نقد و بررسی مسأله ارتباط عدل الهی با آفات و بلاها

آفات و بلاها، طوفانها و زلزله ها، دردها، و رنجها، ناکامیها، و شکستها و اینکه چگونه اینها با اصل عدالت او سازگار است نیازمند به توضیحی دارد که در زیر می خوانید( دقت کنید).

هریک از این امور فلسفه یا فلسفه هائی دارد که با کمی دقت روشن می شود، آنگاه انسان تصدیق می کند که این امور همه در مسیر عدل الهی است نه در جهت مخالف آن.

توضیح اینکه: در زندگی انسان مسائلی دیده می شود که در نخستین برخورد تفسیر روشنی برای آن نمی بینیم. گروهی بی آنکه زحمت مطالعه بیشتر و دقیقتر را در برابر این گونه مسائل به خود راه دهند گاه در مسأله عدل خداوند، و گاه در اصل وجود او متزلزل می شوند. قرائن مختلف نشان می دهد که این طرز تفکر از قدیم الایام در میان جمعی از فلاسفه وجود داشته است. بلکه این معنی در میان ادباء نیز کم و بیش وجود داشته و بعضی از آنها در این زمینه اشعاری به عربی و فارسی سروده اند و مراتب شک یا انکار خود را به خاطر مسأله به وضوح بیان داشته اند.

پدیده های ناخوشایند را می توان درچند دسته خلاصه کرد:
1- تفاوتها و تبعیضها- بعضی از انسانها ازنظر هوش و استعداد بسیار قوی، و بعضی متوسط، و بعضی کمتر از متوسط هستند، از نظر قوای جسمانی نیز این تفاوتها وجود دارد، از جهت ظاهری نیز زشت و زیبا وجود دارد، و از نظر مال و ثروت نیز تفاوت بسیار است.

2- نقصها و کمبودها- بسیاری از انسانهای سالم از مادر متولد می شوند درحالی که بعضی گرفتار نقص عضوند، و این نقیصه در تمام طول عمر آنها را آزار می دهد.

3- شکستها و ناکامیها- زندگی انسان همواره آمیخته با انواع مشکلات طاقت فرسا، بیماریها، ناکامیها، شکستها و مانند آن است، چگونه عدل الهی اجازه می دهد که انسان گرفتار این امور باشد و شهد زندگی در کامش شریگ گردد.

4- حوادث ناگوار – در طول زندگی انسان، حوادث طبیعی تلخ و دردناک و بلاگونه ای  رخ می دهد که گروهی را خشک و تر می سوزاند، ویرانیها و کشتارهای زلزله ها و طوفانها و خشکسالیها و قحطیها را همه شنیده ایم، و معمولا هنگامی که این حوادث پیش می آید این سوال مطرح می شود: مگر نه این است که همه عوامل و اسباب طبیعی تحت امر خدا هستند؟ و آب و باد و خاک و آتش سر بر فرمان اویند، رودها از خود طغیان نمی کنند، و آنچه او فرمان می دهد همان می کنند، آیا اینگونه امور با اصل عدالت و حکمت او سازگاز است؟

پاسخ به مسأله حوادث ناگوار
اعتراف می کنیم که انسان خداپرست و با ایمان وقتی در برابر انبوه این سئوالات قرار می گیرد خود را در تنگنا می بیند، تا آنجا که از این لغزشگاه سالم بدر نمی روند و در دره کفر و انکار فرو می افتند. ولی این نکته جالب است که هر قدر بیشتر در این مسأله می اندیشیم و جوانب آن را بررسی می کنیم به افقهای روشنتر و جالبتری دست می یابیم. درست مانند مسافرانی که بر قطار راه آهنی سوارند که مسیر آن از داخل تونل تاریکی می گذرد. در آغاز که وارد این تونل می شوند وحشت و اضطراب به آنها دست می دهد، اما کم کم رو به جلو می روند روشنائی مختصر از دور نمایان می شود، و هرچه پیش می روند این روشنائی وسیعتر می گردد، تا اینکه تونل را به کلی پشت سر گذارده وارد هوای آزاد و روشن و نورانی می شوند، مشروط به ایینکه در داخل تونل توقف نکنند، و مسیر خود را همچنان به پیش ادامه دهند. به هر حال در برابر این سئوالات آزار دهنده، دو پاسخ عمده وجود دارد که گروهی پاسخ اول را دنبال کرده، و گروهی پاسخ دوم را و بعضی  هر دو را. آنچه برای ما در اینجا مهم است این است که پاسخها با تبیین های تازه ای همراه گردد و از آیات قرآن مجید نیز کمک گرفته شود.

