مقاتل بن سلیمان بلخی از جاعلان احادیث

کنیه مقاتل «ابوالحسن» و آزاد کرده قبیله «ازد» و از اهل بلخ بوده است. وی به بصره و بغداد رفته حدیث روایت می کرد، و از پیشگامان مکتب خلفا در تألیف - به خصوص در علم قرآن – می باشد. او در بصره به سال 150 هجری،  وفات کرده است. از جمله تألیفات او، کتب زیر را نام برده اند: 1. تفسیر کبیر ، 2. نوادر التفسیر ، 3. الآیات المتشابهات ، 4. الناسخ و المنسوخ، 5. القرائات ، 6. الأشباه و النظائر فی القرآن الکریم، 7. الجوابات فی القرآن ابن خلکان در شرح مقاتل.

از «ابن حبان» نقل می کند که گفت: «وی علم قرآن را از یهود و نصاری می گرفت، و آنها قرآن را موافق با آنچه در کتاب هایشان بود برای او تفسیر می کردند!» و نیز گفته است: «مقاتل از مشبهه بود و پروردگار را به مخلوقین تشبیه می کرد. علاوه بر این، در روایت حدیث دروغ می گفت.» مقاتل می گفت: خداوند جسمی محسوس در چهره انسان، و دارای موی سر و گوشت و خون و مو و استخوان و دست و پا و سر و دو چشم می باشد.

خطیب بغدادی در تاریخ بغداد نقل می کند: روزی «محمدبن سائب کلبی» (متوفای سال 146ق) بر «مقاتل» می گذشت. شنید که مقاتل حدیثی از او روایت می کند. به مقاتل گفت: من محمد بن سائب کلبی هستم. این حدیث را که از من روایت کردی، هیچ گاه روایت نکرده ام! مقاتل گفت: ساکت باش! زینت بخش حدیث ما، نام راویان حدیث است!» معنی سخن مقاتل این است که ما سخنان خودمان را با نام راویان حدیث زینت می دهیم.

و نیز از محمد بن سائب کلبی روایت می کنند که می گفت: "کذب علی مقاتل فی تفسیره"، «مقاتل در تفسیر خود، حدیث هایی را از من روایت کرده که من آن حدیت ها را روایت نکرده ام، و او به دروغ  آن حدیث ها را به من نسبت داده است.»

و نیز خطیب بغدادی در شرح حال مقاتل، از دو راوی روایت می کند که گفتند: «ما در مورد حدیثی که مقاتل روایت کرده بود از او سوال کردیم این حدیث را از چه کسی روایت  می کنی؟ مقاتل گفت: این حدیث را از ضحاک  شنیدم. پس از چند روز، دوباره همان سوال را تکرار کردیم. گفت: این حدیث را از عطا شنیدم. پس از چند روز دیگر باز از او همان سوال را پرسیدیم. در جواب گفت: از عیسی شنیدم.» پس از این داستان، باز خطیب بغدادی روایت می کند: «به مقاتل گفته  شد تو از ضحاک روایت می کنی، در حالی که او را ندیده ای؟! گفت: آری، بین من و او دری بسته بود!» سپس روایت می کند که مقصود  مقاتل از «در بسته» در مدینه بوده است چرا که ضحاک ساکن مدینه بوده و مقاتل به مدینه نرفته است. و این درحالی است که ابن خلکان می گوید: «ضحاک بن مزاحم، که مقاتل از او روایت می کند، چهار سال قبل از تولد مقاتل مرده و در گورستان مدینه دفن شده بود!»

و نیز می گوید: مقاتل از «مجاهد» حدیث روایت می کند، در حالی که مجاهد را ندیده است. باز خطیب بغدادی به دنبال همان مطلب روایت می کند: «کسی به مقاتل گفت: از من سوال کردند پوست سگ اصحاب کهف چه رنگی بوده است؛ ندانستم چه بگویم. مقاتل به او گفت: بگو «ابقع» ( سگی با دو رنگ سیاه و سفید) بوده است اگر چنین بگویی، کسی تو را رد نمی کند!»

و نیز در شرح حال مقاتل از خلیفه عباسی، منصور، و فرزندش مهدی عباسی، نقل می کند که گفتند: «مقاتل به ما پیشنهاد کرد و گفت: اگر می خواهید برای شما حدیثی در فضیلت جد شما، عباس، روایت کنم، ما گفتیم: نمی خواهیم.» درباره دروغگویی مقاتل، از این گونه سخن ها در کتاب ها بسیار است. خلاصه آنچه از شرح حال مقاتل نقل شده این است که: مقاتل از غلات مشبهه (فرقه ای که در امر امامت  و ولایت غلو و زیاده روی می کرده و از دین خارج می شدند) بوده است. وی تفسیر قرآن را از اهل کتاب می آموخته، و آنان تفسیر آیات را برای او موافق کتاب های خود نقل می کرده اند. وی بعضی از آن اخبار را، به صورت حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت می کرده، و برای آن خبرها سند جعل می کرده است.  او چندین کتاب به این گونه در تفسیر و دیگر علوم قرآن تألیف نموده است. با وجود همه آنچه نقل کردیم، میزان پذیرش تفسیر او در مکتب خلفا، به قدری است که در شرح حال او نقل کرده و گفته اند: "الناس کلهم عیال علی ثلاثه: علی مقاتل بن سلیمان  فی التفسیر و...."، «مردم همه در تفسیر قرآن کریم، جیره خوار نعمت مقاتل می باشند.»


منابع :

  1. سید مرتضی عسکری- نقش ائمه (ع) در احیای دین- از صفحه 280 تا 283

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400958