الان هم هنوز کم و بیش در میان سربازهای عرب مرسوم است که شعار الله اکبر می دهند. البته آیه ندارد که کلمه الله اکبر را بگویید، می گوید خدا را زیاد یاد کنید. هر ذکری که ذکر خدا باشد مناسب است، خصوصا اذکاری که استمداد از ذات اقدس الهی باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 156-152،

  2. موسسه گفتگوی ادیان- مقاله جنگ و اخلاق جنگ در ادیان،

  3. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- صفحه 99-100

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29189