1- پاسخ کوتاه و اجمالی
با توجه به نکات زیر پاسخ روشن کوتاهی برای تمام این سوالات پیدا می شود که می تواند ما را از تنگنا خارج سازد:
الف- بدون شک معلومات ما در برابر مجهولات بسیار ناچیز است، و آنچه ما از اسرار آفرینش و جهان هستی می دانیم در برابر آنچه نمی دانیم همچون قطره ای در برابر اقیانوس عظیمی است. این حقیقتی است که همه دانشمندان، اعم از الهی و مادی، به آن اعتراف دارند، بنابراین تمام قضاوتهائی که ما درباره حوادث این عالم می کنیم در حدود معلومات ما است و به هیچوجه «مطلق»  نیست. بنابراین اگر ما نتوانستیم اسرار وقوع فلان طوفان یا زلزله را دریابیم نمی توانیم به کلی آن را مورد انتقاد قرار دهیم، آیا راستی ما می دانیم که در کنار ویرانیهای ناشی از فلان طوفان یا زلزله هیچ اثر مثبتی وجود ندارد که بر این ویرانیها برتری داشته باشد؟!

در گذشته بسیاری از مسائل را ما جزء شرور و آفات می شمردیم، ولی امروز در پرتو پیشرفتهای علمی و کشف اسرار تازه از جهان آفرینش آنها را مفید و سودمند می دانیم، فی المثل در سابق قضاوت عمومی بر این بود که گریه پی در پی نوزادان جز شکنجه ای برای خودشان، و آزاری برای پدر و مادر بیش نیست، در حالی که امروز می گویند اگر این گریه نباشد ممکن است نوزاد سلامت خود را به کلی از دست دهد، گریه بهترین ورزش برای او است،  گریه دستگاه تنفس او را به کار می اندازد، جریان خون او را سریع می کند، و تمام بافتهای بدن را تغذیه می کند، عضلات دست و پا و سینه و شکم را قوی می سازد، بعلاوه رطوبتهای اضافی موجود در مغز او را که ممکن است مایه عفونت گردد بیرون می فرستد. و از این نمونه بسیار است. 

از سوی دیگر ما در مشاهده جهان هستی به نظام دقیق و عجیبی که بر غالب موجودات حاکم است برخورد می کنیم، این نظام تفسیری جز وجود یک عقل کل و علم بی پایان در ماورای این نظام ندارد. به علاوه، خداوند هیچگونه نیاز به هیچکس ندارد، و از همه چیز آگاه است، بنابراین «ظلم» که زائیده جهل و عجز است درباره ذات مقدس او تصور نمی شود، چه  دلیلی دارد که او نسبت به کوچکترین بندگان خود ستمی روا دارد، پس آنچه را ما ستم یا بی عدالتی یا تبعیض می پنداریم قطعا نتیجه محدودیت آگاهی ما است.

