مشخصات جهان بینی اسلام

1. جهان، ماهیت "از اویی" دارد، یعنی واقعیت جهان واقعیت "از اویی" است فرق . است میان آنکه چیزی از چیزی باشد بدون اینکه تمام واقعیتش واقعیت "از اویی" باشد، مانند فرزند نسبت به پدر و مادر که از آنها هست ولی واقعیت وجودی اش غیر از واقعیت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است اما جهان ماهیت "از اویی" دارد، یعنی به تمام واقعیتش انتساب به حق است، واقعیتش و اضافه و نسبتش به حق یکی است معنی مخلوق بودن همین است، اگر غیر این بود تولید بود نه تخلیق «لم یلد و لم یولد» و در این صورت فرق نمی کند که جهان آغاز زمانی داشته باشد یا نداشته باشد اگر جهان آغاز زمانی داشته باشد، یک واقعیت "از اویی" محدود است و اگر نداشته باشد، یک واقعیت "از اویی" نامحدود، محدود بودن و نامحدود بودن زمانی، تاثیری در واقعیت خلقی و "از اویی" جهان ندارد.
2. جهان که واقعیت "از اویی" دارد و به اصطلاح حادث ذاتی است، علاوه بر آن حدوث زمانی دارد، یعنی یک واقعیت متغیر و متحرک است بلکه عین حرکت است، و چون عین حرکت است یک حدوث مستمر است و دائما در حال خلق شدن است، دائما در حال حدوث و فناست، یک لحظه نیست که جهان خلق و فانی نشود.
3. واقعیات این جهان، درجه تنزل یافته و مرتبه نازله واقعیات جهانی دیگر است که "جهان غیب" نامیده می شود آنچه در این جهان به صورت امری مقدر و محدود است، در مرتبه ای و در جهانی مقدم بر این جهان (جهان غیب) به صورت وجودی نامقدر و نامحدود و به تعبیر قرآن به صورت خزائن وجود دارد: «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزانه ها و اصلها و معدنهای آن نزد ماست و ما از آنها فرود نمی آوریم مگر به اندازه معین.» (حجر/ 21)
4. این جهان ماهیت "به سوی اویی" دارد، یعنی همان طور که از اوست، به سوی او هم هست پس جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست همه از آن خدایند و به سوی خدا بازگشت می نمایند.
«انا لله و انا الیه راجعون؛ به راستی همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم.» (بقره/ 156)
«الا الی الله تصیر الامور؛ همانا به سوی خدا اشیاء صیرورت می یابند.» (شوری/ 53)
«الی ربک منتهاها؛ پایان آنها به سوی پروردگار توست.» (نازعات/ 44)
5. جهان دارای نظام متقن علی و معلولی، سببی و مسببی است فیض الهی و قضا و قدر او به هر موجودی، تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان می یابد.
6. نظام علت و معلول، و اسباب و مسببات منحصر به علل و معلولات مادی و جسمانی نیست. جهان در بعد مادی خود، نظام علی و معلولی اش مادی است و در بعد ملکوتی و معنوی خود، نظام علی و معلولی اش غیر مادی است، و میان دو نظام تضادی نیست، هر کدام مرتبه وجودی خود را احراز نموده است ملائکه، روح، لوح، قلم، کتب سماوی و ملکوتی، وسایط و وسایلی هستند که به اذن پروردگار، فیض الهی وسیله آنها جریان می یابد.
7. بر عالم یک سلسله سنن و قوانین لایتخلف حکمفرماست که لازمه نظام علی و معلولی جهان است.
8. جهان، یک واقعیت هدایت شده است، تکامل جهان، تکامل هدایت شده است تمام ذرات جهان در هر مرتبه ای هستند از نور هدایت برخوردارند غریزه، حس، عقل، الهام، وحی، همه مراتب هدایت عامه جهان اند.
«قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ موسی و هارون به فرعون گفتند: پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن نوع خلقتی که شایسته اش بود عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود.» (طه/ 50)
9. در جهان، هم خیر است و هم شر، هم سازگاری است و هم ناسازگاری، هم جود است و هم منع و امساک، هم نور است و هم ظلمت، هم حرکت و تکامل است و هم سکون و توقف؛ اما آنچه وجود اصیل دارد خیر است، سازگاری است، جود است، نور است، حرکت است، شر، تضاد، منع، ظلمت، سکون، وجودهای تبعی و طفیلی هستند در عین حال همین امور تبعی و طفیلی نقش اساسی در فتح باب خیرات، و در سازگاریها و تلائمها، در جودها، در نورها، در حرکتها و تکاملها دارند.
