تفسیر آیاتی از سوره انفال درباره فرقان، ابزار تشخیص حق از باطل

خداوند در آیه 29 سوره مبارکه انفال می‌فرماید:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

یا ایها الذین ء امنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا ویکفر عنکم سیئاتکم ویغفرلکم والله ذوالفضل العظیم

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر تقوا پیشه کنید و نسبت به خدا بی‌پروا نباشد، خدا برای شما وسیله‌ی جدا ساختن حق از باطل قرار می‌دهد، گناهان شما را می‌پوشاند و شما را مورد مغفرت قرار می‌دهد و خداوند دارای فضل عظیم است.

فرقان، ابزار تشخیص حق از باطل
مطلبی که از آیه‌ی شریفه می‌فهمیم این است که مسأله‌ی فرقان یکی از مسائل بسیار مهم و سرنوشت‌ساز برای انسان است به طوری که اگر حالت فرقان در او باشد، از مهالک در امان است و اگر فاقد حالت فرقان بود گرفتار مهالک و آفات و بلیات در دنیا و آخرت می‌شود. می‌توان گفت، فرقان ابزار تشخیص و وسیله‌ی جدا کردن حق از باطل است. یعنی وقتی نیرویی در انسان پیدا شود که با آن نیرو بتواند حق را از باطل، درست را از نادرست، دشمن را از دوست و مفسده را از مصلحت تشخیص دهد؛ فرقان به او عطا شده که سرمایه ی بسیار بزرگی است. وقتی انسان در راهی به سوی هدفی می‌رود و در آن راه مهلکه‌ها و چاه ها فراوان است، دشمن‌های دوست نما فروانند، راهزن‌هایی که خود را راهنما نشان می‌دهند بسیارند، او مسلما احتیاج به فرقان دارد. باید معیار و میزانی داشته باشد تا راه از چاه تشخیص دهد و دشمن را از دوست بشناسد و راهزن را از راهنما تمیز دهد. اگر چنین بود، به سلامت به مقصد می رسد و اگر نبود در پرتگاه‌ها و لغزشگاه‌ها و مهالک گرفتار خواهد شد. این همه اختلاف که در مذاهب پیش آمده و فرقه‌ها و مکاتب گوناگون در تمام شئون زندگی، افکار و آرای مختلف ارائه می‌کنند و برنامه‌های متضاد دارند، همه معلول نبودن فرقان است، چون فرقان نیست،

انسان اعتقادات حق را از باطل تشخیص نمی‌دهد. ما در مرحله‌ی اعتقادات که اولین پایه برای زندگی انسان است، به علت فقدان فرقان تشخیص نمی‌دهیم کدام اعتقاد حق است و کدام باطل. نمی‌دانیم کدام برنامه‌ی اخلاقی و سیر و سلوکی که ارائه می‌کنند درست و کدام نادرست است. در تمام شئون زندگی گرفتار می‌شویم. در معامله، در ازدواج و.....نمی‌دانیم کدام مصلحت است و کدام مفسده. در اعتقادات، در اخلاقیات، در برنامه‌های زندگی، به خاطر نبودن فرقان گرفتاری داریم. تاریخ و تجربه به ما نشان داده است که گروهی هستند که روشن بینند و واقعیات را آنچنان که هست می‌بینند و تشخیص می‌دهند. گویی که چراغ و نورافکنی در درونشان نصب شده که در پرتو آن نور و آن چراغ، راه زندگی را می یابند و پیش می روند. این روشن بینی هم در اعتقادتشان، هم در اخلاقیاتشان و هم در شئون زندگیشان وجود دارد. قرآن کریم این گروه را چنین معرفی می‌کند:

أو من کان میتا فأحییناه وجعلناله نورا یمشی به فی الناس؛»(انعام/122)

آیا کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم و به او روشنی علم و دریافت دادیم که آن روشنی میان سرافراز راه برود.....