به تعبیر روشنتر: همانگونه که در کتاب تدوین (قرآن مجید) «محکمات« و «متشابهات» وجود دارد، به این معنی که غالب آیات مفاهیم روشنی دارد، ولی در لابلای آنها آیات مجملی نیز دیده می شود که به تنهائی خالی از ابهام نیست، قرآن در اینجا یک روش منطقی برای حل ابهام و اجمال «متشابهات» به ما آموخته  است، و می گوید: با چراغ پر فروغ «محکمات» به بررسی و کنجکاوی «متشابهات» بپردازید، و آنها را در کنار هم بچینید تا هرگونه ابهام از آن رفع گردد. در کتاب «تکوین» (عالم آفرینش) نیز آیات محکمات فراوان است، و آن مجموعه نظامها و قوانین سود بخشی است که بر آنها حاکم است، در کنار این محکمات، متشابهاتی، همچون زلزله و طوفانها ست که گهگاه رخ می دهد، یا افراد ناقص الخلقه که درصد کمی از انسانها را تشکیل می دهد، دیده می شود، عقل می گوید: با توجه به آیات روشن تکوینی باید گفت این مسائل نیز دارای حساب و کتابی است، هرچند ما به خاطر محدودیت علم مان از آن بیخبریم.

آیا اگر یک کتاب قطور هزار صفحه ای ( مثلا) به دست ما دهند که مملو از مطالب نغز، و بحثهای پرمحتوی، و حقایق روشن و ارزنده باشد، ولی در تفسیر چند جمله آن که دارای اجمال و ابهام است فرو مانیم، باید عالم و دانش و منطق نویسنده را به خاطر  آن چند جمله نفی کنیم؟ یا به عکس، با توجه به مطالب عالمانه فراوان آن کتاب، عجز خود را از تفسیر چند جمله، حمل بر محدودیت اطلاع مان خواهیم کرد. اگر در یک ساختمان بسیار پرشکوه و عظیم که تمام هنر معماری در جای جای آن به کار رفته، به گوشه کوچکی برخورد کنیم که فلسفه آن را نفهمیم، معمار را تخطئه می کنیم، یا خودمان را؟ به خصوص این که از قرائن دیگر به این حقیقت رسیده باشیم که معمار آن ساختمان در فن معماری هیچ کمبودی از نظر اطلاعات نداشته، و هیچ دلیلی بر سوء نیت او نیز وجود ندارد.

کوتاه سخن اینکه  اگر تنها نگاه به این حوادث خاص نکنیم، بلکه آن را در کنار مجموعه نظامات جهان قرار دهیم، و قضاوت همه جانبه ای داشته باشیم، به طور اجمال و سر بسته به این نتیجه می رسیم که این امور نیز دارای اسراری است، هرچند ما از آن بیخبریم، ممکن است با گذشت زمان، و پیشرفت علم، قسمتی از این اسرار فاش شود، همانگونه که تاکنون قسمتی فاش شده، در عین حال ممکن است قسمت دیگری برای همیشه از نظر ما مستور بماند. ولی ما به هر حال می دانیم در تمام این امور سر نهفته ای است.

قرآن و پاسخ اجمالی مساله آفات و بلاها
قرآن مجید که در تمام  مسائل فکری هم ارائه طریق و هم ایضال به مطلوب می کند،  در این زمینه نیز اشارات زیادی دارد از جمله:

1- در یکجا می فرماید: "و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا" «و از دانش جز اندکی به شما داده نشده است» (اسراء /85).

مبادا با این علم محدود بخواهید درباره همه چیز قضاوت کنید، و «نمی دانم» را با «نیست» اشتباه نمائید، و ناآگاهی از اسرار، حوادث را به عنوان عدم وجود این اسرار تلقی کنید.

2- در سوره نساء بعد از اشاره به پاره ای از اختلافات که میان دو همسر پیدا می شود، دستور می دهد که با زنان خود به طرز شایسته ای رفتار کنید، سپس  می افزاید: "فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا" «اگر از آنها کراهت داشته باشید (فورا تصمیم به جدائی نگیرید) چه بسا از چیزی کراهت  دارید و خداوند در آن نیکی فراوان قرار داده است»! (نساء /19).