10. جهان به حکم اینکه یک واحد زنده است، یعنی قوای ذی شعور، جهان را تدبیر می کنند «فالمدبرات امرا؛ و آنان که امور را تدبیر می کنند.» (نازعات/ 5) از نظر رابطه جهان و انسان، جهان عمل و عکس العمل است یعنی جهان نسبت به نیک و بد انسان بی تفاوت نیست، پاداش و کیفر، امداد و مکافات، در همین جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست، شکر و کفر یکسان نیست.
«لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ اگر از مواهب الهی قدردانی و حق شناسی کنید و به نحو مطلوب بهره برداری نمایید، آنها را بر شما افزایش می دهیم و اگر ناسپاسی کنید و آن نعمتها را بیهوده و در راه خلاف مصرف کنید، عذاب من البته شدید است.» (ابراهیم/ 7)
علی (ع) می فرماید: «لا یزهدنک فی المعروف من لا یشکره لک، فقد یشکرک علیه من لا یستمتع بشیء منه، و قد تدرک من شکر الشاکر اکثر مما اضاع الکافر، و الله یحب المحسنین؛ اگر به کسی نیکی کردی و او حق شناسی نکرد، تو را به کار نیک بی میل نگرداند، که به جای او از تو کسی حق شناسی خواهد کرد که تو به او هیچ نیکی نکرده ای و تو بیش از آن مقدار که کافر نعمت حق تو را ضایع کرده است، از ناحیه آن بیگانه بهره مند خواهی شد خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.» (نهج البلاغه/ حکمت 204).
یعنی جهان در مجموع خود یک دستگاه مرتبط و یک ارگانیسم زنده است. تو انتظار نداشته باش که پاسخ نیکی را از همان نقطه دریافت کنی که در آن نقطه نیکی از تو سر زده است احیانا نیکی در نقطه ای از تو سر می زند و تو پاسخ و پاداش آن را از نقطه ای دیگر که انتظار آن را نداری دریافت خواهی کرد چرا؟ چون جهان خدا دارد و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز
11. بعد از این جهان، جهانی دیگر است آن جهان، جهان ابدیت و جهان پاداش و کیفر اعمال است.
12. روح انسان حقیقتی جاودانه است؛ انسان نه تنها در قیامت به صورت زنده ای محشور می شود، در فاصله دنیا و قیامت از نوعی حیات که حیات برزخی نامیده می شود و از حیات دنیوی قوی تر و کامل تر است بهره مند است. در حدود بیست آیه از قرآن به حیات انسان در حال پوسیدگی بدن در فاصله مرگ و قیامت دلالت دارد.
13. اصول و مبادی اولی زندگی، یعنی اصول انسانیت و اخلاق، اصولی ثابت و جاودانه است آنچه متغیر است و نسبی است فروع است نه اصول چنین نیست که انسانیت در عصری چیزی باشد و در عصر دیگر به کلی مغایر با او، مثلا در عصری انسانیت در ابوذر بودن، و در عصر دیگر در معاویه بودن باشد، بلکه اصولی که به موجب آنها ابوذر ابوذر است و معاویه معاویه، موسی موسی است و فرعون فرعون، اصولی جاودانه است.
14. حقیقت نیز جاودانه است یک حقیقت علمی اگر بالتمام حقیقت است، برای همیشه حقیقت است و اگر خطاست، برای همیشه خطاست و اگر جزئی از آن حقیقت است و جزئی خطاست، آن جزء که حقیقت است برای همیشه حقیقت است و آن جزء که خطاست برای همیشه خطاست، آنچه متغیر و متبدل است واقعیت است، آن هم واقعیتهای مادی اما حقیقت، یعنی اندیشه های فکری و معتقدات ذهنی بشر، از نظر انطباق و عدم انطباق با واقعیت وضع ثابت و یکسانی دارد.