حالات معنوی افراد صاحب فرقان
وقتی حالات بزرگان و صلحا را می‌خوانیم حالات معنوی از اینگونه روشندلان می‌بینیم. از جمله‌ی آنان «حارثه بن مالک» است. او جوانی است که فرقان به او عطا شده. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بعد از اقامه‌ی نماز صبح در بین جمعیت جوانی را دیدند که نشسته و خوابش گرفته است.  معلوم است که این جوان بی خوابی ها کشیده. از سیمایش پیداست که اهل ریاضت و زحمت است. حضرت مقابلش ایستاد و فرمود: «کیف اصبحت»؛ حالت چگونه است؟ «اصحبت موقتا یا رسول الله»؛ به سرحد یقین رسیده‌ام ای رسول خدا! پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ادعایی که کردی علامتی دارد نشانه‌ی یقین تو چیست؟ یا رسول الله هوالذی أحزننی واسهرلیلی و أظمأ هواجری کانی الان اسمع زفیر النار یدرور فی مسامعی؛

آن حالت یقین من است که مرا بی خواب و خوراک کرده، اشتها به غذا را از من سلب کرده، غالبا نمی‌توانم بخوابم، هم اکنون گویی صدای شعله ور گشتن آتش جهنم را می‌شنوم که در گوشم می‌پیچد. صحنه‌های آخرت برای من مجسم شده که گویی اهل محشر را می‌بینم که به موقف حساب آمده‌اند. من هم در میانشان هستم. جهنمی‌ها را مشاهده می‌کنم که در میان جهنم معذبند. بهشتی‌ها را می‌بینیم که متنعمند.

نیروی فرقان، سرمایه‌ی عظیمی برای انسان
حضرت یوسف(ع)  نه ثروتی داشت و نه قدرتی. لباس و خوراکش مال خودش نبود. حتی بدنش مال خودش نبود. چون به ظاهر یک برده بود. و به عنوان برده‌ای در کاخ عزیز مصر بود. اما یک سرمایه داشت که زمینه‌ساز تمام سعادتهاست و آن نیروی فرقان بود. مفسده را از مصلحت تشخیص می‌داد. پشت این کاخ مجلل عذابهای جهنم را می‌دید  و لذا می‌گفت: "رب السجن احب إلی مما یدعوننی إلیه"(یوسف /33«پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا  به سوی آن می‌خوانند». خدا هم فرمود: "وکذالک مکنا لیوسف فی الارض یتبوا منها  حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء و لا نضیع اجر المحسنین" (یوسف/56)، «اینگونه به یوسف در سرزمین] مصر[ قدرت دادیم که هرگونه می‌خواست در آن منزل می‌گزید ]و تصرف می‌کرد[ رحمت خود را به هرکه بخواهیم می‌بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کنیم».

عاقبت کار، زلیخا  با آن عزت و شوکش چنان خاکنشین شد و چنان ذلت و خواری به سراغش آمد که هیچ دشمن خونخواری نمی‌توانست او را به این ذلت و خواری بیفکند و یوسف علیه السلام در نتیجه‌ی آن قوا و فرقانش به آن درجه از سعادت و عزت رسید که هیچ دوست مهربانی هم نمی‌توانست او را به آن عزت و عظمت برساند. حال بشر متمدن امروز گرفتار یک چنین حالت بی‌فرقانی شده است. گمان کرده‌اند رسیدن به آروزهای دل سعادت است و در این وادی افتاده‌اند و در سایه‌ی پیشرفت علم و صنعت، با حرص و ولع تمام می‌تازند که به خواسته‌های دل برسند. تمام قید و بند‌های دینی و اخلاقی را که عقلای عالم با زحمات فراوان در میان بشر تحکیم کرده بودند، از هم گسستند. مرزهای شرم و حیا و عفت را درهم کوبیدند. مرد و زن، پیر و جوان را به بی‌بندو باری کشاندند. به این آرزو که به سعادت برسند.

دیدند بدتر شد. نا امنی و ستم بیشتر شد. جسم و روح بشر به فشار افتاد. انواع و اقسام تیره روزی‌ها به بشر هجوم آورد، تازه فهمیدند که اشتباه کرده‌اند. فهمیدند که رکن اول در تحصیل سعادت، داشتن نیروی فرقان است. انسان باید تشخیص بدهد که چه بخواهم، از چه راه بروم، چه کار بکنم، به کجا برسم و چون عقل و علم بشر نمی‌تواند همه‌ی اینها را بفهمد و به همه‌ی مصالح و مفاسد حال و آینده‌اش احاطه پیدا کند، قهرا نیاز به وحی خالق حکیم پیدا می‌کند، چرا که تنها خالق انسان می‌داند که انسان به چه باید برسد و از کجا و چگونه باید برود. هم رمز سعادتش را می‌داند و هم راهش را می شناسد و لذا انسان در هیچ دوره ای نمی تواند مستغنی از دین باشد. چون خودش به همه‌ی مفاسد و مصالح  حال و آینده‌اش محیط نیست. تنها خالقش محیط است و او باید برنامه‌ی زندگی بدهد و لذا می فرماید:

تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا؛ (فرقان/1)

بزرگوار است خدایی که فرقان را بربنده‌ی خاص خود نازل فرمود تا هشدار دهنده‌ی عالمیان باشد.