 همین معنی با تعبیر دیگری در مورد جهاد در سوره بقره آمده است، در آنجا که می فرماید: "کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسی  ان تکرهوا  شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا وهو شر لکم والله یعلم وانتم لا تعلمون" «جهاد در راه خدا بر شما واجب شده است در حالی که از آن اکراه دارید، اما چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید در حالی که خیر شما در آن است، یا چیزی را دوست دارید در حالی که بدی شما در آن است و خدا می داند و شما  نمی دانید» (بقره/216). گرچه آیه اول در مورد خصوص معاشرت با همسر، و آیه دوم در مورد جهاد مسلحانه با دشمن است، ولی آنچه در ذیل این دو آیه آمده شکل یک قانون کلی را دارد که می گوید: محدودیت علم شما در بسیاری از موارد مانع تشخیص خیر و شر است، بنابراین نمی توان تنها به ظاهر حوادث نگاه کرد و قضاوت نمود، مسلما حوادث تلخ زندگی بشر در دائره این قانون کلی قرآنی جای دارد.

3- داستان خضر و موسی که در سوره کهف آمده و از داستانهای بسیار پر معنی قرآن است، و اهداف متعددی را تعقیب می کند، اشاره روشنی به بحث ما دارد که می توان گفت یکی از هدفهای عمده طرح آن همین مطلب بوده است، و آن اینکه: هنگامی که کاری از فرد حکیمی صادر شود نباید به ظاهر آن قناعت کرد و قضاوت نمود، چه بسا ظاهرش در نخستین نگاه زننده است، اما اسرار عمیقی در پشت آن نهفته می باشد. سوراخ کردن کشتی متعلق به گروهی از مساکین و مستضعفان که وسیله زندگی محدود آنها را تشکیل می داد، یا اقدام به قتل نوجوانی که جرم و خیانتی ظاهرا از او دیده نشده بود، یا اقدام به ساختن دیواری که در شرف انهدام بود آن هم در شهری که مردم بخیلش حاضر به کمترین پذیرائی از مسافران ابن السبیل خود نشده بودند هر کدام از دیگری زشت تر به نظر می رسید. به همین دلیل هر یک از این امور که از «خضر» سر می زد، فریاد موسی بلند شد که ای داد و فریاد، چرا این کار را کردی؟!

در مرحله اول فریاد زد چرا کشتی را سوراخ کردی، می خواهی سرنشینان آن را غرق کنی، راستی چه کاربدی انجام دادی! (اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شیئا امرا) (کهف/ 71) و در مرحله دوم فریاد زد این انسان بی گناه را بدون جرم و جنایتی چرا کشتی؟ عجب کار منکر و زشتی انجام دادی! (اقتلت نفسا زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئا نکرا) (کهف/74) و در مرحله سوم زبان به اعتراض گشود و گفت این چه بیگاری است که انجام می دهی، لااقل می خواستی در برابر این کار اجرتی بگیری و ما را در این بینوایی به نوائی برسانی (قال لو شئت لا تخذت علیه اجرا) (کهف/ 77).

اولی به ظاهر بی اعتنائی به اموال مردم بود، و دومی به حفظ نفوس و  جانها، و سومی بی اعتنائی حتی به حقوق خویشتن. ولی هنگامی که آن عالم بزرگ (خضر) که در اینجا به منزله استاد معلم موسی بن عمران محسوب می شد پرده از اسرار کار خویش برداشت، موسی بر قضاوت عجولانه خود تاسف خورد، چرا که دانست در پشت این چهره ظاهری زننده، اسراری مالامال از عواطف انسانی و مصالح مستضعفان نهفته بوده است! با سوراخ کردن کشتی و از کار انداختن موقتی آن، جلو غصب شدنش را از ناحیه یک سلطان جبار و غاصب که همه کشتیهای سالم را به غارت می برد گرفت. و با کشتن آن جوان بی ایمان و کافر و ستمگر (که از نظر قوانین الهی در خور چنین عقوبتی بود) پدر و مادر با ایمانش را از خطر رهائی بخشید. و با مرمت دیوار در حال سقوط، گنجی را که در زیر آن برای دو کودک یتیم نهفته بود، و یادگاری از پدر با ایمانشان محسوب می شد محفوظ داشت، تا به حد رشد برسند و از آن بهره گیرند.