15. جهان، زمین و آسمان به حق و به عدل بر پاست «ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق؛ [ما] آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريديم.» (احقاف/ 3)
16. سنت الهی در این جهان بر پیروزی نهایی حق بر باطل است، حق و اهل حق پیروزند. «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین* انهم لهم المنصورون* و ان جندنا لهم الغالبون؛ قضا و حتم ما بر این گذشته است که پیامبران ما یاری می شوند و سپاه ما (سپاه حق) غالب و پیروز است.» (صافات/ 171- 173)
17. انسانها به حسب خلقت مساوی آفریده شده اند. هیچ انسانی بر حسب خلقت امتیاز حقوقی بر انسان دیگر ندارد. کرامت و فضیلت به سه چیز است: علم «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون؛ آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند برابرند؟» (زمر/ 9) و جهاد در راه خدا «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما؛ مجاهدان را بر نشستگان به پاداشی بزرگ برتری داده است.» (نساء/ 95) و سوم تقوا و پاکی «ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛ ارجمندترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.» (حجرات/ 13)
18. انسان بر حسب اصل خلقت دارای یک سلسله استعدادهای فطری و از آن جمله فطرت دینی و اخلاقی است مایه اصلی وجدان انسان فطرت خداداد اوست نه موضع طبقاتی یا زندگی جمعی، یا کار و مبارزه با طبیعت که همه اینها در وجدان اکتسابی انسان مؤثرند. انسان به حکم فطرت انسانی خود می تواند فرهنگ یگانه، ایدئولوژی یگانه داشته باشد، می تواند علیه محیط طبیعی و محیط اجتماعی، علیه عوامل تاریخی، علیه عوامل وراثتی خود قیام کند و خود را از اسارت همه اینها رها سازد.
19. به حکم اینکه هر فردی بالفطره انسان متولد می شود، در هر انسانی (ولو پلیدترین انسانها) استعداد توبه و بازگشت و پندپذیری هست، لهذا پیامبران مأمورند حتی پلیدترین افراد و دشمن ترین دشمنان خود را در درجه اول پند و اندرز دهند و فطرت انسانی آنها را بیدار سازند، چنانچه سود نکرد، به نبرد با آنها برخیزند به موسی بن عمران در اولین برخورد با فرعون توصیه می شود که:
«فقل هل لک الی ان تزکی* و اهدیک الی ربک فتخشی؛ آیا خود را از این ناپاکیها پاک می کنی؟ آیا ترا به سوی پروردگارت هدایت نمایم؟ باشد که از او بترسی.» (نازعات/ 18- 19)
20. انسان در عین اینکه یک مرکب حقیقی و یک واحد حقیقی است، بر خلاف مرکبات طبیعی جمادی و نباتی که در حال ترکیب، اجزاء و عناصر ترکیب کننده هویت و استقلال خود را از دست می دهند و تضاد و تزاحم آنها یکسره تبدیل می شود به ملایمت و هماهنگی عناصر متضادی که در خلقت او به کار رفته، هویت خود را به کلی از دست نمی دهند و همواره یک کشمکش درونی، او را از این سو به آن سو می کشاند. این تضاد درونی همان است که در زبان دینی، تضاد عقل و جهل یا عقل و نفس یا روح و بدن نامیده می شود.
21. انسان به حکم آنکه دارای جوهر روحانی مستقل است و اراده اش از حاق ذات روحانی اش سرچشمه می گیرد، مختار و آزاد است، هیچ جبری و ضرورتی آزادی و اختیار را از او سلب نمی کند، لهذا مسؤول خویشتن و جامعه خویشتن است.
22. جامعه انسان نیز مانند فرد انسان، در عین اینکه یک مرکب حقیقی است و از خود قوانین و سنن و نظاماتی دارد و جامعه در کل خود در مجموع تاریخ تابع اراده فردی خاص از افراد انسان نیست، عناصر متضادی که در ساختمان آن به کار رفته است یعنی گروه های فکری، صنفی، سیاسی و اقتصادی هویت خود را بکلی از دست نمی دهند. جنگ و ستیز به صورت جنگ سیاسی، اقتصادی، فکری و اعتقادی، و بالاخره جنگ میان گرایشهای متعالی انسانهای رشد یافته و به کمال انسانیت رسیده و میان گرایشهای پست انسانهای حیوان صفت، مادامی که جامعه به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه دارد.
23. خداوند سرنوشت قوم و مردمی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آن مردم خویشتن را تغییر دهند و عوض نمایند: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ در حقيقت‏ خدا حال قومى را تغيير نمى ‏دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.» (رعد/ 11)
24. خداوند متعال که خالق و پدیده آورنده جهان و انسان است، غنی بالذات است، بسیط من جمیع الجهات است، کامل مطلق است، حالت منتظره ندارد، حرکت و تکامل در او محال است، صفاتش عین ذاتش است جهان یکسره فعل اوست، سراسر گیتی مظهر اراده و مشیت اوست، اراده او رقیب ندارد، هر عاملی از عاملها و هر اراده و مشیتی از مشیتها در طول مشیت اوست نه در عرض آن.
25. جهان به حکم اینکه از یک مبدأ صدور یافته و با سیری هماهنگ به سوی او باز می گردد و به حکم آنکه تحت تدبیر قوایی شاعر و مدبر به حرکت خود ادامه می دهد، از نوعی وحدت برخوردار است شبیه وحدت ارگانیک موجود زنده.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- وحی و نبوت- صفحه 15-107

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/2920