خداست که به انسان نیروی تشخیص و فرقان می‌‌دهد. منتهی بشر نخواسته که فرقان خدا را بگیرد. به هر حال مطلب اولی که ما از آیه‌ی  مورد بحث می‌فهمیم، این است که فرقان، عالی‌ترین وسیله و سرمایه برای تأمین سعادت دنیا و آخرت است.

چگونه می‌توان به فرقان نائل شد؟
خود آیه راه نیل به فرقان را نشان می‌دهد: "إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا"؛ اگر تقوای خدا را رعایت کنید، خدا برای شما فرقانی قرار می‌دهد. البته دشوار است؛ ولی گنج بدون رنج میسر نمی‌شود. شما را روشن می‌کنیم، به شما نور می‌دهیم: "برق له لا مع کثیرالبرق فابان له الطریق.." یک برق جهنده در قلبشان روشن می‌کنیم که راه را باز می‌کند. منتهی باید تقوا پیشه کنید. ما نمی‌خواهیم تقوا پیشه کنیم. البته خود تقوا فرقان نیست بلکه زمینه‌ساز فرقان است. شما متقی باشید، ما به شما فرقان می دهیم. تقوا در وجود انسان کار ترمز ماشین را می‌کند. ماشینی که ترمز ندارد. به تپه می‌زند و به دره سقوط می‌کند. آن ماشینی که ترمز دارد کنار دره و تپه که رسید توقف می‌کند. شما کاری کنید که ترمز در جانتان پیدا شود. سراغ هر مال و مقام و منصبی نروید. به ناموس و عرض و آبروی مردم، به جان و مال مردم تعرض نکنید. برای هر چیزی حدی قایل شوید غالبا در زندگی ما تقوا نیست. هرکسی خودش این را می فهمد. در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی و کسب و کار ما تقوا نیست. چون تقوا قطعا بی پروایی هست و درنتیجه فرقان نخواهیم داشت.

واتقوا الله و یعلمکم الله؛ (بقره/282)

اگر می‌خواهید خدا به شما علم بدهد ]علم، نه سواد که همه دارند[ تقوا پیشه کنید...

علم، نور است: "نور یضعه الله فی قلب من یرید ان یهدیه"؛ نوری است که خداوند در دل کسی که می‌خواهد او را هدایت کند، قرار می‌دهد. حضرت امام صادق علیه السلام به آن مرد فرمود: "لیس العلم بکثره التعلم"، علم به زیاد درس خواندن و زیاد کتاب و استاد دیدن نیست. بلکه نوری و چراغی است که خدا در قلب کسی که می خواهد هدایتش کند قرار می‌دهد. مرد گفت: چه کار کنم به آن برسم؟ فرمود: 

فان اردت العلم فاطلب اولا فینفسک حقیقته العبودیه؛

اگر می خواهی به آن علم برسی، اول در حومه‌ی وجود خود تفحص کن ببین حقیقت بندگی در عمق وجودت هست یا نه؟

ببین خدا چقدر در قلب تو ارزش و اهمیت دارد؟ خدا مقدم است یا هوای دل؟ اگر دیدی خدا مقدم است، بدان که این زمینه برای تابش نور است: "واطلب العلم بالستعماله"؛ به کار ببند آنچه را که می‌توانی تا دنبالش نور برسد. تقوا پیشه کنید تا فرقان نصیبتان شود. پس تقوا علم نیست، علم آور است. تقوا فرقان نیست، فرقان آور است. این جمله از امام امیرالمومنین علیه السلام منقول است.  "فان تقوی الله مفتاح سداد"؛ حقیقت اینکه تقوای خدا کلید سداد است.

منظور از سداد، زندگی محکم و استوار و پایدار است. گرفتاری ما در همین پله ی اول است. غالبا تقوا نداریم و لذا در اعتقادات به شبهه می افتیم. هر آدم تشکیک کننده‌ای می تواند عقیده ی ما را به هم بزند. در اخلاقیات و در تمام ابعاد زندگی گرفتاریم. روایت شده است که: «اگر می‌خواهید حکمت در قلب شما حلول کند، با نفس خویش مجاهده کنید».