«خضر» یک انسان بود، البته یک انسان عاقل و حکیم، ولی در مقایسه با علم و حکمت خداوند چیزی به حساب نمی آید، کارهای خضر ظاهری چنان زننده داشت که در بدو نظر به هیچ بیانی قابل توجیه نبود لذا فریاد موسی بلند شد، ولی با توضیح کوتاه و مختصری از ناحیه خضر اسرار انسانی و منطقی آن کاملا فاش شد، و موسی کاملا قانع گشت. این بیان قرآنی می تواند به صورت یک قانون کلی مورد استفاده قرار گیرد  و در ناهنجاریهای ظاهری که احیانا در جهان می بینیم الهام بخش گردد و به عنوان یک جواب اجمالی تلقی شود، تا بدانیم در پشت این ظواهر چه اسراری ممکن است نهفته باشد.

4- در داستان قارون، مرد ثروتمند و خودخواه و ظالم بنی اسرائیل نیز اشاره دیگری به این مطلب دیده می شود، آنجا که یک روز قارون برای نمایش زینت آنچه را از ثروتهای گرانبها و حالب داشت (اعم از اسبها و غلامان و کنیزان و زینت آلات طلا و جواهرات)  در معرض تماشای بنی اسرائیل در آورد، گروهی از افراد ظاهر بین چنان شیفته این صحنه شدند که صدای (یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون) «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده نیز ما داشتیم» (قصص/ 79) از آنها بلند شد، اما روز بعد که قارون و امولش به زمین فرو رفتند، و معلوم شد در پشت آن جمال ظاهر، فساد باطن، و مجازات دردناکی نهفته است، همانها  وحشت زده گفتند: (لولا ان من الله  علینا لخسف بنا) «اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به قعر زمین فرو می برد»!(قصص/82). این ماجرا علاوه بر پیامهای مختلف تربیتی، اشاره ای به این نکته دارد که براساس ظواهر امور هرگز نمی توان درباره خیر و شر چیزی قضاوت کرد، و گاه آنچه را انسان خیر می بیند  شر او در آن نهفته است که اگر از باطن امر آگاه شود از آن می گریزد و اینگونه حوادث زمینه های منطقی پاسخ اجمالی سوالات مورد بحث را ذر درون جان انسان آماده می سازد.

5- در مسائل مربوط به وصیت در قرآن مجید، بعد از اشاره به ارث طبقه اول (فرزندان و پدر و مادر) می فرماید: "ابائکم وابنائکم لا تدرون  ایهم  اقرب لکم نفعا" «شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدامیک برای شما مفیدترند» (نساء/11).

با اینکه پدر و مادر و فرزند نسبت به انسان از هرکس نزدیکتر است و در تمام عمر با آنها محشور است، با این حال قرآن می گوید: شما دقیقا نمی توانید تعین کنید که پدران و مادران و فرزندان کدام یک نقش مهمتری در زندگی شما داشته و دارند، و به همین دلیل تعیین میزان سهم ارث آنها به عهده شما واگذار نشده است. جایی که محدودیت علم انسان به او اجازه ندهد که در چنین مسائلی داوری قطعی کند چگونه می تواند وجود فلان حادثه ظاهرا دردناک را مسأله ناموزونی در عالم خلقت بداند  و براساس آن داوری کند.

کوتاه سخن اینکه: نه تنها دلائل عقلی بلکه آیات  قرآن مجید نیز گواه روشنی بر این پاسخ اجمالی و سربسته در برابر سوالات فوق می باشد، حداقل انسان را از داوری قطعی باز داشته، وادار به سکوت و اندیشه بیشتر می کند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 440 تا 449

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400666