این هوهای نفسانی، تمایلات دلم می‌خواهد، شما را بدبخت می کند. نگذارید نفس اماره‌ی شما به آنچه می خواهید برسد. چیزی فروگذار نکرده اند، همه چیز را گفته‌اند. این جمله از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم منقول است: «اگر نه این بود که شیاطین در اطراف دل های آدمیان می چرخند ]و با وسوسه های خود دل  ها را آلوده  و تاریک می‌سازند[ آنها ]آدمیان[ ملکوت آسمان‌ها را می‌دیدند.»

با رعایت تقوا صاحب فرقان می‌شوید
این قصه را یکی از آقایان علما از مرحوم «ضیاء الحق حکیمی» نقل کرده که او نوه‌ی مرحوم «حاج ملاهادی سبزواری» حکیم معروف بوده و او از پدرش مرحوم "آقا عبدالقیوم" نقل می‌کند که: روزی نزد پدرم حکیم سبزواری درس می‌خوانم. در زدند و عبدالرحمان خادم خانه آمد و گفت: درویشی بیرون در است، می‌گوید من روغن منداب احتیاج دارم، به من بدهید. پدرم گفت: برو ببین اگر هست به او بده. گفت: آقا ندارم، تمام شده، شیشه ها را شسته‌ایم، آماده کرده‌ایم که ببرند پرکنند. فرمود: پس به او بگو ندارم. خادم گفت: به او گفتنم نداریم اما او  می‌گوید: درگوشه‌ی زیر زمینتان بالای طاقچه یک شیشه ‌ی پر به قدر یک چارک روغن منداب هست، همان برای من بس است. فرمود: برو ببین اگر هست به او بده، معطلش نکن. او رفت و آمد، گفت: آقا خیلی عجیب است! من همه‌ی شیشه‌ها را شسته بودم، هیچ توجه نداشتم که یک شیشه روغن در آن گوشه‌ی زیر زمین هست. او از موجودی زیر زمین ما خبر می‌دهد.  فرمود: برو شیشه‌ی روغن را به او بده، در را ببند. آقا عبدالقیوم می‌گوید: من از این نحوه‌ی گفتار پدرم تعجب کردم و پیش خودم گفتم، این آدم دیدنی است، کسی را که از داخل زندگی ما خبر می‌دهد، باید دید! پدرم چرا این قدر به او بی اعتنایی کرد و می‌گوید: برو در را ببند؟! در این فکر بودم که پدرم فهمید. گفت: پسرجان! درست را بخوان، اینها قابل دیدن نیستند. این آدم که زحمت‌ها کشیده، یک چارک روغن در گوشه‌ی زیر زمین ما کشف کرده و حالا آماده نمایش بدهد و خودی بنمایاند و به ما بفهماند که من نیروی خرق عادت دارم، این قابل دیدن نیست،  ولش کن، درس بخوان که انسانیت در این است.

ای دوستان من! راهزنان در راهی که به مقصد می‌رسند بسیارند و واصلان اندک. خلاصه تشخیص مشکل ست. آن روشندلی که قرآن می‌گوید، مطلب دیگری است. آن کسانی  که از راه غیر مشروع  به جای می‌رسند، خدا در این دنیا به آنها اجر می‌دهد؛ ولی این امر دلیل تقرب آنها نزد خدا نیست. البته این خاصیت نفس آدمی است که وقتی در محاصره ی ترک لذات قرار گرفت، آثاری در او پیدا می‌شود. ولی اگر از طریق  شرعی و به وسیله‌ی رعایت تقوا نباشد، آن حالت فرقان نیست. باید حواس آدم جمع باشد که گرفتار مدعیان کاذب نشود. پس آیه ی شریفه می‌فرماید شما تقوا پیشه کنید، برنامه‌ی دینی و واجبات و محرمات را دقیقا رعایت کنید، خدا به شما فرقان می‌دهد. "یکفرعنکم سیئاتکم و یغفرلکم والله ذوالفضل  العظین"؛ «زشتی‌های شما را می‌پوشاند و گناهان شما را می‌امرزد و فضل عظیم خدا هم  شامل حالتان می‌شود».


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 315 تا 316 و صفحه 318 و صفحه 322 تا 325 و صفحه 329 تا 330

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400696